تبیان، دستیار زندگی
وقتی یك مدیر احساس كند باید در مقابل كارهای خود به افكار عمومی پاسخگو باشد، به ‏ناچار كارها را طوری سامان می‏دهد كه بتواند از آنها دفاع كند. امیرالمؤمنین خود به مردم ‏كوفه می‏فرمود: اگر با غیر مركبم و بار آن و غلامم فلان از نزد شما رفتم بدانید خیانت كرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حكومت علوی، الگوی حكومت مهدوی ‏

‏(2)‏

امام زمان

در قسمت قبل گفتیم كه: شاید در اذهان بسیاری از مردم این پرسش مطرح باشد كه امام مهدی، علیه‏السلام، ‏چگونه حكومت‏خواهد كرد و نظام سیاسی - اداری كه او برپا می‏كند چه ویژگیهایی ‏خواهد داشت؟ ‏

در پاسخ این پرسش باید گفت كه ویژگیهای حكومت مهدوی همان ویژگیهای حكومت ‏علوی است; با این تفاوت كه حكومت علوی تنها در گستره‏ای محدود از كره خاك و در ‏مدت زمانی ناچیز برقرار شد و آن حضرت هم به دلیل درگیری در جنگهای داخلی، ‏نتوانست‏به همه آنچه كه در نظر داشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدی، علیه‏السلام، ‏با پیش گرفتن سیره جدش امیرالمؤمنان، علی، علیه‏السلام، جهان را تا آستانه برپایی ‏قیامت از عدالت پر می‏سازد و به همه اهداف خود دست می‏یابد. ‏

در آنچه گذشت ویژگیهایی را كه در دیدگاه امام علی، علیه‏السلام، باید در یك مدیر شایسته ‏وجود داشته باشد، بررسی شد و اكنون به دیگر اقدامات اجرایی و حكومتی آن حضرت ‏اشاره می‏كنیم: ‏

‏1. نظارت خاص بر كارگزاران

حضرت امیر هرچند كارگزاران خود را همیشه به یاد خدا و ترس از قیامت دعوت می‏كرد و ‏با كلمات زیبا و تكان دهنده آنان را متوجه مسؤولیت الهی می‏نمود اما هرگز بدین اكتفا ‏نمی‏كرد، زیرا هر انسانی - جز معصوم - در معرض وسوسه‏های شیطان است. از این رو بر ‏كارگزاران و مدیران خود بازرسانی می‏گمارد و حتی بر بزرسان  نیز بازرسی دیگری قرار ‏می‏داد(26)و از این طریق كاركرد مدیران خود را دقیقا زیر نظر می‏گرفت. به كارگزاران ‏برجسته خود نیز سفارش می‏كرد بر مدیران جزء جاسوس بگمارند و چنانچه این ‏جاسوسان به طور دسته جمعی از خیانت مدیری خبر دادند به گزارش آنان توجه نموده، ‏خائن را آشكارا مجازات كنند. (27) ‏

به یكی از فرمانداران خود - كعب بن مالك - نوشت: ‏

افرادی از یارانت را تك تك به روستاها و آبادیهای دورافتاده بفرست تا شیوه زندگی و و ‏اعمال آنها را برایت گزارش كنند. (28) ‏

در چندین جای نهج‏البلاغه، حضرت خطاب به مدیران خود از واژه‏هایی چون «به من خبر ‏داده‏اند»، «جاسوسان گزارش كرده‏اند» و... استفاده كرده است كه نشان می‏دهد در ‏جاهای مختلف جاسوسان امینی از طرف او بوده‏اند. (29) ‏

وی بر وضع زندگی و معیشتی كارگزاران نیز نظارت داشت و اگر مشاهده می‏كرد وضع ‏خانه و املاك آنان به طور غیر عادی تغییر یافته و رو به ترقی نهاده است، به آنان هشدار ‏می‏داد و بازخواست می‏نمود. شریح قاضی (30) را به دلیل خرید خانه‏ای به هشتاد درهم ‏ملامت كرد كه مبادا از حرام باشد و اگر از حلال هم باشد از عزت قناعت‏به دام ذلت دنیا ‏طلبی افتادن است (31) به یكی دیگر از كارمندانش كه خانه مجللی ساخته بود نوشت: ‏

سر و كله طلا و نقره پیدا شده است!! (32) ‏

وجود جاسوسان و گزارشگران در هر نظامی ضروری است. زیرا تصمیم گیری صحیح امام ‏و پیشوای جامعه جز در پرتو اطلاعات كافی از اوضاع و احوال كشور و نحوه كاركرد مدیران ‏میسر نیست. مدیر جامعه چنانچه بموقع در جریان انحراف یا زیانی به مردم و حكومت قرار ‏گیرد، می‏تواند از بروز خسارات سنگین و گاه جبران ناپذیر جلوگیری نموده امور را به ‏دلخواه خود هدایت كند. حاكم به استناد همین گزارشها به نقاط ضعف و قوت مدیران خود ‏پی برده به تشویق و تنبیه آنان اقدام می‏نماید. ‏

البته نظارت نباید چنان باشد كه مدیران را از كار دلسرد و به حاكم بدبین نماید، ‏جاسوسان نباید اجازه داشته باشند در امور مدیران دخالت نمایند. او چشم حاكم است و ‏وظیفه چشم تنها دیدن و گزارش دادن است و تجزیه و تحلیل آن به عهده مغز یا رهبر ‏جامعه می‏باشد. ‏

‏2. نظارت عمومی

اسلام بر اساس اصل امر به معروف و نهی از منكر همگان را موظف كرده است كه ‏نسبت‏به دیگران احساس مسؤولیت داشته باشند و احدی را از این امر استثنا نكرده ‏است. به طوری كه یك فرد عادی اجازه دارد بالاترین شخص مملكت را امر به معروف و ‏نهی از منكر كند. همین نظارت همگانی است كه «حیای جمعی‏» به وجود می‏آورد و جلو ‏بسیاری از مفاسد و خلافها را می‏گیرد. ‏

امیرالمؤمنین بر اساس معارف اسلامی، حكومت‏خود را به گونه‏ای طراحی كرده بود كه ‏مردم حق داشتند اظهار نظر كنند و حقوق خود را مطالبه نمایند. او خود صبحگاهان وارد ‏بازار می‏شد و به تجار و اهل بازار تذكراتی می‏داد. در ساعتهایی از روز برای رسیدگی به ‏شكایات می‏نشست و هر كس اجازه داشت، مستقیما مشكلات و شكایات خود را با ‏پیشوایش در میان بگذارد. برای آنكه مردم بتوانند هر لحظه شكایت‏ خود را به حاكم ‏برسانند حضرت در كوفه خانه‏ای معین كرده بود كه هر كس شكایتی داشت می‏نوشت و ‏در آن خانه كه «بیت القصیص‏» نامیده می‏شد، می‏انداخت. (33) آن حضرت به فرماداران ‏خود نیز توصیه می‏كرد صبح و عصر برای رسیدگی به امور مردم بنشینند و به پرسشهای ‏مردم بدون واسطه پاسخ دهند. (34) به مالك اشتر سفارش می‏كند اگر مردم نسبت‏ به ‏كارهای تو بد گمان شدند عذر و دلیلت را آشكارا بر ایشان مطرح كن و سوء ظنها را از ‏ذهنشان دور نما. (35) ‏

وقتی یك مدیر احساس كند باید در مقابل كارهای خود به افكار عمومی پاسخگو باشد، به ‏ناچار كارها را طوری سامان می‏دهد كه بتواند از آنها دفاع كند. امیرالمؤمنین خود به مردم ‏كوفه می‏فرمود: ‏

اگر با غیر مركبم و بار آن و غلامم فلانی از نزد شما رفتم بدانید خیانت كرده‏ام. (36) ‏

‏3. انجام كارها از راههای قانونی

امیرالمؤمنین هنگام اعزام كارگزاران یا ماموران مالیاتی، وظایف آنان را طی نامه‏هایی ابلاغ ‏می‏كرد و هشدار می‏داد كه بعد از ابلاغ قوانین و شرح وظایف، حجت تمام است و اگر ‏تخلفی صورت گیرد بهانه‏ای مورد قبول نخواهد بود (37)، برای مالیات بگیران، ریز وظایفشان ‏را معلوم می‏كرد كه سلام كنند، با مهربانی و تواضع سخن بگویند، به خانه افراد برای ‏مهمانی نروند (38) و... نحوه برخورد مدیر و كارگزار را با غیر مسلمانان بیان می‏نمود. (39) ‏

‏4. نشان دادن لغزشگاهها به كارگزاران

بسیار پیش می‏آید افرادی كه جدا قصد ارتكاب خلاف یا خیانتی نداشته‏اند; اما به دلیل ‏عدم آگاهی و شناخت لغزشگاهها، ناخواسته گرفتار شده‏اند كه اگر به آنان هشدار داده ‏می‏شد; بدین مشكل مبتلا نمی‏شدند. این مساله مخصوصا نسبت‏به حاكمان مصداق ‏زیادی دارد. زیرا گروهی زیرك و فرصت طلب همیشه در صددند با لغزاندن حاكم از قدرت او ‏سوء استفاده نموده، منافعی كسب كنند. خطری كه هرچه صاحب قدرت قویتر و با نفوذتر ‏باشد شدت بیشتری می‏یابد. ‏

بیشترین كسانی كه ممكن است زمامدار را از راه حق و انصاف منحرف نمایند، اقوام و ‏اطرافیان اویند آنان به اعتبار قرابتشان به زمامدار، به اموال مردم دست درازی می‏كنند و ‏هنگام خرید و فروش با بی انصافی با دیگران معامله می‏كنند. حاكمان اسلامی نبایستی ‏زمین یا مزرعه‏ای در اختیار آنان قرار دهند زیرا بر همسایگان ستم روا داشته، بار خود را بر ‏آنها تحمیل می‏نمایند كه در این صورت استفاده‏اش مال آنها، بدنامی و رسواییش از آن ‏حاكم است. (40) ‏

یكی دیگر از عوامل لغزش مدیران نرسیدن حقوق كافی به آنهاست. وقتی حقوق دریافتی ‏كاركنان دولت كفاف زندگی روزمره آنان را نكند، علاوه بر اینكه دچار اضطراب روحی ‏می‏گردند، در انجام وظیفه سستی می‏كنند، برای جبران كمبود خود به اموال مردم دست ‏درازی می‏نمایند و امنیت اداری مردم را به مخاطره می‏افكنند. این مساله مخصوصا در ‏مورد قضات از اهمیت ‏بیشتری برخوردار است. (41) ‏

‏5. تشویق

برای دلگرم كردن زیردستان و به جهت فعال كردن بیشتر آنان، حاكم باید آنها را مورد ‏تشویق قرار دهد، اما بایستی مواظب باشد تا در تشویق، تبعیض ناروا صورت نگیرد. اگر ‏فردی صرفا به دلیل دوستی و نزدیكی به حاكم مورد تشویق قرار گیرد، بدون آنكه كار ‏مهمی انجام داده باشد این امر از طرفی موجب غرور كاذب در وی می‏شود و از طرف دیگر ‏دلسردی دیگران را به دنبال خواهد داشت. ‏

حاكم اسلام نبایستی تلاش یكی را به دیگری نسبت داده، ارزش خدمت او را كمتر از ‏آنچه هست‏به حساب آورد. بزرگی شخص نباید موجب آن شود كه كار كوچكش را بزرگ ‏بشمارند و معروف و مشهور نبودن فردی سبب نگردد خدمت پرارجش كوچك جلوه داده ‏شود. (42) ‏

تشویق زیر دستان و حق شناسی از آنان رابطه حاكم و ماموران او را استحكام ‏می‏بخشد. شجاعان را شجاعتر می‏كند و مسامحه كاران را به خواست‏خدا، به حركت ‏درمی‏آورد. ‏

گروهی از ساكنان مدینه، به معاویه پیوسته بودند، سهیل بن حنیف كه از طرف امام، ‏علیه‏السلام، حاكم مدینه بود; از این واقعه اندوهگین شد. حضرت برای دلداری او نوشت: ‏

ناراحت مباش. اینها از ستم نگریخته‏اند و به عدل پناه نبرده‏اند. ‏

امام، بعد از پایان ماموریت كارگزاران خود، از زحمات آنان تشكر می‏كرد، از مردم كوفه به ‏

دلیل فداكاری در جنگ جمل قدردانی كرد، یاد شهدای بصره و ‏

كارگزاران شهیدش را گرامی می‏داشت و از صفات نیكوی ‏

زندگان آنها یاد می‏فرمود. ‏

تشویق لزوما نباید مستلزم هزینه‏های سنگین باشد، بلكه گاهی بر شمردن كارهای مهم ‏كارگزاران امر تشویق را تحقق ‏

می‏بخشد. البته این ‏سخن به معنی نفی پاداشهای مالی نیست اما نباید بر آن تكیه داشت. امیرمؤمنان در ‏همین خصوص می‏فرماید: ‏

اگر پیامبران دارای سلطنت و قدرت بودند و خداوند گنجهای طلا و باغهای سرسبز و خرم ‏را در اختیار آنان قرار می‏داد بگونه‏ای كه همه سركشان سر تعظیم فرود می‏آوردند، اما ‏مناسب نبود، زیرا در این صورت ایمان آنها به خاطر ترس یا به واسطه علاقه به مادیات بود ‏و خلوص نیت ایشان از میان می‏رفت. ‏

‏6. تنبیه

تنبیه چنانكه از اسمش پیداست ‏بایستی موجب بیدار شدن و اصلاح افراد باشد. زیرا اگر ‏برای كینه توزی و تشفی خاطر باشد، آن انتقام است نه تنبیه. تنبیه شونده باید صریحا از ‏علت تنبیه خود آگاه شود. اما در هر حال از حد اعتدال نباید خارج شد، زیرا افراط در آن، ‏آتش لجاجت را شعله‏ور می‏كند. ‏

تنبیه نیز همچون امر به معروف و نهی از منكر از مراحل نرم و آسان به مراتب سخت و ‏خشن انتقال می‏یابد و در هر حال راه جبران خطا را نباید بست. ‏

‏«مصقلة بن هبیره‏» از فرمانداران امام، اسیران بنی ناحیه را از «معقل بن قیس‏» فرمانده ‏لشكر امام، علیه‏السلام، خرید و آزاد ساخت. اما هنگامی كه حضرت از او مطالبه غرامت ‏كرد به شام گریخت، امیر مؤمنان در این باره فرمود: ‏

خداوند روی مصقله را سیاه كند. كار بزرگواران را انجام داد اما خود چون بردگان فرار كرد، ‏هنوز ثناخوان به مدحش نپرداخته بود كه او را ساكت كرد... اما اگر مردانه ایستاده بود، ‏همان مقدار كه داشت از او می‏پذیرفتم و تا هنگام قدرت و توانایی به او مهلت می‏دادم. ‏

اشعث‏بن قیس را سخت تهدید ‏و سرزنش كرد اما برای آنكه به وی اطمینان دهد خشم امیرالمؤمنین وی را از جاده انصاف ‏دور نخواهد كرد در پایان نامه فرمود: ‏

امید است رئیس بدی برای تو نباشم. ‏

مولای متقیان در مقابل خیانتكار هرگز سستی نمی‏كرد، هرچند از سابقه خوب و خدمات ‏ارزنده قبلی برخوردار بود. به ابن عباس با آن همه سابقه درخشان فرمود: ‏

اگر حسن و حسین هم كار تو را كرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من ‏نمی‏دیدند و در اراده من اثر نمی‏گذارند تا آنگاه كه حق را از آنها بستانم... ‏

گاهی به كارگزاران خائن می‏نوشت: ‏

تو را چنان خوار و فقیر می‏كنم كه خرج زن و بچه‏ات را نداشته باشی. ‏

در سخنرانیهای عمومی گاهی سربازان و فرماندهان خود را به دلیل سستی و كوتاهی ‏در جنگ سرزنش می‏كرد و برای ‏

آنكه آنان را به ‏غیرت و حركت وادارد یك سرباز معاویه را در اطاعت از فرماندهی، از ده سرباز خود برتر ‏می‏شمرد. ‏

امام علی، علیه‏السلام، روزی صدایی شنید كه كمك می‏طلبید. قضیه از این قرار بود كه ‏فردی پیراهنی خریده و به فروشنده پول تقلبی داده و در مقابل اعتراض او، وی را سیلی ‏زده بود و اكنون داشتند مشاجره می‏كردند. بعد از معلوم شدن صحت مطلب، حضرت به ‏فروشنده گفت: سیلی را قصاص كن. گفت: بخشیدم. فرمود: خود دانی ولی خود چند ‏سیلی به صورت ضارب نواخت و فرمود: این هم حق حاكم. ‏

آری این است آن عدالتی كه مردی چون علی، علیه‏السلام، جان شریفش را بر سر آن ‏نهاد و گرنه صرف عدالت اخلاقی و شخصی اگر امكان داشته باشد! آنگونه نیست كه ‏كسی را لایق شهادت برای عدالت كند. این پیراهنی است كه به غیر او برازنده نیست. ‏

حیدرعلی میمنه جهرمی ‏


‏26. ر.ك: مرد نامتناهی، ص‏113. ‏

‏27. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه‏53. ‏

‏28. قاضی ابویوسف، كتاب الخراج، ص‏128، نقل از: مدیریت و فرماندهی در اسلام، ‏ص‏127. ‏

‏29. نامه 20،33، 40،... ‏

‏30. شریح قاضی، از زمان خلیفه دوم تا زمان عبدالملك بن مروان یعنی حدود شصت‏سال ‏منصب قضاوت داشت، امیرالمؤمنین می‏خواست او را از قضاوت عزل نماید; اما با ‏مخالفت‏شدید مردم مواجه گشت كه قاضی منصوب عمر را نباید از كار بركنار كرد. حضرت ‏نیز برای جلوگیری از پراكندگی مردم وی را در همان شغل نگه داشت، روزی بر وی خشم ‏گرفت و او را به قریه‏ای یهودی نشین در اطراف مدینه به نام «ببانقیا» تبعید كرد ولی بار ‏دیگر او را به كوفه بازگرداند. این قاضی حدودا نود ساله، خانه‏ای به قیمت هشتاد دینار ‏خریده بود كه در شرایط فقر عمومی مردم، برای امیرالمؤمنین قابل تحمل نبود كارگزارانش ‏روحیه كاخ نشینی داشته باشند علاوه بر اینكه احتمال داشت از راه حرام، پول خرید آن را ‏به دست آورده باشد. ‏

‏31. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه‏3. ‏

‏32. همان، كلمات قصار 325. ‏

‏33. ر.ك: ابن ابی الحدید، ج‏17، ص‏87. ‏

‏34. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه‏67. ‏

‏35. همان، نامه‏53. ‏

‏36. ابن ابی الحدید، همان، ج‏17، ص‏200. ‏

‏37. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه‏53. ‏

‏38. ر.ك: همان، نامه 25،26، 51. ‏

‏39. ر.ك: همان، نامه‏19. ‏

‏40. ر.ك: همان، نامه‏53. ‏

‏41. ر.ك: همان، نامه‏53. ‏

‏42. ر.ك: همان، نامه‏53. ‏

‏43. ر.ك: همان، نامه‏53. ‏

‏44. ر.ك: همان، نامه 70. ‏

‏45. ر.ك: همان، نامه 42. ‏

‏46. ر.ك: همان، نامه 2. ‏

‏47. ر.ك: همان، خطبه 218. ‏

‏48. ر.ك: همان، نامه 34 و 35. ‏

‏49. ر.ك: همان، نامه‏13. ‏

‏50. ر.ك: همان، نامه‏53. ‏

‏51. ر.ك: همان، خطبه 192. ‏

‏52. ر.ك: الحرانی، الحسن بن علی، تحف‏العقول، ص‏84. ‏

‏53. ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 44. ‏

‏54. اشعث‏بن قیس در زمان امیرالمؤمنین، نقش عبدالله بن ابی در زمان رسول خدا را ‏بازی می‏كرد و سركرده منافقان بود. ابن ابی الحدید، همان، ج‏1، ص‏297. ‏

‏55. نامه 5; همچنین ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج‏14، ص‏34. ‏

‏56. همان، نامه 41. ‏

‏57. ابن ابی الحدید، همان ج‏15، ص‏138; نهج‏البلاغه، نامه‏43 و 50. ‏

‏58. ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه‏27،29، 34. ‏

‏59. ر.ك: همان، خطبه 90. ‏

‏60. ر.ك: مرد نامتناهی، ص‏146. ‏

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.