تبیان، دستیار زندگی
میان این سنگ و آفتاب، پژمردگی افسانه شد. درخت، نقشی در ابدیت ریخت. انگشتانم برنده‌ترین خار را می نوازد. لبانم به پرتو شوكران لبخند می‌زند. – این تو بودی كه هر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شكست كرانه

گل ، پروانه ، زرد، قرمز

میان این سنگ و آفتاب، پژمردگی افسانه شد.

درخت، نقشی در ابدیت ریخت.

انگشتانم برنده‌ترین خار را می نوازد.

لبانم به پرتو شوكران لبخند می‌زند.

– این تو بودی كه هر وزشی، هدیه‌ای ناشناس

به دامنت می‌ریخت؟

و اینك هر هدیه‌ای ابدیتی است.

– این تو بودی كه طرح عطش را بر سنگ نهفته‌ترین چشمه كشیدی؟

– و اینك چشمه نزدیك، نقش عطش در خود می‌شكند.

- گفتی نهال از طوفان می‌هراسد.

– و اینك ببالید، نو رسته‌ترین نهالان!

كه تهاجم بر باد رفت.

– سیاه‌ترین ماران می‌رقصند.

– و برهنه شوید، زیباترین پیكرها!

كه گزیدن نوازش شد.