تبیان، دستیار زندگی
از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. در آن شبی كه به خانه‏اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه‏ای كه همیشه بر تن داشت و خانه‏ای كه در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم‏گیری دیده نمی‏شد. كف خانه‏اش خاك‏پوش بود و بر سجاده حصیری نشسته، با پروردگارش مشغول نیایش ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خورشید رهنما

ولادت امام هادی

خداپرستی

پیشوای ساده‏زیست

دانش و خردورزی

آفتابی بر سریر سخن

مهر تابان مهرورزی

احترام به دانشوران

سخت كوشی؛ پیشه پیامبران

شهد مهرورزی

---------------------------

خداپرستی

همواره ملازم مسجد بود و میلی به دنیا نداشت. عبادت‌گری فقیه بود. شب‏ها را در عبادت به صبح می‏رساند. با پشمینه‏ای بر تن و سجاده‏ای از حصیر زیر پا به نماز می‏ایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمی‏شد. كمی می‏خوابید و دوباره برمی‏خاست و مشغول عبادت می‏شد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه می‏كرد و اشك می‏ریخت كه هركس صدای مناجات او را می‏شنید، می‏گریست. گاه بر روی ریگ‏ها و خاك‏ها می‏نشست. نیمه شب‏ها را مشغول استغفار می‏شد و شب‏ها را به زاری می‏گذراند.

پیشوای ساده‏زیست

از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. در آن شبی كه به خانه‏اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه‏ای كه همیشه بر تن داشت و خانه‏ای كه در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم‏گیری دیده نمی‏شد. كف خانه‏اش خاك‏پوش بود و بر سجاده حصیری نشسته، با پروردگارش مشغول نیایش بود.

دانش و خردورزی

در همان كودكی مسائل فقهی را كه بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می‏ماندند، حل می‏كرد. دشمن ساده‏اندیش به خیال در هم شكستن وجهه علمی ایشان، مناظره‏های علمی تشكیل می‏داد، ولی جز رسوایی و فضاحت نمی‏دید. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف می‏كرد و سر تسلیم فرود می‏آورد. با این همه، متوكل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان می‏شد و همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم آشكار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری می‏كرد.

آفتابی بر سریر سخن

گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تكان‌دهنده بود. به گونه‏ای كه آموزگارش در كودكی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه كه لب به سخن می‏گشود، روح شنونده‏ را تازگی می‏بخشید و چون او را عتاب می‏كرد، كلامش چون شمشیری آتشین از جمله‏های نغز، پیكره دشمنش را شرحه‌شرحه می‏كرد. آن گاه كه خصم برای عشرت‏طلبی خود از او می‏خواهد شعری بخواند، تا بزم خود را با آن كامل كند، لب به سخن می‏گشاید، چند بیت می‏خواند و آن‌چنان آتشی از ترس در وجود او می‏اندازد كه بزم و عیشش را تباه می‏سازد.

مهر تابان مهرورزی

بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشكلات اطرافیان تلاش می‏كرد و حتی گاه خود را به مشقّت می‏انداخت. آن هم در دورانی كه شدت سخت‏گیری‏های حكومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت می‏كند:

«من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشكی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز كرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشك دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیم‏تر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاورده‏ام، ناامیدانه از خانه‏ام بیرون رفت. اندكی بعد فرستاده امام هادی ‏علیه‌السلام به خانه‏ام آمد. او كیسه‏ای در دست داشت كه همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت: ابوالحسن به تو سلام رساند. این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد. دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به‌كلی بهبود یافتم.»

احترام به دانشوران

روزی در مجلسی نشسته بودند و جمعی از بنی‌هاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند كه دانشمندی از شیعیان وارد شد. او در مناظره‏ای اعتقادی و كلامی، تعدادی از ناصبیان و دشمنان اهل‏بیت ‏علیهم‌السلام را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جای خود برخاست و به نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شده و اعتراض كردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری كنم، راضی می‏شوید؟ گفتند: آری. امام تلاوت فرمود: «ای كسانی كه ایمان آورده‏اید، هنگامی كه به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز كنید. تا خداوند [رحمتش را] برایتان گسترده سازد، و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتبی (منزلت) مؤمنانتان و كسانی را كه علم یافته‏اند بالا برد1 و نیز فرموده است: «آیا كسانی كه دانشمند هستند با آنان كه نیستند، برابرند»2 خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندی‏اش. او نیز با دلایلی محكم كه خدا به او آموخته، دشمنان ما را شكست داده است.

سخت كوشی؛ پیشه پیامبران

علی بن حمزه می‏گوید: «ابوالحسن‏ علیه‌السلام را دیدم كه به ‌سختی مشغول كشاورزی است؛ به گونه‏ای كه عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! كارگران شما كجایند كه شما این گونه خود را به زحمت انداخته‏ای؟! در پاسخ فرمود: «ای علی بن حمزه! آن كس كه از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار می‏گذراند. رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان كار می‏كردند. كشاورزی از جمله كارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آن‌ها و شایستگان درگاه الهی است.»

شهد مهرورزی

بریحه عباسی، گماشته دستگاه حكومتی بود. او از امام هادی ‏علیه‌السلام نزد متوكل سخن‌چینی و سعایت كرد و برای او نگاشت: «اگر مكه و مدینه را می‏خواهی، علی بن محمد علیه‌السلام را از مكه و مدینه دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فراخوانده و گروه بسیاری نیز از او پیروی می‏كنند.» در اثر سعایت‏های بریحه، متوكل امام را از جوار پر فیض و ملكوتی رسول خدا صلی الله علیه وآله تبعید كرد و به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه با ایشان همراه بود. در بین راه رو به امام كرد و گفت: «تو خود بهتر می‏دانی كه من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محكم و استوار خورده‏ام كه چنانچه شكایت مرا نزد متوكل و یا حتی یكی از درباریان و فرزندان او كنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش كشم و چشمه‏ها و قنات‏های مزرعه‏ات را ویران سازم. امام ‏علیه‌السلام با چهره‏ای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیك‏ترین راه برای شكایت از تو، این بود كه دیشب شكایت تو را به درگاه خدا عرضه كنم و من شكایتی را كه نزد خدا كرده‌ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم كرد.» بریحه كه رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایت‏های خود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست گذشت كرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»

پی نوشت ها:

1. مجادلة: 11

2. زمر: 9


منبع : مجله دیدار آشنا، شماره 60. با اندکی تصرف.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.