اعتقادات اسلامی از نظر شیعه دوازده امامی 2
اشاره:
این مجموعه نوشتار كه در 4 موضوع اصلی: 1 – خداشناسی، 2 – پیغمبرشناسی، 3 – معادشناسی، 4 - امام شناسی، تقدیم خواهد گشت، هدیهای است از گلستان آثار فرزانهی قرن، مرد آسمانی و خدایی، علامه طباطبایی، كه از كتاب "شیعه در اسلام" دستچین شده است.
در بخش اول یعنی "خدا شناسی" به عناوین زیر خواهیم پرداخت:
الف: نظری به جهان هستی و واقعیت، ب: وحدانیّت خداوند، ج: معنای صفات خداوند، د: قضا و قدر، هـ: انسان و اختیار
بخش اول: خداشناسی
یكی بود یكی نبود - وحدانیّت خداوند
هر واقعیتی از واقعیتهای جهان را فرض كنیم، واقعیتی است محدود؛ یعنی بنا به فرض و تقدیری (فرض وجود سبب و شرط) هستی را داراست و بنا به فرض و تقدیری (فرض عدم سبب و شرط) منفی است و در حقیقت وجودش مرزی دارد كه در بیرون آن مرز یافت نمیشود تنها خداست كه هیچ حد و نهایتی برای وی فرض نمیتوان كرد؛ زیرا واقعیت وی مطلق است و به هر تقدیر موجود میباشد و به هیچ سبب و شرطی مرتبط و نیازمند نیست.
اینكه گفته میشود خدا یكی است، چهار قسم است، دو معنا از آن چهار معنا درست نیست و دو معنا درست است، اما آن دو معنا كه درست نیست یكی این است كه كسی گوید خدا یكی است و عدد و شماره را در نظر گیرد، این معنا درست نیست؛ زیرا آنكه دوم ندارد داخل عدد نمیشود
روشن است كه در مورد امر نامحدود و نامتناهی نمیتوان “عدد” فرض نمود؛ زیرا هر دوم كه فرض شود، غیر از اولی خواهد بود و در نتیجه هر دو محدود و متناهی خواهند بود و به واقعیت همدیگر مرز خواهند زد؛ چنانكه اگر حجمی را مثلاً نامحدود و نامتناهی فرض كنیم در برابر آن حجمی دیگر نمیتوان فرض كرد و اگر هم فرض كنیم دومی همان اولی خواهد بود، پس “خدا” یگانه است و شریك وجود ندارد (1).
ذات و صفت
اگر انسانی را مثلاً مورد بررسی عقلی قرار دهیم، خواهیم دید ذاتی دارد كه همان انسانیت شخصی اوست و صفاتی نیز همراه دارد كه ذاتش با آنها شناخته میشود مانند اینكه زاده فلان شخص است و پسر فلان كسی است، داناست و تواناست و بلند قامت و زیباست یا خلاف این صفات را دارد.
این صفات اگر چه برخی از آنها مانند صفت اولی و دومی هرگز از ذات جدا نمیشوند و برخی مانند دانایی و توانایی امكان جدایی و تغییر را دارند ولی در هر حال همگی غیر از ذات و همچنین هر یك از آنها غیر از دیگری میباشد.
.... و یكی این است كه كسی بگوید: فلانی یكی از مردم است؛ یعنی نوعی است از این جنس (یا واحد است از این نوع ) این معنا نیز در خدا درست نیست؛ زیرا تشبیه است و خدا از شبیه منزه است.
این مطلب (مغایرت ذات با صفات و صفات با همدیگر) بهترین دلیل است بر اینكه ذاتی كه صفت دارد و صفتی كه معرف ذات است هر دو محدود و متناهی میباشند؛ زیرا اگر ذات نامحدود و نامتناهی بود صفات را نیز فرا میگرفت و همچنین صفات نیز همدیگر را فرا میگرفتند و در نتیجه همه یكی میشد مثلاً ذات انسان مفروض همان توانایی بود و همچنین توانایی و دانایی وبلند قامتی و زیبایی همه عین همدیگر و همه این معانی یك معنا بیش نبود.
از بیان گذشته روشن میشود كه برای ذات خداوند عزوجل، صفت (به معنایی كه گذشت) نمیتوان اثبات نمود؛ زیرا صفت بی تحدید صورت نمیگیرد و ذات مقدسش از هر تحدیدی منزه است (حتی از همین تنزیه كه در حقیقت اثبات صفتی است)
معنای صفات خداوندی
در جهان آفرینش كمالات زیادی سراغ داریم كه در صورت صفات ظاهر شدهاند اینها صفات مثبتی هستند كه در هر جا ظاهر شوند مورد خود را كاملتر نموده ارزش وجودی بیشتری به آن میدهند؛ چنانكه از مقایسه یك موجود زنده مانند انسان با یك موجود بی روح مانند سنگ، روشن است.
بی شك این كمالات را خدا آفریده و داده است و اگر خودش آنها را نداشت به دیگران نمیبخشید و تكمیل شان نمیكرد و از این رو به قضاوت عقل سلیم باید گفت خدای آفرینش علم دارد قدرت دارد و هر كمال واقعی را دارد. گذشته از این چنانكه گذشت - آثار علم و قدرت و در نتیجه آثار حیات از نظام آفرینش پیداست.
... و اما آن دو معنا كه در خدا درست است یكی این است كه كسی بگوید خدا یكی است به این معنا كه در میان اشیأ شبیه ندارد، خدا چنین است. و یكی اینكه كسی بگوید: خدا یكی است (احد یعنی هیچگونه كثرت و انقسام برنمی دارد، نه در خارج و نه در عقل و نه در وهم) خدا چنین است
ولی نظر به اینكه ذات خداوندی نامحدود و نامتناهی است این كمالات كه در صورت صفات برای او اثبات میشوند در حقیقت عین ذات و همچنین عین یكدیگر میباشند (2) و مغایرتی كه میان ذات و صفات و همچنین در میان خود صفات دیده میشود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقیقت جز یك واحد غیر قابل تقسیم در میان نیست.
اسلام برای جلوگیری از این اشتباه ناروا (تحدیدات به واسطه توصیف یا نفی اصل كمال ) عقیده پیروان خود را در میان نفی و اثبات نگه میدارد (3) و دستور میدهد اینگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران، میشنود نه با گوش، میبیند نه با چشم و به همین ترتیب.
1- مرد عربی در جنگ جمل به امیرالمؤمنین علی (ع ) نزدیك شد و گفت یا امیرالمؤ منین آیا میگویی خدای یكی است؟ مردم از هر سوی به مرد عرب حمله كرده گفتند: آیا نمیبینی كه امیرالمؤ منین تا چه اندازه تقسّم قلب (تشویش خاطر)دارد؟
امیرالمؤ منین فرمود :”او را به حال خود بگذارید؛ زیرا آنچه این مرد عرب میخواهد همان است كه ما از این جماعت میخواهیم “، پس به مرد عرب فرمود:”اینكه گفته میشود خدا یكی است، چهار قسم است، دو معنا از آن چهار معنا درست نیست و دو معنا درست است، اما آن دو معنا كه درست نیست یكی این است كه كسی گوید خدا یكی است و عدد و شماره را در نظر گیرد، این معنا درست نیست؛ زیرا آنكه دوم ندارد داخل عدد نمیشود آیا نمیبینی كسانی كه گفتند: خدا، سوم سه تا است (اشاره به قول نصارا ثالث ثلاثه) كافر شدند؟ و یكی این است كه كسی بگوید: فلانی یكی از مردم است؛ یعنی نوعی است از این جنس (یا واحد است از این نوع ) این معنا نیز در خدا درست نیست؛ زیرا تشبیه است و خدا از شبیه منزه است.
و اما آن دو معنا كه در خدا درست است یكی این است كه كسی بگوید خدا یكی است به این معنا كه در میان اشیأ شبیه ندارد، خدا چنین است. و یكی اینكه كسی بگوید: خدا یكی است (احد یعنی هیچگونه كثرت و انقسام برنمی دارد، نه در خارج و نه در عقل و نه در وهم) خدا چنین است “، بحار، ج 3، ص 207
و باز علی (ع ) میفرماید:”شناختن خدا همان یگانه دانستن اوست “، (بحار، ج 2، ص 186) یعنی اثبات وجود خدای تعالی كه وجودی است نامتناهی و غیر محدود در اثبات وحدانیت وی كافی است؛ زیرا دوم برای نامتناهی تصور ندارد.
2- امام ششم میفرماید:”خدا هستی ثابت دارد و علم او خود اوست در حالی كه معلومی نبود و سمع او خود اوست در حالی كه مسموعی نبود و بصر او خود او بود در حالی كه مبصری نبود و قدرت او خود او بود در حالی كه مقدوری نبود”، (بحار، ج 2، ص 125) و اخبار اهل بیت در این مسائل از شماره بیرون است (ر.ك: نهج البلاغه، توحید عیون و بحار، ج 2)
3- امام پنجم، ششم و هشتم - علیهم السلام - میفرمایند:”خدای تعالی نوری است كه با ظلمت مخلوط نیست و علمی است كه جهل در آن نیست و حیاتی است كه مرگ در آن نیست “،(بحار، ج 2، ص 129)
امام هشتم (ع ) میفرماید:”مردم در صفات، سه مذهب دارند: گروهی صفات را به خدا اثبات میكنند با تشبیه به دیگران و گروهی صفات را نفی میكنند و راه حق مذهب سوم و آن اثبات صفات است با نفی تشبیه به دیگران “، بحار، ج 2، ص 94