کبرزدایی
یکی از آموزشهای «حج»، فروتنى و خاكسارى و «كبرزدایى» است.
این درس، از همان آغاز پوشیدن لباس احرام و تلبیه آغاز مىشود، در طواف و سعى و هروله ادامه مىیابد و پا به پاى همه، در عرفات حضور یافتن و در مشعر خفتن و در «منا» رمى جمرات كردن و حلق و وقوف و ... خود را بهتر و بیشتر آشكار مىسازد.
اگر لباسهاى عادى، نشان تشخّص است، اینجا دو جامه احرام، آن را از تو مىگیرد.
اگر «خودمحورى»، نشانه تكبّر و خود بزرگبینى است، اینجا خود را در «جمع» فانى ساختن و قطرهوار به دریا پیوستن و «خود» را ندیدن و مطرح نكردن در كار است، و گوش به فرمان خدا و مطیعِ امر و برنامه بودن و خاكى زیستن و بر خاك خفتن!
اگر همیشه، خود را مىدیدهاى، با همه منصبها و عنوانها و اعتبارها، اینك زنى چون «هاجر» و جوانى چون «اسماعیل» را مىبینى و بر گِرد خانهاى از سنگ، مىچرخى و «بیت خدا» را محور حركت خویش مىسازى.سعى در صفا و مروه، گامى دیگر در این راه است،
و ... «هروله»، تكاندن خود از غرورها و كبرهاست.
وقتى به فرمان حق، از خانه و هتل و استراحتگاه دست مىكشى و آواره و مقیم كوه و دشت و بیابان مىشوى و در دریاى خلایق، «گم» مىشوى، آنگاه است كه خود را پیدا مىكنى و هویّت بندگى خویش را در این «خودفراموشى» و «خداجویى» مىیابى.
اصلاً تو كیستى كه به حساب آیى؟!
تو چه داشته و دارى، كه سبب غرورت شود؟
چه امتیاز پایدار و ماندگارى دارى كه عامل تكبّرت گردد؟
در این وقوفها، حالتى اضطرارى و موقعیّتى موّقتى و شرایطى كم امكانات براى تو پیش مىآید.
اینجاست كه از «روزمرّهگى» به درمىآیى و از پوسته و قشر زندگى، به عمق مفهوم حیات پى مىبرى.
اینجا هم كبر و خود بزرگبینى؟
باز هم خود را برتر دیدن و انتظار سلام و احترام گذاشتن؟
باز هم «خود» را دیدن؟
مگر بنا نبود كه آیین بتشكنى از ابراهیم بیاموزى و همچون او، شیطان وسوسهگر را «رمى» و طرد كنى؟
شیطانِ تو همان «نفس» است.
بتِ تو، همان «خود» است.
آیا توانستهاى نفسانیّات را در «مذبح ایمان» ذبح كنى و «خود» را در قربانگاه منا، زیر پا بنهى و تیغ بر حلقِ «نفس امّاره» بگذارى؟
اگر نه، پس چه عیدى و چه وقوفى؟!
آرى ... درس حج، خاكسارى و «كبرزدایى» است.
منبع:
مجله میقات حج، ش 5 ، جواد محدثی .