تبیان، دستیار زندگی
پنجره را به پهنای جهان می‌گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی‌لرزد، آب از رفتن خسته است، تو نیستی، نوسان نیست...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دروگران پگاه

منظره ، کوه ، گل

پنجره را به پهنای جهان می‌گشایم:

جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.

ساقه نمی‌لرزد، آب از رفتن خسته است، تو نیستی،

نوسان نیست.

تو نسیتی، و تپیدن گردابی است.

تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و دره‌ها ناخواناست.

می‌آیی: شب از چهره‌ها برمی‌خیزد، راز هستی می‌پرد.

می‌روی: چمن تاریك می‌شود، جوشش چشمه می‌شكند.

چشمانت را می‌بندی: ابهام به علف می‌پیچد.

سیمای تو می‌وزد، و آب بیدار می‌شود.

می‌گذری و آیینه نفس می‌كشد.

جاده تهی است، تو باز نخواهی گشت،

و چشمم به راه تو نیست.

پگاه، دروگران از جاده ی روبرو سر می‌رسند:

رسیدگی خوشه‌هایم را به رؤیا دیده‌اند.