آشنایی با شمس تبریزی
شمس تبریزی کیست، که اینچنین مولانا را آشفته و "بیدلودستار" مینماید؟ و مولوی را برآن میدارد که دیوان شعری بسیار با ارزش و فاخر به نام شمس بسُراید و به وی تقدیم کند( دیوان شمس تبریزی). در واقع ما شمس تبریزی را بیشتر از طریق مولانا و از پنجره سرودهها و غزلهای شوریده وی است که میشناسیم. در باره شمس تبریزی اطلاعات و آگاهی فراوانی در دست نیست، بیشتر آنچه که در مورد او در دسترس است به افسانه و غُلو آلوده شده است. اما آنچه که روشن است اثری است که شمس بر مولوی میگذارد و زندگی مولوی را مملو از عشق، عرفان و وارستگی مینماید و او همچون صوفی صاف شدهایی تولدی دیگر مییابد. شمس تبریزی آنچنان زیربنای اندیشهی مولوی را تحت تأثیر خود قرار میدهد، که او را تا پایان زندگی مست و سرگشته و دیوانه میکند.
برای بسیاری از ما که «غزلیات شمس تبریزی» را خواندهایم، این نکته در ردیف ابتداییترین آموزههای ادبی است که شخصیتی ارجمند، گمنام و پر از رمز و راز به نام «شمس تبریزی» یا «شمس پرنده»، دریایی از احساس و اندیشه را در وجود «مولانا»، در هیأت کتاب «غزلیات شمس تبریزی» به جوش و خروش در آورده است. ما در مکتب و مدرسه، در محفلهای ادبی و دانشگاه، جز این چهرهی احترام برانگیز، کمتر نکتهی دیگری در مورد زندگی «شمس تبریزی» شنیدهایم.
پرداخت به گوشهای از زندگی «شمس تبریزی»، نه تنها به معنی فراموش کردن «مولانا» نیست بلکه این پرداخت، چراغی بر مجموعهی زندگی مولای روم میتاباند که یکی از چهرههای عمیق ادبیات ماست. پر واضح است که غرض از این نوشتار غبارآلود کردن چهرهی «شمس تبریزی» و به دنبال آن چهرهی «مولانا» که در برشی از زندگی خود، شیفتهی اندیشهها و گفتههای او شده بود نیست. اگر چنین اندیشهای در ذهن کسی راه یابد، درست به مثابهی آنست که انسان، بر خلاف منطق و شعور انسانی بخواهد از اینان چهرههایی بیعیب و نقص، کامل و آسمانی ارائه دهد.
بزرگی «مولانا» و مراد او «شمس تبریزی» در آن است که با وجود زمینی بودن و با وجود داشتن همهی ضعفهای انسانی، چنان پوینده و چنان بزرگند که تاریخ فکر و ادب ایران و جهان نمیتواند زایندگیها و تأثیر ژرف اندیشههای آنها را بر نسلهای انسانی ندیده بگیرد.
از این رو وقتی در خبرها میخوانیم که کتابی به نام «کیمیا خاتون» به قلم «سعیده قدس» منتشر میشود که به بعد دیگری از زندگی «شمس» میپردازد که جز آن چیزی است که تا بهحال شنیدهایم، سخت دچار تردید میشویم. آنچه در این کتاب میآید نه تنها او را به عرش نمیبرد بلکه به سختی، او را از جایگاه فرازنشینانهای که دارد در ذهن انسان برابر طلب امروز فرو میکشد.
نویسندهی کتاب «کیمیا خاتون»، «سعیده قدس» است که این کتاب را در قالب رمان ارائه دادهاست. من هنوز به این کتاب دسترسی نیافتهام اما چنانکه در خبرها آمده، کتاب بر اساس متنهای معتبر تاریخی نوشته شده و به زندگی «کیمیا خاتون»، دختر «محمدشاه» و «کراخاتون» میپردازد. «کراخاتون» مادر «کیمیا خاتون»، پس از مرگ شوهر خود «محمدشاه»، بهعنوان همسر دوم «مولانا» به عقد او درمی آید.
آن چه در خبرها در ارتباط با مطالب کتاب «سعیده قدس» آمده بود، برای من انگیزهای شد تا در این زمینه، در جستجوی منابع دیگری برآیم و از طریق تجزیه و تحلیل برخی پژوهشگران معتبر و نامآور کشورمان، چند و چون موضوع را در پیرامون رفتار «شمس تبریزی» با همسرش «کیمیاخاتون» برای آگاهی خودم بیشتر روشن کنم. این دو کتاب یکی اثری است از دکتر «عبدالحسین زرینکوب» با نام «پلهپله تا ملاقات خدا» و دیگری «باغ سیز عشق» از دکتر «محمدعلی اسلامی ندوشن».
پس از خواندن دو نوشتار از دو نویسندهی آگاه و شناختهشدهی کشورمان، که در مورد رابطهی «شمس» با همسرش نوشته شده، ابعاد دیگری از شخصیت افرادی همچون «شمس تبریزی» و «مولانا» بر ما روشن میشود. اگر برخوردی شتابآمیز و احساسی به این شخصیتها که در ذهن ما در اوج هستند، داشته باشیم، به سختی افسرده و سرخورده میشویم. اما اگر از دیدگاه انسان زمینی به آن ویژگیها بنگریم، به این پدیده نگاه طبیعیتری خواهیم داشت.
نخست باید بر این نکته باور داشت که از چهار چوب شخصیت این افراد نیز همان برون تراود که در درون آنهاست. در آن صورت قبول خواهیم کرد که انسانهایی چون «شمس تبریزی» و «مولانا» نیز دارای خصلتهایی همچون حسد، خشم، تندخویی و آزار و اذیت نسبت به زیر دستان خود بودهاند. چنانکه با وجود تفاوت سنی بسیار زیاد میان «شمس» و دخترک جوان، او «کیمیاخاتون» را به همسری میگیرد و آنگاه پس از مدتی کوتاه، به دلیل بدبینی و حسد، او را آزار میدهد و بنا به روایاتی، باعث مرگ او میشود.
مقبره شمس تبریزی در شهر دارالصفا و دارالمومنین خوی واقع شده است،برجی هم كه در مطلب بالا مشاهده می نمایید هم برج معروف شمس تبریزی است كه در كنار قبر آن عارف شهیر در محله امامزاده خوی قرار دارد.
منبع:
مطالب مربوط به استان: