تبیان، دستیار زندگی
مركز شگفتی آقای ماگوریم، بزرگترین و معروف‌ترین اسباب‌بازی فروشی دنیاست نمای بیرون فروشگاه آن‌قدر با تزئینات رنگارنگ آراسته شده كه چشم هر رهگذری را به خود خیره می‌كند. اما اگر گذارتان به داخل آن بیفتد ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فیلم داستین هافمن

مركز شگفتی آقای ماگوریم

«مركز شگفتی آقای ماگوریم» بزرگترین و معروف‌ترین اسباب‌بازی فروشی دنیاست

نمای بیرون فروشگاه آن‌قدر با تزئینات رنگارنگ آراسته شده كه چشم هر رهگذری را به خود خیره می‌كند. اما اگر گذارتان به داخل آن بیفتد یا حتی كنجكاوی شما را به آنجا بكشاند، خود را غرق در اسباب‌بازی‌های رنگارنگ كوچك و بزرگی می‌بینید كه شما را با خود به سرزمین جادویی افسانه‌ها می‌برند و طولی نمی‌كشد كه حتماً به سحرآمیز بودن آنها ایمان می‌آورید.

لگو، اسلینكی و اسباب‌بازی‌های نوستالژیك آن كه هر كدام زیبایی و افسونگری خاص خودشان را دارند یادآور روزگاران ساده و بی‌تكلف كودكی هستند و پیر و جوان را به دنیایی می‌كشانند كه در آن ناخودآگاه خود را تسلیم معصومانه‌ترین و بی‌پیرایه‌ترین عقایدشان می‌بینند.

مركز شگفتی، نخستین تجربه كارگردانی زاك هلم فیلمنامه‌نویسی است كه با «عجیب‌تر از داستان»‌ در هالیوود جایگاه قابل قبولی را برای خودش كسب كرد. او همزمان با تحصیل در كالج در یك فروشگاه اسباب‌بازی فروشی كار می‌كرد و ایده نگارش این سناریو را از خاطرات شیرین آن دوران و تأثیرات فرهنگی متفاوتی گرفته است كه رنه ماگریت، برادران ماركس، ساموئل بكت و موپت ها بر مردم و خصوصاً بچه‌ها داشته‌اند... فیلم فروشگاهی را به تصویر می‌كشد كه اسباب‌بازی‌های جادویی در آن واقعاً روح زندگی دارند اما شخصیت‌ها و طرح داستان به هیچ وجه با صحنه‌های رنگارنگ و تماشایی آن همخوانی ندارند.

زبان فیلمنامه دوست‌داشتنی و صمیمانه است و به خوبی می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار كند. با این وجود كمبود یك نیروی پویا و محرك و عدم حضور كاراكترهایی كه از كلیشه‌ها و محدودیت‌های تك‌بعدی بودن فراتر می‌روند كاملاً در فیلم محسوس است.

به هر حال مركز شگفتی فیلم داستین هافمن است؛ مرد  243 ساله‌ای كه پس از   113 سال كار  و بهتر بگوییم زندگی در این فروشگاه می‌خواهد آن را ترك كند. او تصمیم می‌گیرد قبل از آنكه این مركز را به مدیر جدیدش مولی ماهونی واگذار كند، حسابداری را برای محاسبه موجودی مغازه و برآورد مظنه سرمایه آن استخدام كند. مولی در بحبوحه بحران جوانی است.

او یك پیانیست با انگیزه است و تمام زندگی‌اش را وقف این رشته كرده، اما اكنون در  23 سالگی خودش را گرفتارتر از سنش می‌بیند و احساس می‌كند كه تنها آرمان زندگی‌اش دست و پای او را بسته و به نوعی اتلاف وقت است خصوصاً زمانی كه می‌بیند همكلاسی‌هایش در كالج چطور از زندگی‌شان لذت می‌برند... مثلاً وقتی كه آقای ماگوریم فروشگاه را برای همیشه ترك می‌كند یكباره از در و دیوار خوش آب و رنگ آنجا خاكی خاكستری رنگ بیرون می‌ریزد تا آنجا كه می‌خواهد فروشگاه را در آوارش مدفون سازد.

اگر ماهونی نتواند به راز و رمز این نیروهای سحر‌آمیز پی ببرد قطعاً كار و مغازه‌اش را از دست خواهد داد. هلم فیلمنامه را در چند فصل افسانه‌وار تنظیم كرده كه راوی آنها اریك (زاك میلز) پسربچه 9 ساله تنهایی است كه ترجیح می‌دهد اوقاتش را با كار و كمك كردن در امور فروشگاه بگذراند تا اینكه با بچه‌های هم سن وسالش بازی كند. با این وجود به جای آنكه با رفتارهای كودكانه ما را در درك شگفتی‌های ساختگی فیلم یاری كند بیشتر برای آن دوران دلتنگ می‌سازد و حسرت و افسوس وجودمان را فرا می‌گیرد.

هافمن با ابروهای پرپشت و موهای بالا زده‌اش شیطنت خاصی دارد، اما بیش از همه شبیه به یك كلكسیون لحظات عجیب و غریب، رفتارهای تصنعی و ادا و اطوارهای خودنمایانه است. فیلم تا حد امكان سحر و جادوی مدنظر سناریو به‌خصوص نقطه اوج آن را به تصویر می‌كشد، اما عناصر داستان به هیچ‌وجه با هم جور درنمی‌آیند. هلم كه در طرح «عجیب‌تر از داستان» به تم‌های هستی‌گرایانه گرایش زیادی پیدا كرده بود در این فیلم از آنها مدد می‌گیرد تا از منظری خوش‌بینانه و تحسین‌برانگیز جنبه‌های مختلف دوران بزرگسالی را بررسی كند.

با این همه معضل ماهونی به عنوان ابزار مقدماتی دراماتیك سناریوی خیلی جالب و مجاب كننده‌ای نیست. كاراكتر او برای قشر جوان كه عمده تماشاگران  را تشكیل می‌دهند خسته كننده و غیر ملموس به نظر می‌آید، هرچه باشد  كار او مثل بازگشتن به كانزاس یا منفجر كردن ستاره مرگ نیست، او فقط سعی می‌كند با همه چیز بجنگد تا سحر و جادوی فروشگاه شگفت‌انگیزش را حفظ كند..

منبع : همشهری