تبیان، دستیار زندگی
بنز180 مشكی به آرامی عرض خیابان تخت جمشید را از ولی‌عصر به سمت سفارت طی می‌كند......
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اتاق تاریخ شماره 23

اتاق شماره 23 پایان زندگی تختی

بنز180 مشكی به آرامی عرض خیابان تخت جمشید را از ولی‌عصر به سمت سفارت طی می‌كند. هتل آتلانتیك؛ این‌جا مقصد است. مرد با تفنگ شكاری وارد هتل می‌شود. در همان آستانه در به رزروشن می‌رسد.

مرد این‌قدر چهره‌اش آشنا هست كه صاحب هتل برای خوشامدگویی خودش را به او برساند؛ «تازه از شكار برگشته‌ام و چون دیر وقت است نمی‌خواستم خانواده را از خواب بیدار كنم.»

مسافر این جمله را می‌گوید و تقاضای اتاق می‌كند. مدیر هتل هم كلید اتاق شماره 23 را به او می‌دهد؛ «بردن اسلحه به داخل هتل ممنوع است. اگر لطف كنید تفنگ شكاری‌تان را پیش ما بگذارید.»

مرد به اتاق 23 می‌رود و تنها یك بار از پیشخدمت هتل تقاضای خودكار و كاغذ می‌كند. او شب بعد را هم در هتل می‌ماند. بیش از 24 ساعت است كسی از او خبر ندارد. بنز180 جلوی در، پنچر شده است. مستخدم هر چه در اتاقش را می‌زند صدایی نمی‌شنود: «از هتل با من تماس گرفتند و گفتند كه هر چه در اتاقش را می‌زنیم جواب نمی‌دهد،‌ گفتم با كلانتری تماس بگیرند. خودم هم سریع برگشتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. در را كه باز كردیم دیدیم او به پشت روی تخت افتاده و تكان نمی‌خورد.»

اتاق شماره 23 این نقطه پایان تختی است. اتاقی مثل همه اتاق‌های دیگر هتل آتلانتیك كه نامش شده اطلس. اتاقی كه سال‌ها درش را قفل كرده بودند. درست بعد از همان حادثه لعنتی 17 دی 1346.

دختر جوان پشت گیشه ایستاده و به مشتری‌ها پاسخ می‌دهد. درست پشت سر او پیرمردی تقریبا 70 ساله با كت و شلوار طوسی و پالتو بارانی مشكی و دستمال گردن قرمز ایستاده و همه چیز را به دقت زیر نظر دارد: «امرتان را بفرمایید؟» به محض شنیدن اسم خبرنگار، یادآوری خاطره 17 دی و اتاق شماره 23، دختر جوان جایش را به پیرمرد می‌دهد؛ « این اتاق را خراب كردم، رنگش كردم و حالا هم به مسافر می‌دهم، لطفا مزاحم نشوید.»

پیرمرد با خشونت میهمانان ناخوانده را پس می‌زند. او علاقه‌ای به حرف زدن ندارد: «29 [؟!] سال است كه انقلاب شده، هر سال این موقع كه می‌شود سر و كله شما خبرنگاران پیدا می‌شود. مگر نمی‌خواهید حرف‌های من را بشنوید؟ اگر می‌خواهید سری به آرشیو روزنامه‌های قدیمی بزنید.»

« وضعیت اتاق مرتب بود. جسد كه كبود و متمایل به سیاه شده بود به پشت روی تخت قرار داشت و روی جسد پتویی كشیده بودند. كنار جسد لیوانی روی میز بود كه ته آن محلولی كدر دیده می‌شد.»

اتاق شماره 23 پایان زندگی تختی

خبرنگار كیهان كه اولین خبرنگار حاضر در محل جنایت بوده، اتاق شماره 23 را در روز 17 دی 46 این‌گونه توصیف كرده بود.

« چند بار باید قصه مرگ او را تعریف كنم؟ این ماجرا دیگر برای من تمام شده. چرا تمامش نمی‌كنید؟» پیرمرد صاحب هتل میلی به یادآوری دوباره آن روز ندارد. روزی كه آرامش را از زندگی او برده است؛ «من از مرگ تختی هم لطمه مالی خوردم و هم معنوی. لطمه‌ای كه هیچ‌گاه جبران نمی‌شود. من با او دوست و بچه محل بودم. بارها با هم سفر رفته‌ بودیم و از اروپا ماشین آورده بودیم. ما دوستان خوبی برای هم بودیم.»

پیرمرد راست می‌گفت. مروری در آرشیو روزنامه‌ها كافی است تا حرف‌هایی را كه او بارها تكرار كرده است به دست آورد: «هر دوی ما مذهبی بودیم. تختی زیاد به هتل من می‌آمد. یكی دو بار كه از نروژ و دانمارك آمده بودند كه مربی‌شان شود، من در هتل از میهمانانش پذیرایی كردم و مترجم‌شان بودم. اما واقعیت این‌طور نشان می‌دهد كه او را كشته‌اند و به این‌‌اتاق آورده‌اند یا به این‌جا كشیده‌اند و شبانه كشته‌اند.»

در صورت پیرمرد می‌توان دید كه خود را در صف مسببین آن اتفاق تلخ می‌داند. حادثه‌ای كه زندگی او را طوری دیگر رقم زد. « بعداز مرگ تختی بعضی‌ها شعار دادن كه چه نشسته‌اید ملت؟ فلانی كه رئیس باشگاه است در هتلش تختی را كشته.»

شایعه‌ای كه كار خودش را كرد و روند زندگی آرام او را از سال‌ها قبل جوری دیگر رقم زد. تختی یك بار مرد. اما پیرمرد در آن سال‌ها، هر روز چند بار می‌مرد و زنده می‌شد: «جوانمرد نباید برای رفیق‌اش دردسر درست می‌كرد.

نباید كاری می‌كرد كه بعد از مرگش این‌قدر به من لطمه بخورد و این‌قدر مرا عذاب بدهند. برای رفاقت‌مان هم كه شده نباید این‌جا را برای مرگ انتخاب می‌كرد. این شایعه كه ساواك تختی را در هتل آتلانتیك كشت، كافی بود تا بعد از انقلاب هر روز عده‌ای جلوی هتلم شعار بدهند و ماجرا را پیگیری كند. هفته‌ای نبود كه بچه‌های كمیته كه فكر می‌كردند شاید بتوانند ردپایی از ساواك در مرگ تختی پیدا كنند. این‌جا را در جست‌وجوی شكنجه‌گاه‌های زیرزمینی  زیرورو نكنند.»

او سه سال قبل یك بار این جمله‌ها را برای خبرنگار همشهری توضیح داده بود. همان حرف‌هایی كه 40 سال قبل به خبرنگار كیهان و اطلاعات گفته بود. برای پیرمرد، مرگ تختی یك كابوس است. كابوسی كه البته نمی‌تواند ویرانش كند.

هر چند اتاق را به كلی زیرورو كرده و شماره اتاق‌ها را تغییر داده، اما هنوز همه او و هتلش را تا ابد به نام اتاق شماره 23 می‌شناسند ...