تبیان، دستیار زندگی
گانگستر آمریكایی داستان ظهور و سقوط امپراطوری موادمخدر در دهه 70هارلم و رهایی سیاه‌پوستان این محله از نیویورك از شر اعتیاد فراگیر آن دوران است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سایه به سایه

سایه به سایه

گانگستر آمریكایی داستان ظهور و سقوط امپراطوری موادمخدر در دهه 70هارلم و رهایی سیاه‌پوستان این محله از نیویورك از شر اعتیاد فراگیر آن دوران است.

 قصه آن فوق‌العاده عالی است و جالب‌تر اینكه هیچ فیلمسازی تاكنون چنین موضوع مهم و چالش برانگیزی را سوژه كار خود قرار نداده است. از طرفی انتخاب2 هنرپیشه‌ای كه بتوانند صحنه‌های تعقیب و گریز پلیس و تبهكار را به خوبی دنزل واشنگتن وراسل كرو در بیاورند كار دشواری است. بیشتر سكانس‌ها مهیج، لذت بخش و بدون شك سرگرم‌كننده هستند.

این فیلم بیشتر تداعی كننده خاطرات كلاسیك است و منادی شعارهایی كه یاد و خاطره  قهرمانی های گذشته را گرامی داشته‌اند و نسبت به دیگر حماسه‌های جنایی مدرن مثل پدرخوانده،‌سرپیكو، شاهزاده شهر،‌ صورت زخمی و رفقای خوب بهتر از عهده این وظیفه‌اش برآمده. این فیلم واقعیت مهم و تاثیرگذاری را در تاریخ نیویورك روایت می‌كند كه می‌توانست اساس شاهكارهای سیدنی لومت باشد.

با وجود آنكه از همه لحاظ با تبحر و مهارت تمام‌عیار كارگردان ساخته شده سیاست واقعی را بازگو نمی‌كند، پیامش را می‌رساند اما اوج نمی‌گیرد. فیلمنامه این كار براساس مقاله‌ای از مارك جاكبسون در محله نیویورك نوشته شده و جرقه هیجان‌انگیز آن توجیه كننده همه رفتارهای افراطی كاراكترها و3  ساعت موش و گربه بازی آنهاست.

فرانك لوكاس سیاه پوستی است كه از دنیای جرم و جنایت هارلم سر برمی‌آورد و در بحبوحه جنگ ویتنام از جنوب شرقی آسیا هروئین وارد می‌كند. ریچی رابرتز سایه به سایه او را می‌پاید؛ بازپرس ویژه پلیس فدرال آمریكا كه به لحاظ صداقت و وجدان كاری زبانزد همه است؛ اما نتیجه این بازی‌ها این است كه اتهام او دامن افراد زیادی را در بخش مبارزه با موادمخدر پلیس هم می‌گیرد و ثابت می‌شود كه حدود سه چهارم آنها رشوه‌گیر بوده‌اند و با جنایت به مردم و دولت به تبهكاران جای مانور بیشتری داده‌اند.

استیون زیلیان داستان فیلمنامه‌اش را در2 مسیر مخالف اما هم راستا پرداخته كه در هر كدام فرانك لوكاس وریچی رابرتز داستان خود را پیش می‌برند تا اینكه در آخر بازی به هم برمی‌خورند و تازه مقابل هم قرار می‌گیرند،‌ به همین خاطر است كه این 2 نقش پررنگ‌تر فیلم، سكانس‌ها و دیالوگ‌های زیادی با هم ندارند. این روشی كاملا زیركانه و استادانه برای روایت منسجم، داستانی پیچیده و چند پهلوست اما در عین حال تنشی توأم با هیجان و نمودهای غلوآمیز را در طول فیلم با تماشاگر همراه می‌سازد و كارگردان ریدلی اسكات هم در این روش به او تأسی می‌كند.

در شخصیت‌پردازی سناریو تقابل حساب شده‌ای میان2  كاراكتر اصلی فیلم برقرار شده است. فرانك راننده و مامور وصول مطالبات، بامپی جانسون، تبهكار افسانه‌ای هارلم است. او بعد از مرگ جانسون در سال 1968 جای او را می‌گیرد، به جنگل‌های تایلند سفر می‌كند و حدود 100 كیلو هروئین را در تابوت سربازان آمریكایی كه در جنگ ویتنام كشته شده‌اند جاسازی و به كشورش وارد می‌كند. او همه دلال‌ها را از صحنه رقابت كنار می‌زند و در هارلم هروئین مرغوبتری را توزیع می‌كند، قیمت‌ها را می‌شكند و به این ترتیب پول خوبی به جیب می‌زند. گانگستر آمریكایی درام خوبی است اما از شاهكارهای اسكات، سقوط شاهین سیاه و گلادیاتور خیلی فاصله دارد.

آشكارترین ایرادی كه می‌توان به این فیلم گرفت مدت زمان طولانی 157 دقیقه‌ای آن است كه هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد و در روند كار تاثیر خاصی نمی‌گذارد، كارگردان می‌توانست با حذف آنها فیلمش را برای تماشاگر پذیرفتنی تر سازد.

منبع : همشهری