تبیان، دستیار زندگی
در شب تردید من، برگ نگاه! می‌روی با موج خاموشی كجا؟ ریشه‌ام از هوشیاری خورده آب:من كجا، خاك فراموشی كجا....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزنه‌ای به رنگ

منظره ، درخت ، نیمکت

در شب تردید من، برگ نگاه!

می‌روی با موج خاموشی كجا؟

ریشه‌ام از هوشیاری خورده آب:

من كجا، خاك فراموشی كجا.

دور بود از سبزه‌زار رنگ‌ها

زورق بستر فراز موج خواب.

پرتوی آیینه را لبریز كرد:

طرح من آلوده شد با آفتاب.

اندهی خم شد فراز شط نور:

چشم من در آب می‌بیند مرا.

سایه ترسی به ره لغزید و رفت.

جویباری خواب می‌بیند مرا.

در نسیم لغزشی رفتم به راه،

راه، نقش پای من از یاد برد.

سرگذشت من به لب‌ها ره نیافت:

ریگ باد آورده‌ای را باد برد.