تبیان، دستیار زندگی
بچه‌ كه‌ بودم‌ خیلی‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ كفش‌های‌ پاشنه‌ بلند داشته‌ باشم‌. یادم‌ می‌آید كفش‌های‌ مامان‌ را كه‌ پاشنه‌هایش‌ بلند بود، می‌پوشیدم‌ و توی‌ كوچه‌ راه‌ می‌رفتم‌. آن‌قدر هم‌ این‌ كار را می‌كردم‌ كه‌ یا پایم‌ به‌ چیزی‌ گیر می‌كرد و روی‌ زمین‌ می‌افت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دارم‌ كفش‌ تَق‌تَقی‌ درست‌ می‌كنم‌

بچه‌ كه‌ بودم‌ خیلی‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ كفش‌های‌ پاشنه‌ بلند داشته‌ باشم‌. یادم‌ می‌آید كفش‌های‌ مامان‌ را كه‌ پاشنه‌هایش‌ بلند بود، می‌پوشیدم‌ و توی‌ كوچه‌ راه‌ می‌رفتم‌. آن‌قدر هم‌ این‌ كار را می‌كردم‌ كه‌ یا پایم‌ به‌ چیزی‌ گیر می‌كرد و روی‌ زمین‌ می‌افتادم‌ و زانوهای‌ شلوارم‌ پاره‌ می‌شد، یا این‌كه‌ مامان‌ می‌آمد و دعوایم‌ می‌كرد؛ حتی‌ یادم‌ می‌آید ظهر، وقتی‌ همه‌ خواب‌ بودند، می‌رفتم‌ توی‌ حیاط‌ و از باغچه‌ی‌ مان‌ یك‌ عالمه‌ سنگ‌ جمع‌ می‌كردم‌ و سنگ‌ها را توی‌ سوراخ‌ دمپایی‌هایم‌ می‌كردم‌. صدای‌ تق‌تقی‌ كه‌ هنگام‌ راه‌ رفتن‌ از برخورد سنگ‌ها با موزاییك‌های‌ كف‌ حیاط‌ بلند می‌شد، آن‌قدر برایم‌ جالب‌ بود كه‌ حاضر بودم‌ همه‌ی‌ پول‌ توجیبی‌هایم‌ را به‌ خواهرم‌ بدهم‌ تا چغلی‌ام‌ را پیش‌ مامان‌ و بابا نكند؛ هر چند كه‌ مامان‌ و بابا از سنگ‌هایی‌ كه‌ توی‌ حیاط‌ یا كنار باغچه‌ ریخته‌ بود، می‌فهمیدند كه‌ موضوع‌ از چه‌ قرار است‌.

دارم کفش تق تقی درست می کنم

تا این‌كه‌ یك‌ روز دایی‌ و مادربزرگم‌ از تبریز آمدند خانه‌ی‌مان‌ مثل‌ هر روز داشتم‌ سنگ‌هایی‌ را كه‌ از باغچه‌ مان‌ جمع‌ كرده‌ بودم‌ توی‌ سوراخ‌های‌ دمپایی‌ام‌ می‌كردم‌ كه‌ دایی‌ آمد حیاط‌. وقتی‌ دید دارم‌ توی‌ سوراخ‌های‌ دمپایی‌ام‌ سنگ‌ می‌كنم‌، با تعجب‌ پرسید: «چی‌ كار می‌كنی‌ دایی‌ جان‌؟»

با خوش‌حالی‌ گفتم‌: «دارم‌ كفش‌ تق‌تَقی‌ درست‌ می‌كنم‌.»

دایی‌ كه‌ حسابی‌ خنده‌اش‌ گرفته‌ بود، گفت‌: «آخر این‌طوری‌ كه‌ نمی‌شود كفش‌ تَق‌تَقی‌ درست‌ كرد.»

همان‌طور كه‌ با سبیل‌هایش‌ بازی‌ می‌كرد، پرسید: «خیلی‌ دوست‌ داری‌؟»

با سر جواب‌ دادم‌: «آره‌!»

فردای‌ آن‌ روز دایی‌ام‌ من‌ و خواهرم‌ را برد بیرون‌. وقتی‌ برمی‌گشتیم‌ خانه‌، توی‌ دست‌ هر كدام‌مان‌ یك‌ جفت‌ كفش‌ تق‌تَقی‌ بود.

نوشته: لعیا اعتمادی‌

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.