در شب تردید من، برگ نگاه! میروی با موج خاموشی كجا؟
ریشهام از هوشیاری خورده آب:من كجا، خاك فراموشی كجا....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/10/11
روزنهای به رنگ
در شب تردید من، برگ نگاه!
میروی با موج خاموشی كجا؟
ریشهام از هوشیاری خورده آب:
من كجا، خاك فراموشی كجا.
دور بود از سبزهزار رنگها
زورق بستر فراز موج خواب.
پرتوی آیینه را لبریز كرد:
طرح من آلوده شد با آفتاب.
اندهی خم شد فراز شط نور:
چشم من در آب میبیند مرا.
سایه ترسی به ره لغزید و رفت.
جویباری خواب میبیند مرا.
در نسیم لغزشی رفتم به راه،
راه، نقش پای من از یاد برد.
سرگذشت من به لبها ره نیافت:
ریگ باد آوردهای را باد برد.