تبیان، دستیار زندگی
بام را برافكن و بتاب، كه خرمن تیرگی اینجاست. بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نیمه كن، كه منم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نزدیك آی

گل ، گل صورتی

بام را برافكن و بتاب، كه خرمن تیرگی اینجاست.

بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نیمه كن، كه منم

هسته ی این بار سیاه.

اندوه مرا بچین، كه رسیده است.

دیری است، كه خویش را رنجانده‌ایم و روزن آتشی بسته

است.

مرا بدان سو بر، به صخره ی برتر من رسان، كه جدا مانده‌ام.

به سرچشمه ی «ناب» هایم بردی، نگین آرامش گم كردم، و

گریه سر دادم

فرسوده راهم، چادری كو میان شعله و باد، دور از همهمه

خوابستان؟

و مبادا ترس آشفته شود، كه آبشخور جاندار من است.

و مبادا غم فرو ریزد، كه بلند آسمانه ی زیبای من است.

صدا بزن، تا هستی بپاخیزد، گل رنگ بازد، پرنده هوای

فراموش كند.

ترا دیدم، از تنگنای زمان جستم، ترا دیدم، شور ِ عدم

در من گرفت.

و بیندیش كه سودایی مرگم. كنار تو، زنبق سیرابم.

دوست من ، هستی ترس انگیز است.

به صخره ی من ریز، مرا در خود بسای، كه پوشیده از خزه ی

نامم.

بروُی، كه تری تو، چهره خواب اندود مرا خوش است.

غوغای چشم و ستاره فرو نشست ، بمان تا شنوده ی آسمان‌ها

شویم.

بدرآ، بی خدایی مرا بیاگن، محراب بی آغازم شو.

نزدیك آی تا من سراسر «من» شوم.