مرغ باغ ملكوت
آیا انسان كه همواره میكوشد عشق را به گونهای برای خویش معنا كند، خود معنا شده عشق است؟
انسان در همه حال دل در پی جان و جانانی دارد و او را مدیوم خویش برای وصل به عالم حقیقت میداند. هر چه عشق اندیشی و عشق طلبی او بیواسطهتر و با شیدایی و شیفتگی بیشتری همراه باشد، زودتر به پاسخ سؤال مورد نظر میرسد و وقتی رسید این بدان معناست كه تمام روح عاشقاش را به جانان خویش هدیه و فدیه داده و دیگر از آخرین شبهات و خودطلبیها و «منیت»ها رهایی یافته است. او از این پس نمایه كامل این حقیقت میشود كه خود او هم معنا شده عشق است، چرا كه عشق از عشق خیزد.
نمایش «شمس پرنده» به نویسندگی و كارگردانی «پری صابری» كه در تالار وحدت در حال اجراست، به این دل سپردگی و سرسپردگی عاشقانه میپردازد.
نمایش «شمس پرنده» براساس زندگی شخصی و تا حدی پشت پرده «مولانا جلال الدین بلخی» و رابطهاش با «شمس تبریزی» و نیز با ارجاع به اشعار او برای نمایش تنظیم شده است.
«پری صابری» در نوشتن متن بر آن بوده كه هر 3موضوع فوق را هم ارز با هم پیش برد تا نمایش به جامعیت مورد نظر برسد و تماشاگر احساس نكند كه بخشی از زندگی و روان مولانا پرده پوشی شده است.
او نهایتاً در این امر موفق میشود و ضمناً این موضوع را هم منتقل میكند كه روح و روان و نیز زندگی شمس و مولانا به عنوان «مراد» و «مرید» با هم در میآمیزند و «مولانا»، «شمس » میشود و بالعكس.
آنها به عشق هم و از طریق معشوق هم (كیمیا خاتون) به هم میرسند و رابطهشان از حد دل سپاری هم میگذرد و به سرسپردگی كامل میرسد،طوری كه ذهن تماشاگر را به مضمون« یك روح در 2 بدن» ارجاع میدهد.
صحنه اول نمایش با یك «بك پروجكشن» از تصویر گرافیكی و مینیاتوری پرندهای آغاز میشود كه به آرامی روی شاخه درختی مینشیند و تمثیلی از عشق و روح و روان «شمس» میشود.
در این تصویر درخت هم میتواند تمثیلی از روح مولانا باشد. بعد از این تصویر قراردادی اولیه با تصویر یك جنین در حال رشد روبهرو میشویم. استفاده از این تصویر با توجه به اشعار مثنوی مولانا و با در نظر گرفتن اینكه او به ازلیت خلقت و خدا و خالق هستی ایمان و اعتقاد عمیقی داشته است، ترفند هوشمندانه، زیبا و معناداری به شمار میرود، چون ذهن تماشاگر را برای روبهرو شدن با یك انسان، یك زندگی و یك داستان نمایشی آماده میسازد و به او یادآوری میكند كه همه فرزانگی و دانایی مولانا جدا از این خلقت ازلی غایتمند نیست.
این صحنه بعدا با نشان دادن آسمان و ستارگان كامل میشود و تصاویر ستارگان كه نشانگر عالم بالا و كائنات هستند به طور افقی به سمت راست حركت میكنند و این به چرخه ذهنی اولیه تماشاگر دامن میزند. تماشاگر احساس میكند همه چیز در حال حركت است، بعدا این «درون گشت» ذهنی با حركات گروهی و حتی دورانی بازیگران و با جلو و عقب رفتن بخشهایی از صحنه، كامل میشود.
از آنجایی كه شكل دهی تماشاگران براساس بنمایههای عرفانی انجام شده در آن حتی جلوههای نمایشی زیادی از ذكرگویی، سماع، خلسه و درون گشت روحی و روانی هم لحاظ شده است تا همه چیز با زمینه عرفانی اشعار مثنوی سنخیت پیدا كند، تماشاگر هم به تناوب، این درون گشتها و مكاشفات درونی را تجربه میكند.
اجرای نمایش «شمس پرنده» به نویسندگی و كارگردانی «پری صابری» تركیب دوگانهای از «پرفورمانس» و نمایش است: قسمتهایی كه به دیالوگهای دونفره پرسوناژها و با واگویههای درونی و عرفانی جداگانه مربوط میشود، مخصوصا جاهایی كه شمس و مولانا به كمك میزانسنهای مناسب مقابل هم یا دنبال هم یا پشت به پشت هم قرار میگیرند و نیز بخشی از حركات جمعی و گروهی كه به ذكر و سماع مرتبط است، از جنس نمایش هستند، اما سایر قسمتهایی كه به شكل دهیهای تكراری یا جلوه آرایی مربوط میشوند، صرفا «پرفورمانس» به شمار میروند، چون برنمایاندن و جلوه صرف تأكید دارند.
ین نوع صحنهها حتی اگر شامل موسیقی هم باشند باز پرفورمانس به حساب میآیند زیرا در آنها حركات كاملا به منظور شخصیتپردازی و القای یك حادثه یا ارائه ما به ازاءهای درونی متن به كار گرفته نشدهاند، بلكه براساس سلیقه و تاكید بر زیبایی و جلوه برونی اجرا ، كاربری پیدا كردهاند و میتوانند به اشكال دیگری هم ارائه شوند.
هر وقت یك داستان منسجم كه دارای دیالوگها، حوادث معین و نیز گره افكنی و گره گشایی است در بین نباشد و صرفا احوالات درونی انسانی مطرح باشد، بخشی از نمایش به اجرای نمایهای تبدیل میشود، اما نكتهای را نباید نادیده گرفت؛ در این نوع نمایشها چون بر هر چه بیرونیتر كردن روان متلاطم و پر شور پرسوناژها تاكید میشود جلوههای اختیاری صحنه گاهی زیبایی ظاهری نمایش را تا حدی تشدید و آن را تماشاگر پسندتر میكنند.
پری صابری از بك پروجكشن هم زیاد استفاده میكند و این در ذهن تماشاگر به درونی شدن موضوع نمایش كمك كرده است.
اما او در یك مورد به علت كلی نگری بیش از حد تا اندازهای از متن و موضوع نمایش فاصله میگیرد و برای اشاره به جنایات و بیعدالتیهای اجتماعی ما به ازاءهای امروزین را با همان شكل و شاكله شان وارد «بك پروجكشن» میكند.
در نتجه فرم نمایش دچاردوگانگی میشود. او میتوانست برای القای چنین موضوعاتی از تصاویر نقاشیهای پردهای قدیمی استفاده كند تا سنخیت ساختاری و موضوعی نمایش دچار نوسان و جدا افتادگی نشود.
استفاده از تصاویر امروزین كه ما را یاد جنگ ویتنام و غیره میاندازد، با زمان و مكان و فضای نمایش همخوان و مرتبط نیست و بخشی از وجوه دراماتیك و زیبایی نمایش را تا حد یك «كلاژ» بیربط تنزل میدهد.
خوشبختانه این اتفاق فقط در بخش محدودی در تصاویر میافتد و نمایش به تدریج، دوباره به همان شاكله عرفانی، ذهنی و درونیاش برمیگردد.
در این میان آواز «سیدمصطفی محمودی» و موسیقی توام با دف «ابراهیم اثباتی» كه به طور زنده در 2 طرف صحنه اجرا میشود و به شكلی دراماتیك نمایش را احاطه و با آن همنوازی و همنوایی میكند، وجوه عاطفی نمایش را ارتقاء میبخشد و اشعار مولانا را زیباتر از آنچه هست به بیان در میآورد.
استفاده از اسكیت در یكی از صحنهها برای هر چه بیشتر یله شدن بدن بازیگر به هنگام انجام حركات موزون ترفند زیبا و سنجیدهای است.
تصاویر پرواز سایهوار آدمها به آسمان، فروریختن گلها و شكوفهها، لكههای دائماً شكلپذیر رنگ سبز، تصاویر سایهای، تصویر خورشید، جنین و اشباح حیوانی نامعین و تصاویر نگارهای در رابطه با درونی بودن موضوع عشق، عوالم عرفانی و روحانی مولانا و شمس و معانی سرریز شونده اشعار متونی با درونمایه نمایش كاملا همخوان هستند و سنخیت دارند و تماشاگر را به سمت و سوی موضوع نمایش میكشانند.
ضمناً رقص شیطان سیاهپوش یا رقص مرگ كه جولان زشتی و پلشتی را برای مدتی سیطرهمند نشان میدهد، نیز زیباست.
میزانسنها، زیبا و مناسب هستند. بازیگران همگی خوب ایفای نقش میكنند، باید گفت كه در این نوع نمایشها، حتی بازیگران حاشیهای هم كه دیالوگ ندارند، در اجرای نمایش سهم قابل توجهی دارند، چون یك حركت ناموزون آنها كمپوزسیون صحنه را به هم میزند. هر كدام از آنها موتیفهای نمایشی صحنه محسوب میشوند.
هر 2 بازیگر ایفاگر نقشهای شمس و مولانا، یعنی «سیروس اسنقی» و «محمد حاتمی» بازیهای خوب و زیبایی ارائه میدهند. «محمد حاتمی» در نقش مولانا بازی زیبا، جذاب و ماندگاری دارد و به جرأت میتوان گفت كه نقشاش را به حدی زیبا و عمیق بازی میكند كه اگر برای ایفای این نقش انتخاب نمیشد، نمایش با مشكل جدی روبهرو میشد.
ضمناً باید به صدای گرم و آواز گیرای او هم اشاره كرد، «سیروس اسنقی» با قامت بلند، صدای رسا، چهره شاخص و موهای زیاد و شال سبزی كه دورگردن دارد، گزینه درویشوار، مسلكجو و سالك پیشه بسیار مناسبی برای نقش شمس است، بازی خوب او نمایش را گیراتر كرده است.
طراحی صحنهها، همگی همخوان با موضوع، میزانسنها و حتی موسیقی و نور است. طراحی لباس كه توسط «درسا پورخلیلی» انجام شده و به باورپذیر شدن و زیبایی نمایش كمك كرده و انتخاب تصاویر ویدیویی توسط «شاهین چرمی» و «پاتریشیا بولف چرمی» نیز قابل تقدیر است.
«پری صابری» به عنوان نویسنده و كارگردان با اجرای نمایش «شمس پرنده» باری دیگر توانمندیها و علائق دیرینه خود را در رابطه با مضامین عمیق عاطفی و معنادار فرهنگ ایرانی به نمایش گذاشته است.
او در ارائه و اجرای نمایش و تاكید بر وجوه دراماتیك این نمایش قابلیتهای درخور و تحسینآمیزی از خود نشان داده وموفق شده 2ساعت تماشاگران را به زیبایی نمایش و جذابیتهای فرهنگیشان مجذوب كند.
منبع : همشهری