باغ باران خورده مینوشید نور. لرزشی در سبزههای تر دوید:
او به باغ آمد، درونش تابناك، سایهاش در زیر و بمها ناپدید.
شاخه هم میشد به راهش مست بار...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
میوه تاریك
باغ باران خورده مینوشید نور.
لرزشی در سبزههای تر دوید:
او به باغ آمد، درونش تابناك،
سایهاش در زیر و بمها ناپدید.
شاخه هم میشد به راهش مست بار،
او فراتر از جهان برگ و بر.
باغ سرشار از تراوشهای سبز،
او، درونش سبزتر، سرشارتر.
در سر راهش درختی جان گرفت
میوه اش همزاد همرنگ هراس.
پرتویی افتاد در پنهان او:
دیده بود آن را به خوابی ناشناس
در جنون چیدن از خود دور شد.
دست او لرزید، ترسید از درخت.
شور چیدن ترس را از ریشه كند:
دست آمد، میوه را چید از درخت.