آسیبشناسی تربیتدینی جوانان
(2)
نقص در مخاطب شناسی
اشاره:
مخاطبشناسی در گفتوگوی دینی با جوانان، نكتهای است كه نمیتوان آن را نادیده گرفت. بیتردید، در دهههای اخیر، بخش جدیای از ناكارآمدیها در حوزهی تبلیغ و تعمیق تفكر دینی، از كمتوجهی بدان سرچمشه یافته است.
برگزاری سخنرانی و پرسش و پاسخ جناب آقای دكتر گلزاری در «كانون گفتمان دینی» (مدرسهی فیضیه قم) به انگیزهی یافتن چشماندازهایی در این زمینه بوده است. ضمن سپاس از ایشان و برگزار كنندگان نشست، خلاصهای از سخنان ایراد شده را در چند نوشتار تقدیمتان خواهیم كرد.
در قسمت اول بعد از طرح بحث ، موضوع دینگرایی ایرانیان بررسی شد اكنون ادامه بحث:
نقص در مخاطب شناسی
آن چه كه وجود دارد این است كه خود اینها (جوانان) به آن كششهاى پاك انسانى و فطرت الهى خود و همچنین علاقهمندى تاریخى فرهنگى و بستر خانوادگىشان ـ كه با دین دارى آنها را تربیت كرده ـ گرایش به دین دارند، ولى ما زبان آنها را نمىفهمیم. نوع برخورد ما با آنها، برخورد درستى نبوده است. آنچه ما به عنوان دین به آنها مىدهیم، اخلاق و عرفان نیست، بلكه تحكّم است. اخلاق و عرفان و عقاید ما، با دید احكامى و با دید مسایل تعبدی، همراه با منطق بوده است. ما جوان را نمىشناسیم. با تاسف در سیستم تبلیغ ما، به مخاطب توجه نمىشود. مشكل مبلغان دینى ما ـ كه دغدغههاى آنها مسایل دینى است ـ مخاطبشناسی است.
در بحثهاى اطلاع رسانى مىگویند كه ما یك پیام رسان داریم و یك پیامگیر و یك پیام، كه باید منتقل شود، و عنصرى كه به آن پس خوراند و واكنش مىگویند؛ یعنى هر ارتباطى چهار جزء دارد: یك جزء آن، پیام است كه باید منتقل شود. كسى نیز باید به عنوان پیامرسان ، آن پیام را برساند و كسى هم به عنوان پیغامگیر، باید آن را دریافت كند. عنصر دیگر هر ارتباطی پس خوراند و واكنش است كه ما بدانیم آیا این پیام منتقل شده و آیا تاثیرگذار بوده است یا خیر؟ مشكلى كه ما داریم این است كه پیامگیر را نمىشناسیم.
مشكل دیگرى كه وجود دارد این است كه فكر مىكنیم چون جوان ما ظاهر و مویش مثل ما نیست و آداب و رسوم و برخورد دیگرى دارد، بنابراین خیلى از ما فاصله گرفته است. این را از یك سند تاریخى عرض مىكنم. به جا است ما در این تردید كنیم كه آیا تغییر این ظواهر، حتی نوع حرف زدن و حتى تغییر بخشى از اخلاقیات ساده، روى گردانى از عقاید است؟ سنایی مىگوید:
ای مسلمانان، خلایق كار دیگر كردهاند از سر بى حرمتی، معروف، منكر كردهاند
قصیدهی مفصلى با این مطلع دارد. در آن جا تمام اینها را ذكر مىكند كه به قرآن توجه نمىكنند و غیره. در هر زمانى شكایت، مخصوصا نسبت به جوانان بوده است. این قدر نباید نگران باشیم. این شكایتها نشان دهندهى تغییر بنیادى عقاید جوانان نیست.
بنده در زندان با پسرها و دخترهاى جوان زیاد برخورد كردهام. جوانها همان جا نذر مىكردند، نماز مىخواندند، روزه مىگرفتند. جوانان ما مشكل دارند، امّا دین ستیز نیستند؛ عناد با دین ندارند؛ گریز از دین هم ندارند، بلكه گریز از ما دارند. از امر و نهىهاى جدى ما، از محكوم شدن و گناهكار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگترها هم همین گونه هستند.
در تهذیبِ ابن جریر، از ابوحمید حمسى از عثمان بن سعید، از محمد بن مهاجر از زیبدى از زهری از عُروه از عایشه روایت مىكند در مورد شعر لَبید، یعنى اولین كسى كه الآن گفته مىشود لبید است كه این شعر را گفته است.
ذهب الذین نعاش فى اكنافهم و بقیت فى خلف كجلد اجربی
آن كسانى كه ما در سایهى حمایت آنها زندگى مىكردیم، رفتند و كسانى ماندند كه مانند پوست بیمار اجرب، خیلى كریه هستند. غزل معروفى در رسایل رشید یاسمى هست كه مىگوید:
از ملك ادب حكم گزاران همه رفتند |
شوُ بارِ سفر بند كه یاران همه رفتند |
افسوس كه گنجینه ترازان معانى |
گنجینه نهادند به ماران همه رفتند |
این شعر ترجمهى آن است. لیبد هم مىگوید: آدمهایى بودند كه ما در سایهى رحمت آنها زندگی مىكردیم. آنها رفتند و خلف آنها، انسانهاى مسئله دارِ اجربى هستند. ابن جریر مىگوید عایشه گفت: خوش به حال لبید! اگر زمان ما را دیده بود، چه مىگفت؟ عُروه گفت: خدا رحمت كند عایشه را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مىگفت؟ زهرى گفت: خدا عُروه را بیامرزد! اگر زمان ما را دیده بود، چه مىگفت؟ پسر او گفت خدا رحمت كند زهرى را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مىگفت؟ محمد بن مهاجر گفت: خدا رحمت كند زبیدى را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مىگفت؟ عثمان بن سعید كه هفتمى است، گفت: خدا رحمت كند محمد بن مهاجر را! اگر عصر ما را دیده بود، چه مىگفت؟ خود ابوحمید كه هشتمى است گفت: خدا عثمان را رحمت كند! اگر عصر ما را دیده بود، چه مىگفت؟ و من كه ابن جریر هستم، مىگویم خدا ابوحمید را رحمت كند! اگر عصر ما را دیده، بود چه مىگفت؟
همهی این بزرگان از نسل نو شكایت دارند و مىپندارند كه نسل گذشته در رعایت اصول، از نظر اخلاق بهتر بودهاند و خلاصه این كه همه بر جوانان معاصر خود، خرده مىگرفتند. در عین حالى كه ما نگران مسایل جوانانمان هستیم، دغدغهى خاطر ما، دغدغهى خاطر سِنّی است كه ما یك تغییراتى را بر نمىتابیم.
نكتهی امیدوار كننده این است كه تغییراتى را كه ما در جوان مىبینیم، عمقى نیست؛ یعنی این گونه نیست كه این تغییرات در باطن عقایدشان رفته باشد. بخش عمدهى تغییراتی كه در جوانان دیده مىشود، گذرا و سطحى است. امید است اگر خوب برخورد بكنیم و اگر نسل جوان را بشناسیم، پس از گذشت زمان، این تغییرات سطحى و ناپایدار، جای خود را به یك دینباورى درستترى بدهد. بدانیم این كه حضرت امیر علیهالسلام فرمود: «جهل شباب معذور و علمه مقهور» جهل و نادانى جوان معذور است؛ یعنى ما باید عذر او را قبول كنیم و انتظار بالایى را از او نداشته باشیم. علم جوان هم آن اندازه علم بالایی نیست.
نكتهی اصلى صحبت بنده این است كه ویژگىهایى است كه در هر نسل نویى دیده مىشود كه در داستان ابن جریر این معلوم شد. این تغییرات را بشناسیم؛ به خصوص در زمان ما كه سرعت، خیلى خیلى زیاد است؛ سرعت شهر نشینی، سرعت بحث رسانهها، اینترنت و وضعى كه جوانان ما دارند.
نكتهی دیگر این است كه بنده خیلى از این مسایل را عمقى نمىبینم. بنده در زندان با پسرها و دخترهاى جوان زیاد برخورد كردهام. جوانها همان جا نذر مىكردند، نماز مىخواندند، روزه مىگرفتند. جوانان ما مشكل دارند، امّا دین ستیز نیستند؛ عناد با دین ندارند؛ گریز از دین هم ندارند، بلكه گریز از ما دارند. از امر و نهىهاى جدى ما، از محكوم شدن و گناهكار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگترها هم همین گونه هستند.
نكتهی سوم این كه ما باید بدانیم كه پرسشهاى نسل جوان ما چیست؟ نگرانىهاى او چیست؟ و با تحلیل منطقی، بدون محكوم كردن، به این پرسشها پاسخ بدهیم. جوان منطقی است. از نوجوانى به بعد با شبهه و شك و پرسش رو به رو مىشود. این سن، سن استدلال است. اگر ما اینها را بدانیم، مشكلى با جوانان نداریم.
ادامه دارد...
... این بحث در نوشتار آتی با موضوع "مقصود از تربیت دینى چیست؟" پی بگیرید