آسمان، آبی تر، آب، آبی تر. من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت میشوید رعنا. برگها میریزد. مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
ساده رنگ
آسمان، آبی تر،
آب، آبی تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت میشوید رعنا.
برگها میریزد.
مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است،
گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجرهاش ، تور میبافد، می خواند.
من «ودا» میخوانم، گاهی نیز
طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یكدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پیدا شدهاند.
من اناری را ، میكـُنم دانه، به دل میگویم:
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود.
میپرد در چشمم آب انار: اشك میریزم.
مادرم میخندد.
رعنا هم.