پشت كاجستان برف. برف، یك دسته كلاغ. جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمی میل به خواب. شاخ پیچك و رسیدن و حیاط. من، و دلتنگ، و این شیشه ی خیس....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
جنبش واژه زیست
پشت كاجستان برف.
برف، یك دسته كلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمی میل به خواب.
شاخ پیچك و رسیدن و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه ی خیس.
مینویسم، و فضا.
مینویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشك.
یك نفر دلتنگ است.
یك نفر میبافد.
یك نفر میشمرد.
یك نفر میخواند.
زندگی یعنی: یك سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها كم نیست: مثلاً این خورشید،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
یك نفر دیشب مرد و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز آب، میریزد پایین اسبها مینوشند.
قطرهها در جریان،
برف بر دوش سكوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.