آیه، آیه، آیینه
وقتی به دنیا آمد او
خورشید، در کنجی خزید
بر صورت مهتابیش
بال کبوترها وزید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/12/28
آیه، آیه، آیینه
وقتی به دنیا آمد او
خورشید، در کنجی خزید
بر صورت مهتابیش
بال کبوترها وزید
تا چشم خود راباز کرد
او با صدای بالها
مانند نیلوفر شکست
در لابه لای بال ها
یک شب تمام آسمان
در قلب او آمد فرود
دیگر از آن پس سینه اش
خود آسمانی تازه بود
او آیه، آیه، آیینه
در روبروی آفتاب
او سوره، سوره آسمان
در لابلای یک کتاب
او آن که یک شب ماه را
با چشم های خود شکافت
پرواز کرد و مثل نور
سوی خدای خود شتافت
او آنکه رفت و رفت و رفت
تا انتهای آسمان
تا یک قدم مانده به او
نزد خدای آسمان
محمد کاظم مزینانی