تبیان، دستیار زندگی
اصولاً نگریستن به واقعه غدیر به چشم یك امر تاریخى كه قرونى بر آن گذشته است, نگریستن به واقعه غدیر بر خلاف فهم دین است و نیز بر خلاف فهم این واقعه. صورت ماجراى غدیر, یك امر تاریخى است كه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غدیر در کشاکش اندیشه ها

غدیر

محتواى غدیر حقیقتى ابدى است

اصولاً نگریستن به واقعه غدیر به چشم یك امر تاریخى كه قرونى بر آن گذشته است, نگریستن به واقعه غدیر بر خلاف فهم دین است و نیز بر خلاف فهم این واقعه.

صورت ماجراى غدیر, یك امر تاریخى است كه 14 قرن بر آن گذشته است, اما محتواى آن چه بوده است؟

بر خود اسلام نیز 14 قرن گذشته است؛ بر دعوتهاى اسلام: دعوت به یكتا پرستی, حریت, عدالت, نماز و زكات و جهات و امر به معروف و نهى از منكر نیز 14 قرن گذشته است, اما اینها حقایق زمانى نیستند, حقایق ابدیند. اینها را با واحد (زمان) نمی توان سنجید, با واحد (انسان) و واحد (حیات انسانی) باید سنجید. و به دیگر سخن, اینها حقایق خداییند كه تا جاودان دگرگونى نیابند, چنانكه قرآن فرموده است: "ولن تجد لسنة الله تحویلا". محتواى غدیر نیز یكى از همین حقایق خدایى و ابدى است, كه تا هر لحظه كه فجر بدمد و طلوعى باشد و روزى آید, حقیقت آن ـ از نظر منطقى الهى باید حكم بر زندگى و زندگیها باشد.

اگر بخواهیم در این باره ساده تر سخن بگوییم, یعنى سخنى بگوییم در سطر مسائل ملموس انسانی, باید به كلام دكتر عبدالعزیز الدورى توجه كنیم:

تاریخ امت اسلام, یك واحد پیوسته و مربوط به هم است, مانند حلقه هاى یك زنجیر یا بستر یك رود, كه پاره اى از آن, زمینه پاره دیگر است. وضع كنونى امت, نتیجه سیر تاریخى گذشته است, و سرآغاز راه گشایى به سوى آینده. بنابراین, در تاریخ ما هیچ انقطاع و گسستگى وجود ندارد و هیچ پدیدهاى در آن, بدون ریشه و زمینه پیشین وجود نمی یابد. پس براى درك وضع كنونى امت (و اینكه چه علتهایى باعث انحطاط امت شد, و چه چیزهایى هم اكنون موجب پیش افتادن مى شود), باید ریشه هاى فرو رفته در گذشته و روش زندگى امت را در خلال قرون و اعصار پیشین درك كنیم. این سخن بدان معنى نیست كه باید به عقب بر گردیم, نه, بلكه به این معنى است كه باید ذات و هویت امت مسلمان را (با تامل در گذشته, و چگونگى حكومتها وزندگانى ها) بفهمیم و با كنار ریختن پوسته هاى صرفاً تاریخى آن, براى حركت دادن مسلمانان به پیش, یك جنبش سازنده تدارك بینیم. هر امتى دوره هاى انقلابى داشته است. در تاریخ اسلام نیز دوره هاى متفاوتى وجود یافته است. ممكن است تاثیر یك دوره بسیار دور, در وضع كنونى امت, از یك دوره بسیار نزدیك بیشتر باشد... (1)

اكنون با توجه به آنچه گفته شد, حتى یك خواننده جوان ـ كه شاید خود را فارغ از این بحثها و چند و چونها تصور كند, یا سرى در این سرها نداشته باشد, یا اطلاعاتى در این مقوله به دست نیاورده باشد ـ مى تواند بفهمد كه این همه اهتمامى كه هم از روزگاران قدیم به مسئله غدیر مى شده است و تاكنون نیز ادامه دارد, از اینجاست. و از اینجاست كه پس از پیامبر اكرم, على بارها بدان احتجاج كرده است (2). و همین گونه شخصیتهاى اسلامى دیگر, مانند بانوى اكرم فاطمه زهرا, امام حسن مجتبی, امام حسین, عبدالله بن جعفر, عمار یاسر, اصبغ بن نباته, قیس بن سعد انصارى, و حتى عمر و بن عاص و عمر بن عبدالعزیز و مامون عباسى .(3)

و از اینجاست كه امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام على بن موسى الرضا, (ع), غدیر را مطرح كرده اند و روز غدیر را عید مى گرفته اند و به مردم یادآورى مى كرده اند كه "غدیر" بزرگترین عید اسلام است.

ثقة الاسلام كلینی, در كتاب "كافى" (4) روایت كرده است, به اسناد خویش, از حسن بن راشد كه:

به امام جعفر صادق گفتم: "فدایت شوم, براى مسلمامانان بجز دو عید (فطر و قربان) عید دیگرى هست؟" فرمود:"آرى اى حسن! عیدى است از این دو برتر وبالاتر". گفتم: "آن عید كدام است؟" فرمود: "روز نصب امیرالمومنین به پیشوایى امت".

نیز فیّاض بن محمد بن عمر طوسی, به سال 259, در حالى كه به90 سالگى رسیده بوده است, جریان روز غدیرى را شرح داده است كه در آن روز, به حضور امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع) رسیده است. فیاض بن محمد طوسى گوید:

در آن روز غدیر, دیدم كه امام رضا, جمعى از دوستان خود را براى صرف غذا نگاه داشته بود. به خانه هاى آنان طعام و هدیه و جامه حتى انگشترى و موزه(کفش) فرستاده بود. سر و وضع دوستان و خدمتگاران خود را تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایى تازه ـ غیر از آنچه در دیگر روزها در خانه امام به كار مى رفت ـ از آنان پذیرایى مى شد, و امام همواره فضیلت و عظمت آن روز را و سابقه دیرینش را در تاریخ اسلام شرح مى داد (5)

در اینجا كه سخن در استدلال و استشهاد به حدیث غدیر است و جریان نصب امیرالمومنین على بن ابیطالب (ع) به امامت و خلافت, به دست خود پیامبر اكرم (ص), و در حضور120 تن مسمان, آن هم در میان راه و در دل بیابانى تفتیده و در شرایطى مهم, ممكن است این سوال براى برخى پیش آید كه چرا در روز سقیفه كه جریان به خلافت رسیدن خلیفه اول, ابوبكر بن ابى قحافه, پیش آمد, خود امام به حدیث غدیر استشهاد نكرد؟

پرستش شیخ سلیم بشرى مصرى (نامه 101)

خوب است این پرستش و پاسخ آن را, از زبان دو عالم بزرگ سنى و شیعه بشنویم. این دو عالم, یكى شیخ سلیم بشرى مالكى مصرى شبرخیتى (1248 ـ 1335 ه'.ق) است, از عالمان بزرگ مصر در سده اخیر, كه دو بار به ریاست الازهر رسید. (6) و دیگرى, مصلح علامه سید عبدالحسین شرف الدین موسوى عاملى لبنانى (1290 ـ 1377) از بزرگان علما و مراجع و مصلحین و فقه اى اجتماعى و آزادیخواه شیعه.

میان این دو عالم مسلمان, 112 نامه, در مسائل دقیق دینى و ایدئولوژیكى اسلامى ردوبدل شده است. نامه هاى شیخ سلیم شبرى نوعاً به صورت پرسش است و طرح موضوع, و نامه هاى شرف الدین پاسخ و توضیح. البته در آخرین نامه هاى سلیم بشرى, به یك سلسله اعترافات بر مى خوریم در برابر حقایقى كه سید شرف الدین ابراز داشته است. این نامه ها, بجز نثر بلیغ و بلندى كه دارد و نمونه عالى بلاغت عربى است, حاوى بسیارى از حقایق اسلام است, با بیانى روشن و منطقى و جذاب. مجموعه این نامه ها كتاب كم مانند "المراجعات" را پدید آورده است, كه متن عربى آن تاكنون بارها به چاپ رسیده است (7) و به چند زبان نیز گردانیده شده است.

شیخ سلیم بشرى, در نامه 101, با اشاره به پذیرفتن حقایقى كه شرف الدین در نامه هاى پیشین بر او عرضه داشته است چنین مى گوید:

حقیقت محض آشكار شد, خدا را شكر. تنها یك چیز مانده كه ناشناخته است و من از آن تصور روشنى ندارم. آن را با تو در میان مى گذارم تا پرده از آن برگیرى و علتش را بازگویی. چرا امام, در روز سقیفه, با ابوبكر و بیعت كنندگان با او, به نصوصى (احادیث صریحى) كه درباره خلافت او بود, و شما شیعه همواره تكیه تان بر این نصوص است, استدلال نكرد؟ آیا شما شیعه, از خود علی, بهتر از این امور خبر دارید؟

پاسخ شرف الدین (نامه02 1)

همه مردم مى دانند كه امام و دیگر دوستانش, از بنى هاشم و غیر بنى هاشم, در بیعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقیفه نگذاشتند. آنان از سقیفه و آنچه در سقیفه مى گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سر گرم مصیبت بزرگ بودند: مرگ پیامبر, و به وظیفه واجب و فوری, كفن و دفن پیامبر (ص) پرداخته بودند. و جز به این حادثه به چیزى نمىاندیشیدند. از طرف دیگر, تا آنان مشغول جمع كردن بدن پیامبر و اداى مراسم نماز و دفن او بودند, مردم سقیفه كار خود را كردند و مسئله بیعت با ابوبكر را سر و صورت دادند. و از باب رعایت احتیاط و دور اندیشی, در برابر هر نظر یا حركت مخالف, كه باعث درهم ریختن تشكیلاتشان مى شد, متفقاً ایستادگى مى كردند.

غدیر

بنابراین, على كجا بود و سقیفه كجا؟ على كجا بود و ابوبكر كجا؟ على كجا بود و بیعت كنندگان با ابوبكر كجا؟, تا بتواند براى آنان استدلال كند. و پس از آنكه جریان سقیفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند, شد آنچه شد, از سویى زیركى كردند و از دیگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند. و چنان شد كه نه على و نه غیر علی, هیچ كس نمى توانست به حیث استدلال كند. كسى گوش شنیدن یا امكان انعطاف به طرف مضمون حدیث نداشت؟ آیا در زمان ما, چند نفر مى توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند درافتند, به طورى كه قدرت آنان را از میان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آیا اگر كسى قصد چنین كارى داشته باشد آزادش مى گذارند؟ هیهات, هیهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج, كه مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است.

از اینها گذشته, على در آن روز, براى استدلال و استشهاد, نتیجه اى نمى دید جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرایط (كه اسلام دوران نخستین خویش را مى گذرانید و نهال دین تازه كاشته شده بود), ترجیح مى داد كه حق او ضایع شود اما شر و آشوبى برپا نگردد. على بخوبى متوجه خطرهایى بود كه دین اسلام و كلمه (لا اله الا اللّه)  را تهدید مى كرد. در واقع, على بن ابیطالب در آن ایام به مصیبتى گرفتار شده بود كه احدى بدان گونه مصیبت گرفتار نشده است, زیرا بار دو امر بزرگ بر دوش على سنگینى مى كرد: یكى خلافت اسلام, با آنهمه نص و وصیت و سفارشى كه از پیامبر درباره آن رسیده بود, و اینهمه, متوجه على بود و در گوش او فریاد مى كشید و با شكوهاى دلگداز و جگر خراش او را به شور و حركت فرا مى خواند. دوم آشوبها و طغیان هایى كه ممكن بود منتهى شود به از هم پاشیدن جزیرة العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان, و ریشه كن شدن اسلام و مى دان یافتن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافق و دو رویى كه به نص قرآن, اهل نفاق و دو رویى بودند و كافر ماجراتر و نفاق پیشتر از هر كس دیگر بودند و از هر كس دیگر دورتر بودند از فهم و هضم حدود احكام خدا (8) و اینان با از میان رفتن پیامبر (ص) قوت یافته بودند. آرى مسلمانان در آن روز, پس از رحلت پیامبر, مانند گلهاى بودند سیل زده, در شبى زمستانى, گرفتار شده میان گرگهاى خونخوار و حیوانات درنده و مسیلمه كذاب و طلیحة بن خویلد و سجار بن حرث, و رجاله هایى كه دور و بر اینان گرد آمده بودند و براى محو اسلام و مسلمین پاى مى فشردند. علاوه بر این, دو امپراطورى روم و ایران, در آن روزگار, در كمین اسلام بودند. و به جز اینها همه, ده ها مانع و مشكل دیگر بود كه همه در حال كین توزى با محمد و خاندان محمد و اصحاب محمد بودند و براى گرفتن انتقام خود از اسلام (كه همه اعتبارات اشرافى و امكانات مختلف استثمار را نابوده كرده بود), به هر وسیله اى دست مى زدند. مى خواستند اسلام را براندازند و ریشه اش را بكنند. و در راه این مقصود, با نشاط و شتاب گام بر مىداشتند. چون مى دیدند كه با مرگ رهبر اسلام, براى كارشكنى و تخریب فرصت خوبى پیش آمده است. از این رو مىكوشیدند تا این فرصت را مهار كنند و از بى سرپرست شدن مسلمانان, پس از استقرار یك نظام داخلى, بهره گیرند. آرى, در چنین شرایطی, على بر سر دو راهى بزرگ رسید. و طبیعى بود كه مانند على بن ابیطالبی, حق خلافت خویش را فداى اسلام و مسلمین كند و چنین هم كرد. نهایت براى اینكه نظریه خلافت حقه اسلام را, كه خلافت خودش بود, حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند (9) موضعگیرى لازم را كرده باشد ـ البته آن هم باز به صورتى كه شق عصاى مسلمین نشود و فتنه برنخیزد و فرصت به دست دشمن داده نشود ـ براى این مقصود, در خانه نشست و بیعت نكرد, تا اینكه او را بزور ـ اما بى خونریزى ـ از خانه به مسجد آوردند. در صورتى كه اگر على خود به پاى خود براى بیعت رفته بود, حجتى براى خلافت او نمی ماند و براى شیعه (و هر طالب حقّى) برهان حق آشكار نمى گشت. اما على با این روش خود, دو كار كرد:

هم اسلام را حفظ كرد و هم صورت شرعى خلافت حقه اسلام را نفراموشاند. و چون نگریست كه در آن روز و آن شرایط, حفظ اسلام و خنثى كردن فعالیتهاى دشمنان اسلام, متوقف است بر عدم درگیرى او (با سران امت), چنین كرد و با خلافت سقیفه در نیاویخت. و این همه براى حفظ امت بود, و حراست شریعت, و نگهداشت دین, و چشمپوشى از مناصب خویش براى خدا, و اداى امرى كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود, یعنى علم به اهم (حفظ اسلام و مسلمین) و ترك مهم (حفظ خلافت حقه), در مرحله اى كه دو تكلیف تعارض كنند. این است كه شرایط و محیط آنروز, نه به على اجازه مى داد كه شمشیر در میان مردم گذارد, و نه جامعه آن روز مدینه را ـ جامعه نو مسلمانان را ـ زیر ضربه هاى استدلال و سخنرانى و تكفیر و تخطئه آ خرد و منزلزل و متشنج سازد. و با این همه كه گفتیم, على و اولاد على و عالمان شیعه, از آن روز تا امروز, همواره با روشى حكیمانه, احادیث وصایت را ذكر كرده اند و نصوص روشن نبوى را در این باره نشر داده اند. چنانكه بر مردم آگاه پوشیده نیست. والسلام (10)

تذكار

در اینجا عبارت این سید شریف علوی, و عالم بزرگ و مجاهد شیعى, كه مقام او در بیان حقایق آل محمد و مبانى تشیع, مورد قبول همه است, این است :

و مع ذلك فانه (علیاً) و بنیه, و العلماء من موالیه, كانوا یستعملون الحكمة فى ذكر الوصیة, و نشر النصوص الجلیة...

و بدین گونه شرف الدین, به این حقیقت اشاره مى كند كه خود امام على و دیگر امامان و عالمان شیعه, در مورد یاد كردن حق خلافت و خلافت حق, همواره حكمت را رعایت مى كردند و با به كار بردن فرزانگى و هوش و درایت, در آن باره سخن مى گفتند. مصالح اسلام و مسلمین و مصالح خود حق را در نظر مى گرفتند و هم شرایطى زمانى و مكانى و دیگر مقدمات و مقارناتى را كه رعایت آنها براى نشر حق و تربیت مردم بر پایه مبانى حق لازم است. این حالت در بزرگان معاصر, از جمله خود صاحب (الغدیر) نیز مشاهده مى شد. بنابراین, آیا درست است كه عدهاى اشخاص گوناگون, با صلاحیت و بى صلاحیت, با سواد و بیسواد, وارد به قضایا و غیر وارد و ناآشنا به مسائل زمان و نسل و سیاست دنیاى اسلام, مولف سطحی, روضه خوان و از اینگونه اشخاص, به نام دفاع از امامت و نشر مبادى والاى تشیع و تفهیم مقام ولایت و... وارد معركه شوند و خود را صاحب ولایتى بدانند و از منبر و تالیف استفاده كنند و هیچ حكمتى را در نظر نگیرند... این كارها, جز انحطاط بخشیدن به ذهن دینى جامعه و تبدیل كردن ایدئولوژى عالى تشیع به یك سلسله مسائل از هم گسسته و بى حكمت, هیچ نتیجه ندارد. و چه بسا باعث تزلزل اركان معنویت شود. خدا خود جامعه را از نتایج سوء اعمال دانسته یا ندانسته اینان نگاه دارد.

این بود سخنى كوتاه درباره اهمیت جوهرى واقعه غدیر. و خلاصه اینكه درست است كه اكنون سالها از این واقعه گذشته و تاریخ سیر خویش را كرده است, اما این حقیقت از چند نظر, براى هر مسلمان, در هر روز, مطرح است, از جمله از نظر عقیده دینی, چه حقیقت غدیر, براى مسلمانى كه به پیامبر ایمان آورده است و مى خواهد از گفته ها و دستورهاى پیامبر پیروى كند و سنت پیامبر را عملى سازد و هیچیك از خواسته ها و ارشادات او را ترك نكند, تا دامنه رستاخیز مطرح است, و جزو حقیقتى است كه همواره با خورشید طلوع مى كند و در متن لحظه ها تكرار مى شود. از نظر عملى و اجتماعى و پیدا كردن خط مشى سیاسى ـ دینى در راه مبارزات انسانى و ضد استعمارى ـ كه امروز یگانه وظیفه اهل قبله است ـ نیز چنین است. چرا؟ چون از نظر اجتماعات انسانى و اسلامی, اگر مفهوم غدیر, جدیت خویش را در اذهان و افكار بازیابد, به بازسازى موفق خواهد گشت. و از این رهگذر مى توان جوامع اسلامى را متوجه یك وحدت جوهرى و حكومت راستین اسلامى كرد, حكومتى مسانخ با حكومت معصوم.

به عبارت دیگر, اگر امروز, روز غدیر (18 ذیحجّه) سال 10هجرى نیست, و على بن ابیطالب در میان ما نیست, و ما در آن روز نبودیم و در حضور پیامبر با او بیعت نكردیم, اما به حكم مبانى دینى و اسناد متواتر و قطعى اسلامى سنّى و شیعی, مسلمانان باید, هم اكنون, در سطر رهبرى, به دنبال خواسته پیامبر روند, خواسته پیامبر در این روز. و آن خواسته بیعت با رهبریى است مسانخ رهبرى على .و اطاعت از آن.

________________________________________

پی نوشت ها:

1- الجذور التاریخیه للشعوبیه، صص 5ـ6

2- الغدیر،ج1 ، صص159ـ196.

3- پیشین، ج1، صص 196ـ213.

4- پیشین، ج 1، صص303

5- پیشین، ج 1، ص287.

6- براى شرح حال وی, از جمله بنگرید به:الاعلام، زركلی, ج 3، ص180

7- چاپ اخیر آن, چاپ 17, اكنون در مصر, در حال انجام یافتن است.

8- سوره 9 (توبه), آیه 97.

9- و در حقیقت این حق, حق تنها فرد او نبود, حق اسلام و مسلمین بود, حق قرآن و قبله بود, حق همه احكام و حدود خدا بود و شهرها و مردمان در طول تاریخ. چون با حكومت او بود كه همه شهرها و مردمان به حقیقت سعادت مىرسیدند.

10-  المراجعات

منبع:

حماسه غدیر، محمد رضا حکیمی، با اندکی تلخیص و تصرف

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.