تبیان، دستیار زندگی
دوران جوانی بهترین فرصت است تا انسان خود را پالایش و تصفیه كند بهره‌ای از زندگی معنوی ببرد. این ‏پالایش به هیچ وجه ممكن نیست مگر آن كه بندگان خدا به ویژه جوانان از دوستی خدا كاملا بهره برداری ‏كنند و روابط متقابلی با معبود خویش داشته باشند و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

‏جوان و انس با یكتای زیبا

دعا

دوران جوانی بهترین فرصت است تا انسان خود را پالایش و تصفیه كند بهره‌ای از زندگی معنوی ببرد. این ‏پالایش به هیچ وجه ممكن نیست مگر آن كه بندگان خدا به ویژه جوانان از دوستی خدا كاملا بهره برداری ‏كنند و روابط متقابلی با معبود خویش داشته باشند و یكی از راه‌های این تصفیه، انس با خداست.

انس با خدا را در بسیاری از مسائل می‌توان جست جو كرد. مقید بودن به نمازهای روزانه به خصوص به ‏جای آوردن آن در اول وقت؛ خواندن نمازهای مستحبی، همانند نماز شب؛ دعا و نیایش؛ سجده‌های ‏طولانی و مناجات با معبود می‌تواند نشانه‌های خوبی از انس با خدا باشد.

در روایات و احادیث اسلامی از جوان باصفای مقید به این مسائل بسیار تقدیر شده است و خداوند به چنین ‏جوانی، نزد فرشتگان فخر و مباهات می‌كند و چنین جوانی در روز قیامت در سایه عرش خداوند خواهد بود و ‏به او اجر هفتاد و دو صدیق (1) داده خواهد شد.‏

اینك نظر جوانان را به چند روایت جلب می‌كنیم:

‏1. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اِن الله یُباهی بالشاب العابد الملائكة: أنظروا الی عََبدی تَركَ شَهوتَهُ ‏مِن أجلی (2) خداوند به جوان عابد، نزد فرشتگان مباهات می‌كند و می‌فرماید: به این بنده‌ام بنگرید كه ‏چگونه به خاطر من دست از شهوات نفسانی خویش برداشته است.

‏2. همچنین فرمود: سَبعةٌ فی ظِل عرش الله یَوم لا ظلَّ الا ظله... شبابٌ نَشأ فی عبادة الله عز و جل (3) ‏هفت دسته هستند كه در سایه عرش خداوندند، روزی كه هیچ سایه‌ای جز سایه او نیست، ...یكی جوانی ‏كه بر عبادت پروردگار تربیت یافته و بزرگ شده باشد.

‏3. همچنین فرمود: ما مِن شابٍّ یَدع للهُ الدنیا و لَهوَها وَ أحرم شبابَه فی طاعةِ الله أعطاهُ اللهُ أجر اثنی و ‏سبعین صدیقاً(4) هر جوانی كه دنیا و سرگرمی‌های بیهوده آن را برای خدا رها كرده، و جوانی خود را در راه ‏اطاعت و بندگی او به پایان برساند، خداوند اجر هفتاد و دو صدیق را به او كرامت می‌كند در برخی دیگر آمده ‏كه خداوند اجر نود و دو صدیق را به او می‌دهد.(5)‏

خاطراتی از عبادت‌های جوانان

از صدر اسلام، خاطرات زیبایی از عبادت‌های معصومین (علیهم السلام ) در جوانی، همچنین از برخی ‏جوانان عاشق دلداده خدا بر جای مانده كه آن‌ها نه فقط بر مسلمانان و جوانان آن زمان اثر گذاشته، بلكه ‏تاثیر مثبتی بر جوانان ما نیز خواهد داشت.

جوان خوش گذرانی در مدینه، همین كه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت، روش خود را تغییر ‏داده مشغول عبادت خدا شد.

به او گفتند: اگر در حال حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) چنین كاری كرده بودی، بدون شك چشم آن ‏حضرت روشن می‌گشت.

او در پاسخ گفت من در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله) دو امان نامه از طرف پروردگار داشتم؛ یكی ‏از آن‌ها از من گرفته شد و دیگری مانده است سپس گفت: خدای متعال پیامبر خود را در قرآن كریم مخاطب ‏قرار داده و می‌فرماید: هیچ گاه خدا بندگان را عذاب نمی‌كند در حالی كه تو در میان آن‌ها می‌باشی (6) و ‏حال كه پیامبر (صلی الله علیه وآله) از میان ما رفته است. قرآن می‌فرماید: هیچ گاه خدای بندگان را عذاب ‏نمی‌كند در حالی كه آنان طلب آمرزش می‌كنند(7) بدین جهت است كه به تلاش و سختی روی آورده‌ام.(8)‏

خاطره ای از عبادت امام سجاد

یوسف بن اسباط از پدرش نقل كرده كه وارد مسجد كوفه شدم ناگاه چشمم به جوانی در حال سجده افتاد ‏كه با خدای خود به مناجات پرداخته و چنین می‌گفت: پیشانی و صورتم برای پروردگارم در سجده به خاك ‏آغشته و این حق او است كه من در برابرش چنین كنم پس به سوی او رفتم تا ببینم این جوان كیست؛ ‏دیدم او علی بن حسین (علیه السلام ) است.

هنگام كه سپیده صبح نمایان شد برخاسته به سوی او رفتم و عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، تو نیز خود ‏را این گونه آزار می‌رسانی، در حالی كه خداوند تو را برتری داده است؟

امام سجاد (علیه السلام ) گریه‌اش گرفت و فرمود: پیامبر فرمود، روز قیامت تمام چشمان گریان است مگر ‏چهار چشم: چشمی كه از ترس خدا گریه كرده باشد؛ چشمی كه در راه خدا كور باشد؛ چشمی كه از ‏محارم خدا (نامحرمان ) فرو پوشانده شود و چشمی كه شب را به بیداری و در حال سجده سپری كرده ‏باشد، كه خداوند بر فرشتگان مباهات كرده، می‌گوید؛ بنگرید به بنده‌ام كه روح او در اختیار من و بدنش در ‏طاعتم است می‌بینید كه به خاطر ترس از عذاب و امید به رحمتم چگونه خود را از بستر خواب جدا ساخته، ‏با من در حال راز و نیاز است؛ پس شهادت دهید كه من او را آمرزیدم.(9)‏

گفتگوی شقیق با امام كاظم (ع)

اربلی از شقیق بلخی روایت كرده كه در سال 149 هجری به حج می‌رفتم چون به قادسیه رسیدم، دیدم ‏مردم بسیاری برای حج رهسپار خانه خدا شده‌اند پس نظرم به جوان خوش رویی كه ضعیف و گندم گون ‏بود افتاد كه از مردم قدری فاصله گرفته و تنها نشسته بود با خود گفتم: این جوان از طایفه صوفیه است و ‏می‌خواهد سنگینی خود را بر دوش مردم بیندازد به خدا سوگند، نزد او رفته، سرزنشش می‌كنم چون ‏نزدیك او رفتم و چشمم به آن جوان افتاد، به من گفت: ای شقیق، از بسیاری گمان‌ها اجتناب و دوری كنید ‏كه برخی از آن گمان‌ها گناه است این را گفت و رفت با خود گفتم این مسئله ساده‌ای نیست و باید حكایت ‏از امر عظیمی داشته باشد؛ چرا كه این جوان آن چه در دل من گذشته بود، گفت و نام مرا نیز برد باید این ‏جوان بنده صالح خدا باشد خوب است بروم و از او بخواهم تا مرا حلال كند پس به دنبال او رفتم و هر چه ‏تلاش كردم بر او دست نیافتم این گذشت تا به منزل واقصه (10) رسیدیم بار دیگر آن بزرگوار را آن جا دیدم كه ‏نماز می‌خواند در حالی كه لرزه بر اندامش افتاده، اشك از چشمانش سرازیر بود گفتم: این همان صاحب ‏من است كه در جست و جوی او بودم اكنون بروم و حلالیت بطلبم پس صبر كردم تا از نماز فارغ شد به ‏سوی او رفتم چون مرا دید فرمود: ای شقیق، نشنیده ای كه خداوند می‌فرماید: من كسی را كه توبه كند و ‏ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و هدایت گردد، می‌بخشم این را به گفت و رفت. با خود گفتم باید این ‏جوان از ابدال (11) باشد چرا كه دو مرتبه آن چه در دل داشتم آشكار كرد پس دیگر او را ندیدم تا به منزل ‏زباله (12) رسیدیم. ناگاه نظرم به سویش افتاد در حالی كه ظرف آبی در دست داشت و در لب چاهی ‏ایستاده، می‌خواست آب بكشد كه ناگهان آن ظرف از دستش رها شد و در چاه افتاد. نگاه كردم دیدم سر ‏به سوی آسمان بالا برده می‌گوید: تو پروردگار و خدای منی در هنگام تشنگی‌ام، و تو قوت من هستی، هر ‏وقت غذایی بخواهم. ای خدای من، من غیر از این ظرف را ندارم و آن را از من مگیر.

به خدا سوگند، دیدم كه آب چاه جوشید و بالا آمد آن جوان دست به سوی آب برد و ظرف را گرفته، پر از آب ‏كرد و وضو ساخت و چهار ركعت نماز گزارد، پس به طرف تپه ریگزاری رفت. مقداری از آن ریگ‌ها را گرفته، در ‏ظرف ریخت و مقداری آن را تكان داد و از آن آشامید.

چون چنین دیدم نزدیك او رفتم ابتدا سلام كردم و پاسخ شنیدم پس گفتم: از آن چه كه خدا به تو مرحمت ‏كرده، به من نیز بده گفت: ای شقیق، همیشه نعمت خداوند در ظاهر و باطن با ما بوده است پس گمان ‏خوب ببر بر پروردگارت.

آن گاه آن ظرف را به دستم داد چون قدری از آن آب آشامیدم دیدم سویق (13) و شكر است و به خدا سوگند ‏كه هنوز لذیذتر و خوش بوتر از آن نیاشامیده بودم پس سیر و سیراب شدم به حدی تا چند روز هرگز به غذا ‏میل نداشتم از آن پس وی را ندیدم تا وارد مكه شدم نیمه شبی بود كه او را در كنار قبة الشراب (14) دیدم ‏كه مشغول عبادت و راز و نیاز است و پیوسته گریه و ناله می‌كند و با خشوع تمام نماز می‌گذارد، تا فجر ‏طلوع كرد پس در مصلای خود نشست و به تسبیح پرداخت و آن گاه از جای برخاست و نماز صبح را ادا كرد ‏و مشغول طواف شد و هفت شوط دور خانه گشته، بیرون رفت من دنبال او رفتم دیدم كه پیشكاران و ‏غلامانی بر گرد اویند بر خلاف آن وضعی كه در بین راه بود یعنی او مردی بسیار بزرگ و با عظمت بود و ‏مردم اطراف او را گرفته، بر او سلام می‌كردند از كسی پرسیدم، این جوان كیست؟ گفت: این موسی بن ‏جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است.(15)‏

فرزند جبیب و امام سجاد (علیه السلام)

حماد بن حبیب كوفی گوید: سالی به قصد حج بیرون رفتم همین كه از منزلی به نام زباله كوچ كردیم، بادی ‏سیاه و تاریك وزیدن گرفت؛ بطوری كه قافله را از هم پراكنده ساخت و من در آن بیابان سرگردان ماندم. پس ‏خود را به دره‌ای خالی از آب و گیاه رسانده، در پس درختی پناه گرفتم چون تاریكی شب مرا گرفت، جوانی ‏به سوی من می‌آمد كه جامه‌های سفیدی بر تن داشت و بوی مشك از او به مشام می‌رسید با خود ‏گفتم: این شخص باید یكی از اولیا خدا باشد پس ترسیدم اگر او متوجه حضور من شود به جای دیگر برود؛ ‏از این رو تا توانستم خود را پنهان كردم جوان مهیای نماز شد و نخست چنین گفت: « یا مَن حاز كلَ شیء ‏ملكوتاً و قهَر كلَ شیء جبروتاً صل علی محمد و آل محمد و اولِج قَلبی فَرح الاقبال علیك و اَلحِقنی بمیدان ‏المطیعین لك » ای آن كه به ملك و ملكوت دست یافتی و بر هر چیزی با قهر و غلبه پیروز گشته‌ای، بر ‏محمد و آل محمد درود فرست و دلم را از شادی روی آوردن به پیشگاهت آكنده نما و مرا به جمع پیروان ‏خود رهنمون شو.

و آن گاه وارد نماز شد. چون دیدم كه اعضای او آرام گرفت، برخاستم و در همان مكانی كه آماده نماز شده ‏بود رفتم دیدم چشمه ای آب می‌جوشد من نیز آماده شدم و پشت سرش ایستادم دیدم گویا محرابی برای ‏من مجسم شد و در حال نماز می‌دیدم كه هر وقت به آیه ای می‌رسید كه در آن وعده و وعید و بیم و ترس ‏بود، با ناله و سوز آن را تكرار می‌كرد چون تاریكی شب پایان یافت، از جای خود برخاست و گفت: « یا من ‏قصد الضالون فاصابوه مرشدا، و أمه الخائفون فوجدوه معقلا و لجأ الیه العابدون فوجدوه موئلا، متی راحة من ‏نصب لغیرك بدنه و متی فرح من قصد سواك بهمته، الهی قد تقشع الظلام و لم اقض من خدمتك وطرا... ‏صل علی محمد و آل محمد و افعل بی أولی الامرین بك، یا ارحم الراحمین » ای آن كه چون جویندگان آهنگ ‏او كردند، وی را راهنما یافتند و چون بیم ناكان به او روی آوردند، مأوایش دیدند و هنگامی كه پرستش ‏كنندگان به او پناه آورند او را پناهنده یافتند؛ آسودگی كسی كه خود را برای جز تو كاهید، چه زمانی است ‏و شادمانی اندوهناكی كه برای یافتن جز تو كمر همت بست، چه وقت است؟ بار پروردگارا، شب رو به پایان ‏است اما هنوز بخشی از تكالیف خود را نسبت به تو انجام نداده ام؛ بر محمد و آل محمد درود فرست و آن ‏چه را كه شاسته آنم برایم انجام ده ای مهربان‌ترین مهربانان.

بسیار نگران شدم كه مبادا او از نظرم ناپید شود و امرش بر من پوشیده ماند پس محكم او را گرفتم عرض ‏كردم: تو را سوگند می‌دهم به كسی كه ملال و خستگی و رنج و تعب از تو بر گرفته و لذت رهبت را در كام ‏تو نهاده، بر من رحمت آور و مرا در جناح مرحمت و عنایتت جای ده كه من در این بیابان گم شده ام و ‏آرزومندم كه به كردار تو روم و به گفتار تو شوم.

فرمود: اگر توكل تو از روی صدق و راستی باشد، گم نخواهی شد، لیك به دنبال من باش.

پس به كنار همان درخت آمد و دست مرا گرفت، من نیز چنان كه راه می‌رفتم چنین به نظرم رسید كه زمین ‏در زیر قدم هایم حركت می‌كند همین كه صبح طلوع كرد به من فرمود: بشارت باد تو را كه این جا مكه ‏معظمه است.

با شنیدن صدای ضجه حجاج، به آن جوان عرض كردم، تو را سوگند می‌دهم به آن كه امیدواری به او در روز ‏قیامت، تو كیستی؟

فرمود: اكنون كه سوگند دادی، من علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم.(16)‏


‏1- صدیق به كسی گفته می‌شود كه بسیار راستگو باشد و برخی گفته‌اند: صدیق كسی است كه روش ‍ ‏و عادت او راست گفتن است (مجمع البحرین، ص 403) در قرآن كریم در سوره نسأ آیه 69 این واژه در كنار ‏انبیأ و شهدا و صالحین قرار گرفته است خداوند به آن‌ها نعمت‌های فراوانی ارزانی داشته است برای ‏آگاهی بیش‌تر به تفسیر كلمه صدیق در كتب تفسیری مراجعه شود.

‏2- میزان الحكمة، ج 2، ص 1401؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 282

‏3- غوالی اللئالی، ج 2 ص 72، بحارالانوار، ج 26، ص 261

‏4- امالی طوسی، ص 535، مكارم الاخلاق، ص 466؛ كنز العمال، ج 15، ص 785.

‏5- مشكاة الانوار، ص 171

‏6- سوره انفال، آیه 33

‏7- سوره انفال، آیه 33

‏8- مشكاة الانوار، ص 171

‏9- بحارالانوار، ج 46، ص 99

‏10- یكی از منزل گاهای بین راه مكه. (مجمع البحرین، ص 326)

‏11- گروهی از نیكان هستند كه هیچ گاه زمین از وجود آن‌ها خالی نمی‌شود و هرگاه یكی از آنان بمیرد ‏خداوند دیگری را جایگزین می‌كند (مجمع البحرین، ص 425

‏12- یكی از منزلگاه‌های مشهور راه مكه و كوفه است كه بین واقصه و ثعلبیه قرار گرفته است (معجم ‏البلدان، ج 3، ص 129)

‏13- غذایی از آرد گندم یا جو بو داده (مجمع البحرین، ص 401)

‏14- كنار اطاقك زمزم

‏15- كشف الغمة، ج 3، ص 3

‏16- الخرایج و الجرایح ج 1، ص 266؛ منتهی الامال، ج 2، ص 11

‏17- نهج البلاغه تحقیق دكتر صبحی صالح، ص 421، شماره 47‏

جوان از منظر معصومان؛ محمد جواد مروجی طبسی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.