تبیان، دستیار زندگی
در نهفته‌ترین باغ‌ها، دستم میوه چید. و اینك، شاخه ی نزدیك! از سر انگشتم پروا مكن. بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست، عطش آشنایی است...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ای نزدیك

درخت، پاییز، درخت زرد

در نهفته‌ترین باغ‌ها، دستم میوه چید.

و اینك، شاخه ی نزدیك! از سر انگشتم پروا مكن.

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست، عطش آشنایی است.

درخشش میوه! درخشان‌تر.

وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید.

دورترین آب

ریزش خود را به راهم فشاند.

پنهان‌ترین سنگ

سایه‌اش را به پایم ریخت.

و من، شاخه ی نزدیك!

از آب گذشتم، از سایه به در رفتم،

رفتم غرورم را بر ستیغ عقاب – آشیان شكستم

و اینك، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده‌ام.

خم شو، شاخه ی نزدیك!