تبیان، دستیار زندگی
ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یكى از اركان اعتقادى اسلام است كه در آیات مكررى از قرآن مجید به آن اشاره شده است و ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیماى محمد (ص) در تورات و انجیل

گل رز

الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل. (اعراف/157) .

ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یكى از اركان اعتقادى اسلام است كه در آیات مكررى از قرآن مجید به آن اشاره شده است و تأكید شده كه مسلمانان باید به تمام پیامبران خدا ایمان آورده و میان آنان تفاوتى قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عیسى و ما اوتى النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگویید، ما به خدا ایمان آورده‏ایم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هیچ فرقى میان آنها نمى‏گذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم.

بنابراین، پیامبران یك رشته واحدى را تشكیل مى‏دهند كه با همه اختلافات فرعى و شاخه‏اى، حامل یك پیام و وابسته به یك مكتب بوده‏اند. پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بوده‏اند.

قرآن مجید تصریح مى‏كند كه خداوند متعال با پیمانى كه از همه انبیاى عظام گرفته، آنها را مكلف كرده است كه وقتى پیامبرى آمد كه حقیقت آنها را تصدیق و كتابهایشان را به گواهى درست شهادت داد، به او ایمان آورده و آن حضرت را یارى كنند:

«و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتكم من كتاب و حكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامى كه خداوند پیمان مؤكد از پیامبران گرفت كه هرگاه كتاب و حكمت به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصدیق مى‏كند، به او ایمان بیاورید و او را یارى كنید.

امیرالمؤمنین (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنین مى‏فرماید : «پس خداوند پیغمبرانش را در میان مردم برانگیخت و ایشان را با فواصل معینى پى در پى فرستاده تا از آنان عهد و پیمان خداوند را كه عمل بر وفق پیمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را كه توحید فطریشان است به یادشان آورند و از راه تبلیغ با برهان و حجت با ایشان گفتگو كنند. و خداى تعالى بندگان را از پیغمبر فرستاده شده، كتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نكرده است...» پیامبرانى بودند از پیش كه نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده و یا از بعد كه پیغمبر قبلى او را معرفى كرده است. (3)

البته زمینه ظهور پیامبران از زمانهاى دور دست (از ازل) پیش‏بینى شده كه یك سلسله حوادث تاریخى در طول زندگى انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گردیده است. به همین لحاظ است كه در منابع اسلامى اشاراتى هست كه خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهرى آن حضرت نبوده بلكه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندى دارد: «كنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (4) من پیغمبر بودم در حالى كه حضرت آدم (ع) بین آب و گل بود.

درباره بشارات مربوط به انبیا باید دانست كه نامهایى كه پیامبران به آن خوانده شده‏اند كلا اسامى خاص نبوده بلكه آنان را گاهى به نام و گاهى به صفت توصیف كرده‏اند، چنان كه قرآن كریم به هر دو شكل معرفى، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراة و انجیل اشاره كرده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل ...» (5) آنان كه پیروى مى‏كنند از پیامبر نبى امى كه نام و بشارت او را نزد خود در توراة و انجیل مى‏یابند.

ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینكه صفات: رسول، نبى و امى براى حضرت محمد (ص) در آن كتابها مكتوب و مدون است. و نیز قرآن گوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیكم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد» (6) . هنگامى كه عیسى بن مریم به بنى اسرائیل گفت كه من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و حقانیت كتاب توراة را كه در مقابل من است تصدیق مى‏كنم و نیز شما را مژده مى‏دهم كه بعد از من رسول دیگرى مى‏آید كه نامش احمد است.

محمد (ص) در تورات

قبلا باید دانست كه هیچ یك از كتابهاى مذهبى ادیان گذشته به شكل اصلى خود باقى نمانده و آن پاكى و خلوصى را كه در زمان ظهور نبى داشته‏اند حفظ نشده است.

در قرون وسطى عده‏اى از دانشمندان غربى توراة را زیر ذره بین انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاریخى آن را استخراج كردند. در قرن هفدهم میلادى فیلسوف یهودى هلندى به نام «اسپینوزا» قلم نقد به دست گرفته و در كتاب خود موسوم به «مذهب و سیاست» تناقضات و اختلافات كتاب مقدس را بیان كرد و دانشمندانى را كه معتقدند این تناقضات ظاهرى است به باد ریشخند گرفت. (7)

فلیسین شاله مى‏نویسد: بین انجیلهاى (8) جامع و انجیل «یوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهى ضد و نقیض وجود دارد. در انجیلهاى جامع، دوره تبلیغ مسیح یك سال است، ولى در انجیل «یوحنا» سه سال مى‏باشد. در انجیلهاى جامع كارهاى مسیح مخصوصا در «جلیله» ایالت قدیمى فلسطین گسترش مى‏یابد در صورتى كه در انجیل «یوحنا» در «یهودیه» انجام مى‏پذیرد... در انجیل «متى» عیسى (ع) آمده تا ادیان را تكمیل كند (9) در صورتى كه در انجیل «مرقس» گوید: «تصور نكنید كه من براى پیوند آمده‏ام بلكه براى تفرقه آمده‏ام» (10) . به هر حال، با همه اشتباهات و تناقض‏گوییهایى كه در میان كتابهاى دینى سابق وجود دارد، نباید همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در میان آنها دستوراتى صحیح و نكات و مطالبى پاك كه نشانى از اصل باشد بسیار است، از جمله آنها بشاراتى است نسبت به پیامبر بزرگ اسلام كه با همه تلاشهایى كه روحانیون كرده‏اند كه در آن تغییراتى بوجود آورند، اصل مطلب از بین نرفته است. در توراة آمده است كه خداوند به ابراهیم گفت: «از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوى زمینى كه بتو نشان دهم بیرون شو و از تو امتى عظیم پیدا كنم و ترا بركت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو بركت خواهى بود و بركت دهم به آنانى كه تو را مبارك خوانند و لعنت كنم به آنكه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند گرفت.» (11)

در جاى دیگر توراة مى‏خوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وى خداوند به ابرام گفت: اكنون تو چشمان خود را برافزا و از مكانى كه در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را كه مى‏بینى به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان كه اگر كسى غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراة پس از بیان كشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان مى‏گوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (كنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیده‏ام» (13) حاج بابا قزوینى (14) یكى از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علماى بنى اسرائیل همه این وعده‏ها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست مى‏دانند ولى با اندك تأمل در متون فوق الذكر سستى آن ظاهر مى‏شود: اول آن كه بنى اسرائیل همیشه طایفه محصورى بوده‏اند نه به طایفه دیگر آمیخته مى‏شدند و نه كسى را به خود راه مى‏دادند، و در زمان موسى علیه السلام و بعد از موسى چند دفعه به شماره درآمدند، چنان كه در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراة و غیره در كتب مسطور است.

دوم آنكه، وعده فرموده كه تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنى‏اسرائیل كل آن زمین را در تصرف نداشتند... و نیز هرگز به حوالى نهر فرات عبور نكردند تا چه رسد كه بر آنجا مسلط شوند.

سیم آنكه، توراة بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) كه با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل مى‏كند: كه هاجر از پیش او گریخته به بیابانى رفت و در سر چشمه‏آبى فرشته‏اى بر او نازل شده و گفت: از كجا مى‏آیى و به كجا مى‏روى؟ هاجر جواب داد: كه از خاتون خود گریخته‏ام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود كرد. سپس توراة چنین ادامه مى‏دهد: «و فرشته به وى گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدى كه از كثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وى را گفت: اینك حامله هستى و پسرى خواهى زایید و او را اسماعیل نام خواهى نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15) . حاج بابا قزوینى پس از بیان مطالب یاد شده از توراة مى‏گوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفى نخواهد بود كه وعده فرمودن خدا به هاجر كه «نسل ترا بسیار خواهم كرد به حیثیتى كه شمرده نشود» اشاره است به این كه همان بشارت كه به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندى بوده كه در رحم هاجر است تا موجب خوشنودى كامل براى هاجر تواند گردید. (16)

به هر حال، توراة با بیان روشنى پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبرى از برادران بنى‏اسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره كرده است:

در سفر تثنیه آمده است: «بنى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر كسى كه سخنان مرا كه او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخى از علماى اسرائیلى پنداشته‏اند، مورد بشارت پیغمبر بنى اسرائیل نیست تا یهودیان وى را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلكه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) مى‏دهد كه پیغمبرى است از برادران بنى‏اسرائیل، كه جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنى‏اسرائیل كه فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق مى‏باشند و برادران ایشان بنى‏اسماعیل مى‏باشند كه حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است كه بر آن نبى كتابى نازل شده و در عین حال وى امى و درس ناخوانده خواهد بود. نه مى‏توانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) كسى بر نخاسته كه داراى چنین صفتى باشد.

قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بیمینك اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، كتابى نمى‏خواندى و با دست خود چیزى نمى‏نوشتى مبادا كسانى كه در صدد ابطال سخنان تو هستند شك و تردید كنند. یعنى نظر به اینكه تونه مسلط برخواندن بودى و نه نوشتن و مردم سالهاست كه تو را به این صفت مى‏شناسند، دیگر جاى تردیدى براى آنان نیست كه این قرآن كتاب خداست و مبطلان هم كه همواره مى‏خواهند حق را باطل معرفى كنند بهانه‏اى نخواهند داشت.

با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراة، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده كه با گذشت زمان محرز شد كه نام مباركش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم مى‏باشد، به همین دلیل بعضى از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت كه براى آنان مسلم شده بود كه او همان كسى است كه توراة به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عده‏اى هم كفر ورزیدند كه در اینجا به عنوان نمونه به جمعى از آنان اشاره مى‏شود:

1 ـ عبدالله بن سلام، وى از علما و دانشمندان یهود بود كه پس از هجرت رسول اكرم اسلام آورد و به سال 43 ه ـ در مدینه درگذشت. عبدالله كه شرح صفات پیامبر اسلام را در كتب پیشین مطالعه كرده بود چنان مشخصات آن حضرت براى او زنده و روشن ترسیم شده بود كه مى‏گفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر مى‏شناسم» .

قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره كرده مى‏گوید: «الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون» (19) یعنى، آنهایى كه كتاب آسمانى را به آنان داده‏ایم او را (پیغمبر را) همچون فرزندان خود مى‏شناسند (اگرچه) جمعى از آنان با اینكه مى‏دانند حق را كتمان مى‏كنند.

2 ـ مخیریق، از جمله كسانى كه در زمان رسول اكرم مسلمان شد «مخیریق» دانشمند ثروتمند و متمول یهودى بود كه با همه شناختى كه از رسول خدا داشت، به علت سلطه عرق مذهبى همچنان تا روز «احد» كه همزمان با روز «شنبه» بود باقى‏ماند. در آن روز خطاب به یهودیان كرده گفت: اى یهودیان! شما مى‏دانید كه یارى حضرت محمد (ص) بر شما واجب است. آنان در جواب گفتند: امروز روز «شنبه» است. اما او در جواب گفت: شنبه‏اى نیست. سپس با سلاح خود نزد رسول الله در «احد» آمد. و به وارث خود وصیت كرد كه اگر كشته شود اموالش متعلق به حضرت محمد (ص) باشد تا در راه خدا صرف كند. پس وارد معركه شد تا شهید گردید. وقتى خبر به حضرت رسید فرمودند: «مخیریق» بهترین یهودى بود. حضرت اموالش را در اختیار گرفت كه بیشتر صدقات آن حضرت در مدینه از آن اموال (20) بود.

3 ـ عبد الله بن صوریا، نقل شده است كه روزى رسول خدا وارد «بیت المدارس» كه محل تدریس توراة بود، شده و به یهودیان فرمود: دانشمندترین فرد خود را نزد من بیاورید. پس «عبدالله بن صوریا» را معرفى كردند، حضرت وى را به دینش و به آنچه از نعمتهاى خداوند اعم از من و سلوى كه بر آنان ارزانى داشته است سوگند داده فرمودند: آیا تو مى‏دانى كه من رسول خدایم؟ عرض كرد: آرى و شناخت این قوم نیز در حد شناخت من نسبت به تو است. و صفات و مشخصات تو در توراة بیان شده است، ولى اینان بر تو حسد ورزیدند. حضرت فرمودند: مانع ایمان تو چیست؟ جواب داد: مایل نیستم بر خلاف قوم عمل كنم ولى امیدوارم این قوم از تو تبعیت كرده مسلمان شوند و من نیز مسلمان خواهم شد. (21)

4 ـ حى بن اخطب، میرخواند مى‏نویسد: حى بن اخطب از قبیله بنى النظیر بود كه پس از ملاقات با رسول خدا وقتى اقربا و برادران از حال پیغمبر (ص) سؤال كردند گفت: محمد آن است كه وصف او را در توراة مى‏یابیم و علما و احبار ما به قدوم او بشارت داده‏اند و لیكن با او همیشه در مقام عداوت خواهیم بود، زیرا نبوت از فرزندان اسحق به اولاد اسماعیل منتقل گردید. (22)

صفیة بن حى نیز در این رابطه گوید: وقتى رسول خدا وارد مدینه شده و در «قبا» نزول اجلال فرمودند، پدرم «حى بن اخطب» و عمویم «ابویاسر بن اخطب» صبحگاهان نزد حضرتش آمده تا غروب آفتاب مراجعت نكردند. وقتى بازگشتند هر دو خسته و كسل به نظر مى‏آمدند ولى شنیدم كه عمویم ابویاسر به پدرم مى‏گوید. آیا او همان كسى است كه توراة بشارت به آمدنش را داده است؟ پدرم جواب داد: آرى به خدا قسم. دوباره پرسید: آیا تو او را مى‏شناسى؟ پدرم گفت : بلى. پرسید: عقیده‏ات درباره او چیست؟ پاسخ داد: دشمنى او. (23)

5 ـ جارود بن العلا، جارود از دانشمندان نصارى بود كه با قومش حضور حضرت رسول آمده به او خطاب كرد و گفت: من به حقیقت نزد تو آمده تا با صدق و صفا با تو سخن گویم. قسم به كسى كه به حق تو را به نبوت مبعوث كرده صفات تو را در انجیل یافته‏ام. تحیت و تهنیت براى تو و سپاس براى كسانى كه تو را گرامى مى‏دارند. پس من گواهى مى‏دهم: «لا اله الا الله و انك محمد رسول الله» (24)

6 ـ بحیرا نصرانى، مطابق روایات اسلامى در آن هنگام كه پیغمبر اسلام در سن 9 یا 12 سالگى با عموى خود ابوطالب به سفر شام مى‏رفت قافله ایشان در «بصرى» منزل گزید، «بحیرا» كه در دیر آنجا سكونت داشت از روى علائم كتاب آسمانى، پیغمبر را شناخت و او را سوگند داد كه هرچه پرسد به راستى جواب گوید. محمد (ص) پاسخ راهب را گفت. پس از آن، راهب در باره وى به عمویش ابوطالب سفارش كرد و گفت كه او پیغمبر موعود است و باید وى را از یهودیان محفوظ نگه دارد، و خود او به پیغمبر ایمان آورده بود اما در زمان بعثت در گذشته بود . (25) به هر حال، اسلام آوردن عده‏اى از دانشمندان یهود ونصارى مانند: «كعب الاحبار» (26) و دیگران و همچنین كتمان نمودن بعضى دیگر كه به نمونه‏هایى از آنها اشاره شد، گواه بر این است كه در كتابهاى آنان بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) داده شده كه جمعى به او ایمان آورده و بعضى دیگر وى را انكار كردند.

بشارت دیگر از توراة

در باب 33 از «سفر تثنیه» آمده است كه موسى قبل از وفاتش به بنى‏اسرائیل گفت: «یهوه» از «سینا» آمد و از «سعیر» برایشان طلوع كرد و از جبل «فاران» (27) درخشان شد و با كرورهاى مقدسین آمد. و از دست راست او براى ایشان شریعت آتشین پدید آمد . بدرستى كه قوم خود را دوست مى‏دارد.

در عبارات فوق آمدن «یهوه» از «سینا» اشاره به نزول وحى الهى بر حضرت موسى (ع) در «طور سینا» است. بنابراین، ظهور و تجلى «یهوه» از «سعیر» و درخشندگى او از «فاران» نیز اشاره به تجلى و درخشندگى حق به انوار وحى و علوم غیبى، بر پیغمبران عظیم القدر همچون عیساى مسیح (ع) و حضرت محمد (ص) در این دو مكان مى‏باشد. شهرستانى مى‏گوید: و چون اسرار الهى و انوار ربانى در وحى و تنزیل و مناجات و تأویل بر سه مرتبه: مبدأ، وسط و كمال است و «آمدن» مشابه به «مبدأ» و «ظهور» مشابه به «وسط» و «آشكار شدن» مشابه به «كمال» است، توراة از طلوع صبح شریعت و تنزیل به آمدن به «طور سینا» و از طلوع آفتاب به ظاهر شدن به «سعیر» و از رسیدن به درجه كمال به آشكار شدن بر «فاران» تعبیر كرده است. (28)

ابن حزم مى‏نویسد: «سینا» بدون تردید محل بعثت موسى (ع) و «سعیر» جایگاه بعثت عیسى (ع) و «فاران» محل بعثت محمد (ص) یعنى مكه معظمه مى‏باشد (29) . زیرا «فاران» كلمه‏اى است عبرى و به معنى «مكه» است كه به اتفاق همه مورخان حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل (ع) را در آنجا سكنى داد. بنابراین مكه محل تولد و نیز محل بعثت حضرت محمد (ص) است كه خداوند آن حضرت را براى هدایت همه امتها فرستاده است. توراة كه موطن حضرت اسماعیل و مادرش «هاجر» را پس از هجرت، بیابان «فاران» معرفى كرده خطاب به هاجر گوید: برخیز و پسر را برداشته او را به دست خود بگیر، زیرا كه از او امتى عظیم به وجود خواهم آورد و خداوند چشمان او را باز كرد تا چاه آبى دید. پس رفته مشك را از آب پر كرد و پسر را نوشانید و خدا با آن پسر مى‏بود و او نمو كرده ساكن صحرا شد و در تیراندازى بزرگ گردید و در صحراى «فاران» ساكن شد (30) . مقصود از چاه آب كه بدان اشاره شده چاه «زمزم» است كه پس از عطش و التهاب شدید حضرت اسماعیل و والده ماجده‏اش هاجر، به عنایت حق در نزدیكى خانه خدا نمودار شد و یكى از بزرگترین موجبات عمران و آبادى آن مكان و توجه نفوس به آن سرزمین گردید. و بیابان «فاران» كه محل سكونت این دو بزرگوار معرفى شده، بیابان مكه معظمه است كه كوه «حرا» یعنى مطلع نورمحمدى در آنجا واقع است. قرآن مجید نیز در مورد هجرت اسماعیل و هاجر به مكه مكرمه از قول حضرت ابراهیم (ع) گوید: ربنا انى اسكنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتك المحرم . ربنا لیقیموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشكرون . (31) پروردگارا برخى از فرزندان و خاندان خویش را در صحرایى غیر قابل كشت نزد خانه حرمت یافته تو سكونت دادم. پروردگارا! تا نماز بپا دارند پس دلهاى مردمى از بندگانت را چنان كن كه هواى آنان كنند و از میوه‏ها نصیبشان فرماى تا تو را سپاس گویند.

باید دانست، آنچه از توراة درباره امكنه مقدسه: سینا، سعیر و فاران بیان شد مطابق با قرآن كریم است كه مى‏گوید: «و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین» (32) . زیرا خداوند در این آیه به اماكن مباركه بزرگى قسم یاد كرده كه به خاطر سكناى انبیا در آنها خیر و بركت وجود دارد. زیرا «تین و زیتون» اشاره به محل روییدن آنها است كه محل تولد حضرت عیسى (ع) یعنى «سعیر» و همچنین محل سكناى آن حضرت مى‏باشد. و «طور سینین» همان كوهى است كه خداوند در آنجا با موسى سخن گفته است. و «بلد امین» مكه مكرمه است كه محل تولد و جایگاه بعثت حضرت محمد (ص) مى‏باشد. (33) حضرت على (ع) نیز در ارتباط با نزول وحى الهى بر موسى، عیسى (ع) و محمد (ص) در سینا، سعیر و فاران در حلقه هزاران مقدسین و كروبین گوید: «و بمجدك الذى ظهر على طور سیناء فكلمت به عبدك و رسولك موسى بن عمران و بطلعتك فى ساعیر و ظهورك فى جبل فاران بربوات المقدسین و جنود الملائكة الصافین و خشوع الملائكة المسبحین» (34) . پروردگارا! به جلال و بزرگوارى تو كه در كوه سینا آشكار شد و با بنده و فرستاده خود موسى بن عمران سخن گفتى و به حق جلوه‏ات در كوه «ساعیر» و ظهورت در كوه فاران و گروه كثیرى از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع كروبیان ثنا خوان...

محمد (ص) در انجیل

بر حسب نقل اناجیل، حضرت عیسى (ع) بعد از خود از شخصى خبر مى‏دهد كه شرعش ابدى و حكومتش براى همیشه باقى خواهد بود. «انجیل یوحنا» حضرت محمد (ص) را بیان كننده عموم راههاى هدایت معرفى كرده و مى‏گوید: «و بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم به شما بگویم لیكن اكنون طاقت تحمل آنها را ندارید ولى چون او، یعنى روح راستى آید، شما را به جمیع راستى هدایت خواهد كرد، زیرا كه از خود تكلم نمى‏كند بلكه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.» (35) اگر این عبارات را با بشارت «توراة» كه مى‏گوید: «و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت» (36) جمع كنیم خواهیم یافت كه این صفات با پیغمبرى قابل تطبیق است كه قرآن درباره‏اش گفته است: «و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى. علمه شدید القوى» (37) . یعنى، محمد (ص) از پیش خود سخن نمى‏گوید، بلكه آنچه مى‏گوید از جانب خداوند است كه به او وحى شده و به او آموخته است. خداى شدید القوى. در جاى دیگر حضرت عیسى (ع) مقرر كرده است كه قرار خداوند یعنى، نبوت و كتاب از ذریه اسحاق به ذریه چه كسى منتقل خواهد شد؟ عیسى (ع) به ایشان گفت: «مگر در كتب هرگز نخوانده‏اید اینكه سنگى را كه معمارانش رد كردند همان سر زاویه شده است؟ این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. از این جهت شما را مى‏گویم كه ملكوت خدا از شما گرفته شده، به امتى كه میوه‏اش بیاورند عطا خواهد شد.» (38)

واضح است، كسى كه قومش او را رد كردند، جد رسول اكرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاد شده رسول اكرم مى‏باشد.

واضح است، كسى كه قومش او را رد كردند، جد رسول اكرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاده شده رسول اكرم مى‏باشد.

در تأیید این مطلب روایتى از جابر داخل است كه مى‏گوید: «قال الرسول الكریم: مثلى و مثل الانبیاء من قبلى كمثل رجل بنى بنیانا فاحسنه و اجمله، الا موضع لبنة فى زاویة من زوایاه، فجعل الناس یطوفون به و یعجبهم البناء فیقولون: الا وضعت ههنا لبنة فیتم البناء؟ قال (ص) فانا اللبنة، جئت فختمت الانبیاء» (39) . پیامبر بزرگوار فرموده است: مثل من و مثل پیامبران پیش از من مانند مردى است كه ساختمانى بنا كرده و آن را نیكو و زیبا ساخته است، مگر آنكه جاى یك آجر در یكى از گوشه‏هاى آن باقى مانده است. مردم در آن ساختمان گردش كرده و ساختمان براى آنان جالب است الا اینكه مى‏گویند چرا در اینجا یك آجر گذاشته نشده تا ساختمان كامل شود؟ پیامبر فرمود: من آجر مكملم.

قرآن مجید نیز در مورد خاتمیت و اشراف رسول اكرم بر دیگر انبیا گوید: «فكیف اذا جئنا من كل امة بشهید و جئنا بك على هؤلاء شهیدا.» (40) چگونه خواهد بود هنگامى كه (به روز رستاخیز) از میان هر امتى و گروهى كسى را به عنوان شاهد و گواه بر اعمال ایشان انتخاب كنیم و تو را (اى محمد) به عنوان شاهد بر كلیه شهدا (پیغمبران) و پیروانشان برگزینیم.

عیسى (ع) حضرت محمد (ص) را با عنوان «مسیا» (41) یا «مسیح منتظر» یاد كرده و در جواب عده‏اى كه از وى سؤال مى‏كنند كه تو كیستى؟ مى‏گوید : «بدرستى كه معجزاتى كه خدا آنها را بر دست من مى‏كند ظاهر مى‏كند. اینكه سخن مى‏كنم به آنچه خدا مى‏خواهد و نمى‏شمارم خود را مانند آنكه از او سخن مى‏رانید، زیرا كه من لایق آن نیستم كه بگشایم بندهاى جرموق یا دوالهاى نعل رسول الله را كه او را «مسیا» مى‏نامید. آنكه پیش از من آفریده شد و زود است بعد از من بیاید و زود است بیاورد كلام حق را و نمى‏باشد آیین او را نهایتى» (42) در جاى دیگر پس از آنكه در زیر درختى پیامبر آینده را به بزرگى یاد مى‏كند، پیروان خود را به رحمت ایزدى بشارت داده مى‏گوید: «خوشا به حال كسانى كه گوش به سخن او مى‏دهند وقتى كه به جهان بیاید، زیرا كه رحمت خدا برایشان سایه خواهد افكند. چنانكه این درخت خرما ما را سایه افكنده است. آرى چنانكه این درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه مى‏دارد، همچنین رحمت خدا نگاه مى‏دارد ایمان آورندگان به آن اسم را از شر شیطان. شاگردان در جواب گفتند: اى معلم! كدام كس خواهد بود آن مردمى كه از او سخن مى‏رانى كه به جهان خواهد آمد؟ یسوع به شگفتى دل، در جواب فرمود: كه همانا او محمد (ص) پیغمبر خداست. وقتى كه او به جهان بیاید چنان كه باران زمین را قابلیت بخشد كه بار بدهد بعد از آنكه مدت مدیدى باران منقطع شده باشد، همچنین او وسیله اعمال صالحه میان مردم خواهد شد برحمت بسیارى كه با خود مى‏آورد. پس او ابر سفیدى است پر از رحمت خدا و آن رحمتى است كه آن را خدا بر مؤمنان نثار مى‏كند نرم نرم مثل باران.» (43)

در فصل 97 انجیل برنابا نیز آمده است كه وقتى از نام حضرت عیسى (ع) «مسیا» پرسش بعمل آمد، آن حضرت جواب داد: «نام مسیا عجیب است زیرا كه خدا خود وقتى كه روان او را آفرید و در ملكوت اعلى او را گذاشت خود او را نام نهاد. خدا فرمود: صبر كن اى محمد! زیرا كه براى تو مى‏خواهم خلق كنم بهشت و جهان و بسیارى از خلایق را كه مى‏بخشم آنها را به تو حتى اینكه هر كه تو را مبارك مى‏شمارد مبارك مى‏شود و هر كه با تو خصومت كند ملعون مى‏شود . وقتى كه تو را به سوى جهان مى‏فرستم، پیغمبر خود قرار مى‏دهم به جهت خلاصى و كلمه تو صادق مى‏شود حتى اینكه آسمان و زمین ضعیف مى‏شوند و لیكن دین تو هرگز ضعیف نمى‏شود، همانا نام مبارك او محمد (ص) است. آن وقت جمهور مردم صداهاى خود را بلند كرده گفتند : اى خدا بفرست براى ما پیغمبر خود را. اى محمد (ص) ! بیا زود براى خلاص جهان.»

فخر الاسلام (44) گوید: در یكى از اناجیل متروكه خطى كه قبل از بعثت خاتم الانبیاء با قلم بر پوست نوشته شده بود، در كتابخانه بعضى از نصاراى پروتستانت در مدرسه خود آنها دیدم، در جزو وصایاى حضرت مسیح به شمعون پطرس كه به این نحو مرقوم شده بود: اى شمعون! خدا به من فرمود: تو را وصیت مى‏كنم اى پسر مریم! به سید المرسلین و حبیب خود احمد (ص) صاحب شتر سرخ كه صورتى همچون ماه و دلى پاك و بنیه‏اى قوى دارد، بزرگ فرزندان آدم و رحمت براى جهانیان و پیغمبر امى عربى است. اى عیسى! تو را امر مى‏نمایم كه بنى‏اسرائیل را امر نمایى كه او را تصدیق نموده به وى ایمان آورند و از متابعت و نصرت او تقاعد نورزند. عرض كردم: پروردگارا! كیست آن بزرگوار؟ خدا فرمود: اى عیسى! او محمد فرستاده خداست براى تمام جهان. خوشا به حال این پیغمبر و خوشا به حال آنان كه بگفته‏اش گوش فرا دادند و بر دین او از دنیا بروند . اهل زمین بر او درود مى‏فرستند و اهل آسمان از براى او و امت او طلب مغفرت مى‏نمایند . (45)

پریقلیطوس یا پارقلیطا

«پارقلیطا» كلمه‏اى است سریانى از اصل یونانى «پریقلیطوس» كه به معنى بسیار ستوده و پسندیده است و ترجمه عربى آن محمد یا احمد مى‏باشد. ولى در انجیلهایى كه بعد از اسلام نگارش یافته «پارقلیطا» را مشتق از كلمه «پاراقلیطوس» دانسته‏اند كه به معناى «تسلى دهنده» مى‏باشد. (46) محمود بن الشریف مى‏نویسد: ان الاربعة الذین كتبوا الاناجیل قد اتفقوا على ان عیسى (ع) قال للحواریون حین رفع الى السماء: انا ذاهب الى ابى و ابیكم و الهى و الهكم و ابشركم بنبى یأتى من بعدى اسمه الپارقلیط و هذا الاسم هو باللسان الیونانى و تفسیره بالعربیة محمد (ص) قال الله فى كتاب العزیز: و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد (47) . یعنى، به اتفاق همه كسانى كه انجیلهاى چهارگانه را نوشته‏اند، حضرت عیسى (ع) موقعى كه به آسمان مى‏رفت به حواریون گفت: من به سوى پدر و خدایم و پدر شما و خدایتان مى‏روم و شما را به پیغمبرى بشارت مى‏دهم كه بعد از من مى‏آید كه نام او «پارقلیط» است و این اسمى است یونانى و معنى آن به عربى محمد (ص) مى‏باشد (و این اشاره به همان گفته قرآن مجید است كه از قول عیساى مسیح) گوید: بشارت مى‏دهم شما را به پیامبر بعد از خودم كه نام او احمد است.

در انجیلهاى فارسى كنونى نیز كلمه «پارقلیطا» را از «پارقلیطوس» گرفته و به معنى «تسلى دهنده» بكار برده‏اند: در فصل 14 انجیل یوحنا آمده است: «اگر مرا دوست دارید احكام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال مى‏كنم، و «تسلى دهنده»«پارقلیطا» دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند... این سخنان را به شما گفتم وقتى با شما بودم لیكن «تسلى دهنده» یعنى روح القدس كه پدر او را به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد، و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.» (48)

«و من به شما راست مى‏گویم كه رفتن من براى شما مفید است زیرا اگر نروم «تسلى دهنده» نزد شما نخواهد آمد.» (49)

«لیكن چون «تسلى دهنده» كه او را از جانب پدر نزد شما مى‏فرستم آید یعنى روح راستى كه از پدر صادر مى‏گردد، او بر من شهادت خواهد داد» (50)

گرچه مفسرین انجیل پافشارى كرده‏اند كه بگویند مقصود از «پارقلیطا»«روح القدس» است ولى با اندك تأمل و تحلیل در آیات گذشته و علامات و امتیازاتى كه براى شخص مورد بشارت ذكر كرده‏اند روشن و مبرهن مى‏شود كه تطبیق «پارقلیطا» ى موعود با «روح القدس» از جهاتى چند غیر قابل قبول و امكان‏ناپذیر است. زیرا آیات گذشته بشارت از ظهور كسى پس از حضرت عیسى (ع) مى‏دهد كه:

1 ـ آمدنش مشروط و منوط به رفتن مسیح بوده و شخصیت عظیم روحانى او به اندازه‏اى از مسیح برتر و والاتر است كه رفتن عیسى (ع) به منظور ظهور و تابش آن خورشید فروزان براى بشریت بسى سودمند و مفید بوده است.

2 ـ او «پارقلیطا» ى دیگرى است كه براى همیشه و تا انقراض (51) جهان شخصیت و آیینش بر بشریت حكومت كند.

3 ـ وى درباره مسیح شهادت داده او را تصدیق خواهد كرد. (52)

4 ـ «پارقلیطا» آیین مسیح را تكمیل و ناگفته‏هاى او را بیان خواهد كرد و آن حضرت را جلال و شكوه خواهد بخشید و...

بنابراین، اگر بنا باشد كه پارقلیطاى موعود «روح القدس» باشد از لحاظ آنكه حضرت مسیح آمدن او را مشروط به رفتن خود كرده و بودنش را در عصر خود ممتنع دانسته است، نبوت آن بزرگ مرد آسمانى محال خواهد بود. زیرا كه «روح القدس» حامل وحى و واسطه بین حضرت اقدس الهى و انبیاى خداست كه در طول بعثت پیغمبران اولى العزم با آنان مصاحبت و ملازمت داشته است و نیز چون رفتن خویش را به منظور آمدن وى مفید خوانده و در نتیجه پارقلیطا را بزرگتر از خود معرفى كرده است. اگر بنا باشد كه پارقلیطا «روح القدس» باشد لازم آید كه فرشته حامل وحى كه در حكم نامه‏رسان انبیاى الهى است مقام و منزلتش از آنان فراتر و برتر باشد . از مجموع آنچه پیرامون بشارات و آیات گذشته نگارش یافت براى محققان روشن مى‏شود كه فرد مورد بشارت پیغمبرى است پس از حضرت مسیح كه از وى بزرگتر و تكمیل كننده شریعت و تصدیق كننده شخص او و كتاب اوست كه داراى ریاست و زعامت روحانى ابدى بشریت بوده و موجب جلال و عظمت مسیح گردد. یعنى ساحت قدس آن حضرت را از شوائب نقص و گناه مبرا سازد. (53) به هر حال، وقتى علما و دانشمندان مسیحى بخواهند با تغییر این كلمات متون صحیحه اناجیل را مخفى داشته و بدین وسیله بشارت ظهور پیامبر اسلام را نادیده انگارند، قرآن مجید متكفل بیان آنها خواهد بود: «یا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا یبین لكم كثیرا مما كنتم تخفون من الكتاب و یعفو عن كثیر. قد جائكم من الله نور و كتاب مبین. یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم» . (54) اى اهل كتاب! فرستاده ما (محمد (ص)) به سوى شما آمد و بسیارى از حقایق آسمانى را كه شما كتمان كردید روشن مى‏سازد و از بسیارى (كه فعلا مورد نیاز نیست) صرف نظر مى‏كند . به راستى از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمده است. خداوند به بركت آن، پیروان رضایت خود را به راههاى سلامت هدایت مى‏كند و به اذن خویش از تاریكیها به سوى روشنایى مى‏برد و آنها را براه راست رهبرى مى‏كند.

پى‏نوشت‏ها:

.1 بقره/ .135

.2 آل عمران/ .77

.3 چنان كه قرآن مجید در سوره «صف» آیه 6 ضمن تأیید توراة حضرت موسى (ع) توسط عیساى مسیح (ع) مبعوث شدن حضرت محمد (ص) را نیز به امت خود بشارت داده مى‏گوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیكم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد...»

.4 بحار الانوار، ج 16، باب 12، ص 402، دار الكتب الاسلامیة، چاپ جدید، آخوندى، تهران .

.5 اعراف/ .157

.6 صف/ .6

.7 فلیسین شاله، تاریخ كوچك ادیان بزرگ، ترجمه دكتر محبى، دیماه 46، تهران، ص .273

.8 امروز دانشمندان، اناجیل: متى، مرقس و لوقا را تحت عنوان اناجیل، جامع به هم ملحق كرده و نشان مى‏دهند كه این سه انجیل روابط بسیار نزدیك با یكدیگر دارند و در مقابل آنها انجیل «یوحنا» قرار دارد. (تاریخ ادیان، دكتر محبى، ص 406) .

.9 انجیل متى، باب پنجم، آیه .18

.10 فلیسین شاله، تاریخ كوچك ادیان بزرگ، دكتر محبى، دى ماه 46، ص .407

.11 سفر پیدایش، باب .12

12 و .13 سفر پیدایش، بابهاى 13 و 15، دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.

.14 حاج بابا قزوینى یزدى، دانشمندى بزرگ از دانشمندان یهود یزد، در اواخر سده دوازده هجرى بشمار مى‏رفته كه در اثر بحث و كنجكاوى بسیار در ادیان مختلفه و ارشادات پدر بزرگوارش محمد اسماعیل جدید الاسلام كه او نیز از بزرگان و دانشمندان یهود آن سامان بوده است، به شرف اسلام مشرف و در راه اثبات حقانیت این دین آسمانى با یهودیان به مباحثه و جدل مى‏پرداخت.

.15 سفر پیدایش، باب 16 ـ دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.

.16 محضر الشهود فى رد الیهود، كتابخانه وزیرى یزد، چاپ نجف اشرف، ص .20

.17 سفر تثنیه، باب 18، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.

.18 عنكبوت/ .47

.19 بقره/ .146

.20 محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ص .298

.21 میرخواند، روضة الصفا، ج 2، انتشارات خیام، ص .193

.23 محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، 1119 ـ م، ص .229

.24 همان مأخذ، ص .311

.25 غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسى، ذیل كلمه «بحیرا» ، ج اول، لغتنامه دهخدا، ذیل كلمه «بحیرا» .

.26 دایرة المعارف مصاحب مى‏نویسد: ابواسحاق كعب بن ماتع 32 یا 34 ه ـ یكى از یهودیان «یمن» بود كه در خلافت ابوبكر یا عمر خطاب اسلام آورد و منبع بسیارى از اطلاعات مسلمین در باب داستانهاى بنى اسرائیل بشمار مى‏رود. هنگامى كه به مدینه آمد كتاب و سنت را از صحابه آموخت و ایشان نیز اخبار اقوام پیشین را از وى آموختند. عنوان او را به صورت «كعب الحبر» نیز ضبط كرده‏اند. و «حبر» كه جمع آن «احبار» است كلمه‏اى است عبرى كه به معنى روحانى یهودى مى‏باشد.

.27 فاران شامل كوههاى سه‏گانه: ابوقبیس، قیعقان و حرا است كه به نام جبال بنى‏هاشم موسومند و مكه معظمه در میان آنها قرار گرفته است. قاموس كتاب مقدس مى‏نویسد: فاران دشتى است وسیع و مرتفع كه به صحراى اطراف خود سرازیر شود و داراى بعضى از كوههاى آهكى است... هاجر هنگامى كه از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساكن گردید... فاران یكى از اسماء مكه است كه در توراة مذكور است و گویند نام یكى از كوههاى مكه است.

.28 محمد بن عبدالكریم شهرستانى، الملل و النحل، ج 2، ص 18، عربى، قاهره.

.29 ابن حزم اندلسى، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، ج اول، ص 88، قاهره، مصر.

.30 سفر پیدایش، باب 21، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.

.31 ابراهیم/ .37

.32 تین/3 ـ .1

.33 محمد فى التوراة و الانجیل و القرآن، ابراهیم خلیل، احمد، ص 30 مكتبة الوعى العربى .

.34 دعاى سمات.

.35 انجیل یوحنا، باب .16

.36 سفر تثنیه، باب .18

.37 نجم/5 ـ .3

.38 انجیل متى، باب 21 ـ دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.

.39 محمد فى التوراة و الانجیل و القرآن، ص 48، نقل از صحیح مسلم، كتاب الفضائل.

.40 نساء/ .41

.41 «مسیا» كلمه آرامى و به معنى رسول است و كلمه «مسیح» به معنى ممسوح یعنى روغن مالیده شده، متبرك آفریده شده، رجال، نیمه روى ساده، پادشاه یهود و یا هر پادشاه دیگر، عنوان پیامبران و رسولان، منجى و نجات دهنده موعود به ملت یهود، مرد بسیار سفر كننده و بالاخره به قول علامه دهخدا به پنجاه و شش معنى آمده است كه معروفترین آنها لقب حضرت عیسى بن مریم (ع) مى‏باشد، و آنچه مورد نظر ماست همین معنى آخر است كه شاید داراى بعضى از صفات یاد شده نیز بوده است.

.42 انجیل برنابا، فصل 42، سردار كابلى، تهران، چاپخانه حیدرى.

.43 انجیل برنابا، فصل 163، حیدر قلیخان قزلباش (سردار كابلى)، تهران، چاپخانه حیدرى، مهرماه .1345

.44 محمد صادق فخر الاسلام یكى از علماى محقق و متتبع مسیحى ارومیه بوده است كه پس از تأمل و بررسى عمیق به آیین اسلام مشرف گشته و كتبى چند در رد یهود و نصارا نگاشته كه از جمله آنها كتاب «انیس الاعلام» است كه از بهترین كتب ردیه مى‏باشد.

.45 انیس الاعلام، چاپ قدیم، ص 195، ج دوم، بشارت .25

.46 انیس الاعلام فخر الاسلام، جلد اول، ص 13، چاپ جدید، انتشارات مرتضوى.

.47 الادیان فى القرآن، ص 313، نقل از مخطوطه «تحفة اللبیب فى الرد على اهل الصلیب» ، ص .42

.48 این عبارات اشاره به آیات شریفه قرآنى است كه مى‏گوید: «و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شى‏ء» و یا «ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء» و یا «لا رطب و لا یابس الا فى كتاب مبین» (سوره‏هاى: نحل/89 ـ انعام/38 و 59).

.49 انجیل یوحنا، باب 16، دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.

.50 انجیل یوحنا، باب 14، آیه .16

.51 اشاره به گفته رسول اكرم است كه فرمودند: «انه لا نبى بعدى و لا سنة بعد سنتى فمن ادعى ذلك فدعواه و بدعته فى النار» . و یا «حلال محمد حلال الى یوم القیمة و حرام محمد حرام الى یوم القیامة» (وسائل الشیعة، ج 18، ص 555، چاپ جدید ـ بحار الانوار، ج 22، ص 531، چاپ جدید دار المكتبة الاسلامیة، تهران) .

.52 یوحنا، باب 15، آیه 26، اشاره به این آیه شریفه قرآنى است: «مصدقا لما بین یدى من التوراة و الانجیل.» تصدیق كردن و شهادت پارقلیطا (محمد (ص)) درباره مسیح (ع) دلیل بر این است كه وى روح القدس نیست زیرا حواریین نیازمند به شهادت روح القدس براى تصدیق عیسى (ع) نبودند.

.53 دكتر محمد صادقى، بشارات عهدین، تهران، محرم 87 ه ـ ، ص .223

.54 مائده/16 ـ .15

منبع: مجله مشكوة، شماره 22

نویسنده: غلامرضا دشتى رحمت آبادى