کاریکلماتور
* وقتی چراغ خیالات روشن است یخ زندگی آب می شود. چراغها را خاموش نمی كنم اما لامپ كم مصرف زده ام.

* جهنم ساعت استراحتش را به بهشت می رود.
* پروانه برای اینکه نسوزد شمع را فوت کرد.
* ماهی تنها جانوری است که به راستی دل به دریا می زند.

* بیکاری هم خودش کاری است، افسوس که مرخصی و تعطیلی ندارد.
* گدای فرزانه ای گفته است : گدایی کن تا محتاج دیگران نشوی.
* وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.
* یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
* یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه.
* حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست
* یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم.
* برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم.
* کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند.
* کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.

منبع: سایت پسر ایرونی
