رؤیا زدگی شکست: پهنه به سایه فرو بود.
زمان پرپر می شد. از باغ دیرین، عطری به چشم تو می نشست.
.کنار مکان بودیم. شبنم دیگر سپیده همی بارید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
...
رؤیا زدگی شکست: پهنه به سایه فرو بود.
زمان پرپر می شد.
از باغ دیرین، عطری به چشم تو می نشست.
کنار مکان بودیم. شبنم دیگر سپیده همی بارید.
کاسه ی فضا شکست، در سایه – باران گریستم، و از
چشمه ی غم بر آمدم،
آلایش روانم رفته بود، جهان دیگر شده بود.
در شادی لرزیدم، و آن سو را به درودی لرزاندم.
لبخند در سایه روان بود، آتش سایه ها در من گرفت؛
گرداب آتش شدم،
فرجامی خوش بود: اندیشه نبود.
خورشید را ریشه کن دیدم.
و دروگر نور را، در تبی شیرین، با لبی فرو بسته ستودم.