تبیان، دستیار زندگی
خداوند به وسیله وحی و ارسال پیامبران سعی كرده ‏است كه‎ ‎نیروی عقل و قوای مثبت انسانی را بر غرایز او تفوق بخشیده و ‏انسان ‏را آماده ورود به‎ ‎بهشت و سعادت ابدی نماید‏‎.‎ در مقاله حاضر، نگاهی اجمالی به قوای متعدد ‏انسان و راه‎‏ ‏‎رهایی او به سوی سعادت شده.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش تقوی در كنترل و مهار غرایز‏

بندگی

هبوط انسان به زمین، او را در شرایطی قرار داد كه توازن قوا در‏‎ ‎وجود او به ‏نفع غرایز بشری به هم خورد‎.‎

بنابراین، خداوند متعال به وسیله وحی و ارسال پیامبران سعی كرده ‏است كه‎ ‎نیروی عقل و قوای مثبت انسانی را بر غرایز او تفوق بخشیده و ‏انسان را آماده ورود به‎ ‎بهشت و سعادت ابدی نماید‏‎.‎

در مقاله حاضر نویسنده سعی كرده است نگاهی اجمالی به قوای متعدد ‏انسان و راه‎ ‎رهایی او به سوی سعادت بپردازند. مطلب را با هم از نظر ‏می‌گذرانیم‎:‎

پیچیدگی خلقت انسان‏‎

انسان در بینش و نگرش قرآنی، شگفت انگیزترین آفریده‎ ‎خداوند است. ‏ظرفیت وجودی انسان كه از پست‌ترین عناصر وجود (گِل و منی) و برترین ‏آن‎ ‎‏(روح) آفریده شده، (مؤمنون آیه12 و حجر آیه29) به گونه‌ای است كه ‏می‌تواند در‎ ‎عالی‌ترین مقام وجودی ممكن برای ممكنات یعنی "قاب ‏قوسین او ادنی" (به اندازه فاصله دو‎ ‎سوی یك كمان یا نزدیك‌تر از نظر ‏وجود شناختی به خداوند نزدیك شود) بنشیند و یا در‎ ‎پست‌ترین مقامات ‏وجودی یعنی "كالانعام بل هم اضل" (همانند چارپایان و گمراه‌تر و‎ ‎پست‌تر ‏از ایشان شود؛ اعراف آیه179) قرار گیرد‎.‎

چه  راهكاری ‏برای‎ ‎دست‌یابی به خوبی و اهداف خلقت بشر می‌توان جست؟ در دیدگاه ‏و تحلیل قرآنی چگونه‏‎ ‎می‌توان این غرایز را تعدیل و یا مهار كرد؟‎ ‎

آفرینش انسان به گونه‌ای است كه بتواند مقام خلافت الهی را به عهده ‏گیرد‎ ‎‏(بقره آیه30) و توانایی آن را داشته باشد تا هم درك درستی از همه ‏آفریده‌های والا و‏‎ ‎پست داشته باشد و به ربوبیت طولی و پروردگار عرضی ‏هر آفریده‌ای را به كمال لایق‏‎ ‎ایشان برساند. این جز دارای همه اسمای ‏وجودی الهی ممكن نمی‌شود. از این رو همه‎ ‎اسمای وجودی را نخست ‏در حوزه معرفتی و شناختی به انسان به كرامت و عنایت داده شد تا‏‎ ‎به ‏‏"كدح" و تلاش سخت و توكل و عنایت الهی از نظر وجودی آن تحقق و ‏فعلیت بخشد و بتواند‎ ‎از قرارگاه زمین بر همه كائنات خلافت و ولایت كند. ‏البته در بینش و نگرش قرآن،‎ ‎خلافت انسانی دو بعد دارد:‏

بعدی كه از آن همه بشر و انسان است و آن ظرفیت معرفتی و‏‎ ‎شناختی ‏و استعداد ذاتی اولی است كه از این لحاظ خداوند می‌فرماید: "لقد كرمنا ‏بنی‎ ‎آدم" (اسراء آیه70) ما فرزندان آدم را تكریم كرده و برایشان بزرگواری ‏كرده و كرامت‎ ‎بخشیدیم.‏

بعد دیگر آن كه خلافت ولایتی است تنها از آن انسان‌های كامل است و ‏فقط‎ ‎كسانی به این مقام دست می‌یابند كه همه اسمای معرفتی را به ‏فعلیت برسانند‎.‎

از سویی خداوند، انسان را در همه چیز از اعضا و جوارح گوناگون و رنگ‌ها ‏و‎ ‎اندازه‌های متفاوت متعادل و متناسب آفریده است: "الذی خلقك فسویك ‏فعدلك فی ‌ای صورة‎ ‎ما شاء ركّبك" (انفطار، آیه 7 و 8) و آفرینش او به ‏عنوان نیكوترین ساختار در جهان‏‎ ‎آفرینش مطرح می‌شود: "لقد خلقنا ‏الانسان فی احسن تقویم" (تین، 4) زیباترین ساختار‎ ‎در شكل ظاهر و ‏اعضا و یا عقل و تمیز و یا سیرت باطن و صورت ظاهر. ‏

به‎ ‎هر حال بهترین ساختار می‌تواند به جهت نحوه آفرینش و همه شئون و ‏جهات وجودی انسان‏‎ ‎باشد كه بدان شایستگی عروج به فراترین مرتبه را ‏دارا شده است. از این رو خداوند خود‎ ‎را به عنوان بهترین آفریننده ستایش ‏می‌كند و می‌فرماید: فتبارك الله احسن الخالقین‎ ‎‏(مؤمنون آیه14)‏

طبیعت‌های انسان‏‎

بنابر این در بینش و نگرش قرآنی و در آموزه‌های وحیانی‎ ‎انسان برخوردار ‏از دو طبیعت و عنصر متفاوت است كه از آن به جان و تن و یا فطرت و‎ ‎غریزه تعبیر می‌كنند. این عناصر دوگانه و متضاد متأثر از الهامات تقوایی و ‏فجوری در‏‎ ‎وجود انسانی فعالیت می‌كنند و هر یك می‌كوشد تا قوای خود ‏را بر انسان چیره كند و‏‎ ‎زمام امور دیگر قوای موجود در انسان را در دست ‏گیرد. اما پرسش اساسی این است كه آیا‏‎ ‎در بینش قرآنی هم مطلب آن ‏چه گفته شد می‌باشد؟ یا این كه به طور طبیعی چیرگی از آن‏‎ ‎قوای ‏طبیعی و غریزی است؛ زیرا با هبوط انسان به زمین با توجه به مقتضیات و ‏شرایط‎ ‎زیستی، قوای غریزی تقویت شده و به نوعی چیرگی دست ‏یافته‌اند، از این روست كه تلاش‎ ‎دو چندانی نیاز است تا قوای غریزی مهار ‏و در راستای تكاملی بشر به كار گرفته شود؟‏‎ ‎به نظر می‌رسد كه با هبوط ‏انسان و شرایط زیستی در زمین و غلبه و چیرگی قوای غریزی،‏‎ ‎انسان در ‏نوعی گرایش طبیعی به سوی فجور قرار گرفته است و برای رهایی آن ‏نمی‌تواند‎ ‎تنها به عقل و قوای فطری و روحی خود تكیه كند، بنابراین نیاز ‏است تا از سوی امر‏‎ ‎دیگری مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد. امری كه ‏در پس هبوط انسان به عنوان عنصر‎ ‎هدایت الهی از آن یاد شده است و ما ‏به عنوان آموزه‌های وحیانی با آن آشنا هستیم‏‎ ‎‏(بقره آیه38)‏

برای رهایی از هر یك از‏‎ ‎خصلت‌ها و ‏ویژگی‌ها ناپسند و یا تعدیل قوای فجور و شهوانی و مهار آنهاست كه‏‎ ‎آموزه‌های وحیانی از سوی خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به ‏این آموزه‌ها خود‎ ‎را به سوی كمال برساند‏‎.

برای دست‌یابی به واقعیت طبیعت بشری و نقش آموزه‌های وحیانی در ‏مسیر تكاملی‎ ‎بشر باید در این جا به گزاره‌های خبری و معرفت شناختی ‏قرآن درباره انسان و وضعیت او‎ ‎در خلقت و آفرینش مراجعه كرد. بنابراین ‏مسئله در این بخش از نوشتار شناخت طبیعت‏‎ ‎بشری و وضعیت او بر پایه ‏داده‌های وحیانی است‏‎.‎

انسان در طبیعت دنیا‎

چنان كه دیدیم قرآن كریم با آن كه برای انسان مقاماتی‎ ‎را بیان می‌كند كه ‏بیانگر جایگاه و ارزش انسان در ساختار هستی است. مقاملتی چون: ‏

• كرامت‎ ‎‏(اسراء آیه70)‏

• خلافت (بقره آیه33)‏

• امانت‌داری (احزاب آیه72) ‏

• نیك سرشتی و فطرت پاك (روم آیه30)‏

• قابلیت تكلیف برداری و حس مسئولیت (بقره آیه38 و نیز 35 و ‏‏256)‏

• قابلیت تعلیم و تربیت (نحل آیه 78 و نساء آیه 113 و بقره آیه 129 ‏و الرحمن آیه2 و 4)‏

• قابلیت تزكیه و پرورش (بقره آیه151 و 129 و جمعه آیه 2) ‏

با‎ ‎این همه از اوصافی برخوردار است كه قرآن از آن به طبیعت بشری یاد ‏می‌كند. این‎ ‎خصلت‌ها و صفات كه به لفظ خلق از آن یاد می‌شود، بیانگر ‏آن است كه انسان در طبیعت‎ ‎خود به گونه‌ای است كه این صفات غریزی ‏و طبیعی بر او چیره است و طبیعت زمینی نیز وی‎ ‎را یاری می‌كند تا این ‏بخش تقویت و نیرومند شود‎.‎

اوصاف و خصلت‌های ناپسند دنیایی كه بر او حاكم می‌شود و چه بسا ‏موجبات سقوط‎ ‎خویش را فراهم می‌سازد. این صفات كه قرآن به آن اشاره ‏می‌كند عبارتند از‎:‎

‏1- ضعف و سستی‎:‎

انسان موجودی ضعیف و ناتوان است. این سستی و ناتوانی به اصل ‏خلقت و آفرینش‏‎ ‎انسانی باز می‌گردد؛ زیرا قوای شهوانی و غرایز طبیعی ‏بشر كه در انسان وجود دارد‎ ‎همواره وی را به سوی خواسته‌های خود ‏هدایت می‌كند (المیزان، ج 4 ص 288 و مجمع‏‎ ‎البیان ج 3 ص 58) و غریزه ‏زمام امور بشر را در دست می‌گیرد و حتی بر عقل و هوش او‏‎ ‎چیره شده ‏و بر آنها حكومت می‌كند. این ناتوانی انسان در برابر غرایز است كه وی را‏‎ ‎از گرایش به سوی فطرت باز می‌دارد و نمی‌گذارد تا به خواسته‌های ‏فطرت پاسخ دهد و با‎ ‎عقل همراهی كند. از این روست كه قرآن به این ‏ویژگی طبیعی بشر اشاره كرده و‏‎ ‎می‌فرماید: خلق الانسان ضعیفا (نساء ‏آیه28)‏‎ ‎

‏2- زیان و خسران: ‏

قرآن همه انسان‌ها را در زیان می‌بیند و بیان می‌دارد كه‎ ‎انسان به طور ‏طبیعی به سوی زیان خود حركت می‌كند؛ (عصر آیه 2) زیرا اگر هدف از ‏خلقت‎ ‎و آفرینش بشر، شناخت و بندگی خدا باشد (لیعبدون) به طور ‏طبیعی انسان گرفتار و ضعیف‏‎ ‎النفس به سوی خواسته‌های دنیوی ‏می‌رود و از بندگی و عبودیت دور می‌شود، از این رو‎ ‎گرفتار زیان و خسران ‏می‌گردد و از هدف والا باز می‌ماند. در آیه یك همین سوره سخن‎ ‎از عصر ‏به میان آمده است كه به نظر می‌رسد اشاره به دوره‌ای باشد كه انسان ‏در طبیعت‎ ‎و دنیا زندگی می‌كند و بخش كوچكی از زندگی بشر در ‏هستی به شمار می‌آید. در این دوره‎ ‎كه از آن عصر یاد شده است، انسان ‏به جهت زیست طبیعی به سوی خواسته‌ها و امیال طبیعی‎ ‎گرایش ‏می‌یابد و از هدف اصلی خلقت و آفرینش خود كه بندگی و تكامل و لقای ‏الهی است‏‎ ‎باز می‌ماند. طبرسی در مجمع البیان خسران آدمیان را از آن ‏جهت دانسته است كه هر‎ ‎روزی كه از وی به غفلت می‌گذرد از عمر وی ‏كاسته می‌شود و انسان گمان می‌كند كه بر‎ ‎عمر او افزوده شده است و ‏از گناه نمی‌گذرد ولی انجام اطاعت را به فردا می‌افكند و‎ ‎این گونه است ‏كه گرفتار خسران و زیان می‌شود و عمر شریف خود را به پوچی تباه‏‎ ‎می‌سازد. (مجمع البیان ج 3 ص 58 و نیز ج 10 ص 815)‏

‏3- فراموشی و غفلت: ‏

خداوند انسان را به فراموشی نسبت می‌دهد و طبیعت را با‎ ‎غفلت و ‏نسیان پیوند می‌زند. این خصلت موجب می‌شود تا غافل از هدف آفرینش ‏خود گردد و‎ ‎حتی از نعمت‌هایی كه به وی می‌بخشد، غافل شده و از خدا ‏سپاسگزار نباشد. خداوند‎ ‎درباره این خصلت انسانی می‌فرماید: اذا خوله ‏نعمه منه نسی ما كان یدعوا الیه من قبل‏‎ ‎و جعل الله انداد (زمر آیه 8) ‏پس از آن كه به وی نعمت بخشیدیم گویی در آن گرفتاری و‏‎ ‎پریشان حالی ‏ما را هرگز نخوانده بود و برای خدا شریك قرار می‌دهد‎. ‎

‏4- تردید و دودلی‎:‎

انسان درباره حقایق واكنش تردیدآمیزی از خود بروز می‌دهد‎ ‎و به جای آن ‏كه حقایق ثابت و آشكار را بپذیرد با ایجاد تردید و دودلی می‌كوشد تا آن‎ ‎را ‏بپوشاند و كتمان كند و به سوی خواسته‌های نفسانی و اجابت آن روی ‏آورد. این گونه‎ ‎است كه انسان طبیعت خود را به گونه‌ای می‌پروراند كه از ‏فطرت دور گردد. (مریم آیه‎ 66 ‎و 67‏‎(‎

‏5- یاس و نومیدی از خدا، كفران نعمت:‏

ظلم و ناسپاسی از دیگر ویژگی و‏‎ ‎خصلت‌های طبیعت بشری است كه ‏قرآن بدان اشاره می‌كند درباره ناسپاسی انسان‏‎ ‎می‌فرماید: "و كان ‏الانسان كفورا" (اسراء آیه 67) و نیز: "ان الانسان لكفور" (حج آیه 66) ‏

و درباره نومیدی از رحمت خدا می‌فرماید: "لایسئم الانسان من دعاء ‏الخیر... فیئوس‎ ‎قنوط" (فصلت آیه 49) این گونه خصلتها و نیز صفت كفران ‏نعمت وی را به سوی ظلم و‏‎ ‎ناسپاسی سوق می‌دهد و خداوند بدین ‏سبب وی را به عنوان ظلوم و جهول نامیده و به این‏‎ ‎ویژگی وی اشاره ‏می‌كند تا با هدایت الهی آن را مهار و كنترل كند. (هود آیه 9 و‏‎ ‎ابراهیم آیه ‏‏34 و احزاب آیه 72)‏

‏6- فخر فروشی (هود آیات 10 و 11)؛ بی‌تابی و شتاب ناروا (انبیاء ‏آیه 37 و‏‎ ‎اسراء آیه 11)؛حرص و آز (معارج آیه 19)؛ ناله و فریاد (همان ‏‏20)؛بخل و منع خیر از‏‎ ‎دیگری (همان 21 و اسراء آیه 110)، غرور ‏‏(انفطار آیه 6)؛ طغیان (قیامت آیه 5 علق آیه‏‎ 6 ‎و 8)، جدال و جدل ‏‏(كهف آیه 54) از دیگر خصلت و خصوصیات طبیعت گرای انسان ‏است كه‎ ‎وی را از فطرت دور می‌سازد و نمی‌گذارد تا بعد فطری ‏و روحانی انسان نیز پرورش یابد‏‎.‎

اگر به واژگانی چون تقوا توجه شود، به خوبی‎ ‎می‌توان دریافت كه این واژه ‏به معنای كنترل و مهار غرایز و طبیعت بشر است. از این‎ ‎رو برخی تقوا را ‏مهار و یا چیزی همانند‏‎ ‎دستگاه كنترل كننده دانسته و معنا كرده‌اند

‏7- اختلاف و منفعت جویی‎:‎

استاد مطهری با استفاده از آیات قرآنی بیان می‌دارد كه طبیعت انسان، ‏اختلاف‎ ‎و اختلاف خواهی و منفعت جویی است. وی درباره ریشه‌یابی ‏اختلاف میان بشر بر این باور‎ ‎است كه ریشه اختلاف را می‌بایست در ‏مسئله منفعت جویی بشر دانست. به نظر می‌رسد‎ ‎استاد در اینجا نیم ‏نگاهی به دیدگاه استادش علامه طباطبایی (ره) درباره ریشه‎ ‎اختلافات ‏بشری دارد؛ زیرا علامه طباطبایی (ره) با عنایت به آیه 32 سوره زخرف بر ‏این‎ ‎باور است كه انسان به جهت غریزه استخدام‌گری كه در ذات وی ‏نهاده شده، موجودی‎ ‎استخدام‌گر و تسخیرگر می‌باشد و می‌كوشد تا به ‏هر وسیله‌ای دیگری را به استخدام خود‏‎ ‎درآورده و از منافع او بهره‌مند ‏شود؛ از این رو روحیه استخدام‌گری وی را وا می‌دارد‎ ‎تا به تشكیل اجتماع ‏اقدام كند تا از منافع بیشتری از این طریق بهره‌مند شود‎.‎

به نظر استاد مطهری، اختلاف عنصر اصلی زندگی بشر را تشكیل ‏می‌دهد و انسان به‎ ‎طور طبیعی و غریزی موجودی است كه با دیگری (هر ‏كس كه باشد) اختلاف دارد. مراد ایشان‎ ‎اختلاف در شكل ظاهری و ‏روحیات و مانند آن نیست، بلكه منظور و مقصود ایشان اختلاف در‎ ‎رفتار و ‏كنش و واكنش‌های فردی است. وی اختلاف را به عنوان اصل در زندگی ‏بشر شناسایی‎ ‎می‌كند و از این اصل به عنوان عامل یاد می‌كند. مراد وی ‏از عاملیت در اینجا، همان‎ ‎اصالت و عنصر اصلی بودن است. به این معنا ‏كه اختلاف میان دو فرد اصالت دارد و امری‎ ‎عارضی نیست تا بتوان به ‏آسانی آن را از میان برداشت و یا مهار و كنترل كرد و یا به‏‎ ‎شكلی از ‏اشكال آن را تغییر داد. به سخنی دیگر، اختلاف در میان افراد بشری، ‏امری‎ ‎طبیعی و مولفه اصلی است و از اصالت برخوردار می‌باشد. اگر ‏بخواهیم برای آن همانند‎ ‎بجوییم می‌توانیم از بخل و حرص بشر سخن ‏بگوییم كه آن نیز در تحلیل قرآنی از انسان و‎ ‎بشر به عنوان امر اصیل ‏شمرده شده است و خداوند در قرآن انسان را موجودی دانسته است‎ ‎كه ‏این گونه آفریده شده است؛ از این روست كه از این خصوصیات به خلقت و ‏آفرینش تعبیر‎ ‎می‌كند تا اصالت و فطری و یا غریزی بودن موضوع را ‏بنمایاند، چنان كه درباره حرص و‎ ‎آز انسانی می‌فرماید: "ان الانسان خلق ‏هلوعا ؛ اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر‎ ‎منوعا" ؛ انسان این گونه ‏آفریده شده كه حریص و آزمند باشد، از این روست كه هرگاه شر و‎ ‎بدی با ‏او تماس بگیرد ناله می‌كند و هرگاه خیری به او برسد، از دیگری باز ‏می‌دارد و‎ ‎برای خود می‌خواهد. (معارج آیه 19)‏

وی در تبیین این مساله بر این باور است كه ریشه این اختلاف را باید در ‏طبیعت‎ ‎بشر جست؛ زیرا منفعت خواهی انسان موجب می‌شود تا هر ‏كس دنبال منافع خود حركت كند و‎ ‎دیگری را به استخدام و تسخیر خود ‏درآورد؛ از آن جایی كه منافع افراد با هم تضاد‏‎ ‎دارد و هر كس می‌كوشد تا ‏به منافع بیشتر و آسان‌تر دست یابد، اختلاف و درگیری و‏‎ ‎تضاد میان افراد ‏افزایش می‌یابد‎. ‎

گلدسته

نقش آموزه‌های وحیانی در تعدیل و مهار طبیعت بشر‏‎ ‎

اكنون كه دانسته شد انسان‎ ‎به طور طبیعی در طبیعت زمین گرایش به ‏سوی شر دارد و فجور در او به جهت قوای طبیعی و‏‎ ‎غریزی و شرایط ‏زیستی تقویت می‌شود، این پرسش مطرح می‌شود كه چه  راهكاری ‏برای‎ ‎دست‌یابی به خوبی و اهداف خلقت بشر می‌توان جست؟ در دیدگاه ‏و تحلیل قرآنی چگونه‏‎ ‎می‌توان این غرایز را تعدیل و یا مهار كرد؟‎ ‎

در آیه 38 سوره بقره كه درباره مساله وضعیت بشر پس از هبوط از ‏بهشت عدن بیان‎ ‎شده است، خداوند می‌فرماید: "قلنا اهبطوا منها جمیعاً ‏فاما یاتینكم منی هدی فمن تبع‏‎ ‎هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون" ؛ ‏پس از بهشت هبوط كرده و فرود آیید پس اگر از‎ ‎جانب من راهنمایی ‏برایتان آمد، بر آنها كه از راهنمایی من پیروی كنند بیمی نخواهد‏‎ ‎بود و خود ‏اندوهناك نمی‌شود‎. ‎

در این آیه آموزه‌های وحیانی و هدایت الهی به عنوان تنها راه برای نجات ‏بشر‎ ‎و رسیدن به سعادت كه به عنوان عدم خوف و حزن بیان شده، مطرح ‏است. بنابراین‎ ‎آموزه‌های وحیانی به عنوان راهنما و دستور عمل كنترل و ‏مهار و تعدیل طبیعت بشری و‏‎ ‎نیز هدایت او به سوی كمال و فطرت الهی ‏نقش مهم و اساسی بازی می‌كند. به این معنا كه‎ ‎بدون آموزه‌های ‏وحیانی و عمل به آن انسان در خسران و زیان قرار می‌گیرد و به جهت‎ ‎غلبه طبیعت و غریزه انسان از رسیدن به هدف باز می‌ماند. از این روست ‏كه قرآن تنها‎ ‎كسانی را موفق و دور از خسران و زیان می‌یابد كه به ‏آموزه‌های وحیانی ایمان آورده و‏‎ ‎بدان عمل كنند (عصر آیه 3 و 4)‏

انسان اگر بخواهد خود را در مسیر كاملی قرار دهد می‌بایست از قوای ‏غریزی و‏‎ ‎شهوانی خود در مسیر كامل بهره‌مند گردد، و برای مهار و تعدیل ‏آن نیازمند راهنمایی‎ ‎خداوندی است كه خالق و آفریننده و پروردگار اوست‏‎.‎

اگر در انسان فجور و تقوای الهامی به هم آمیخته است، تنها زمانی ‏می‌تواند‎ ‎فجور یعنی قوای غریزی و طبیعت شهوانی بشر كه به جهت ‏بودن در طبیعت تقویت شده را‎ ‎كنترل، مهار و تعدیل كند كه با استفاده از ‏آموزه‌های وحیانی قوای تقوایی (نگه‎ ‎دارنده) را تقویت كند‎. ‎

آموزه‌های وحیانی در تحلیل قرآنی به هدف ایجاد تعدیل و مهار قوای ‏شهوانی و‏‎ ‎غرایز بشری فرو فرستاده شده است از این رو برای مهار و ‏تعدیل هر یك از قوای شهوانی‎ ‎و غریزی، آموزه‌ای از سوی خداوند هدایتگر ‏فرو فرستاده شده است كه به شكل ایمان و‎ ‎عمل صالح خودنمایی ‏می‌كند‎.‎

انسان اگر بخواهد خود را در مسیر كاملی قرار دهد می‌بایست از قوای ‏غریزی و‏‎ ‎شهوانی خود در مسیر كامل بهره‌مند گردد، و برای مهار و تعدیل ‏آن نیازمند راهنمایی‎ ‎خداوندی است كه خالق و آفریننده و پروردگار اوست‏‎.‎

استاد مرتضی مطهری در تبیین نقش آموزه‌های وحیانی با اشاره به ‏مساله ذاتی و‏‎ ‎طبیعی اختلاف در میان انسان‌ها و منعفت جویی، به ‏عوامل بیرونی توجه می‌دهد كه این‎ ‎امور ذاتی و طبیعی را مهار و تعدیل ‏می‌كند و آن را در راستای كاملی و تكاملی بشر‏‎ ‎قرار می‌دهد. به نظر وی ‏عامل بیرونی می‌بایست آن چنان نیرومند و قوی باشد تا بتواند‏‎ ‎عامل ‏طبیعی و درونی را مهار و هدایت كند. این عامل بیرونی، به كمك عامل ‏درونی دیگری‎ ‎می‌رود كه عقل و فطرت نامیده می‌شود. در این هنگام ‏است كه عامل بیرونی به یاری و‏‎ ‎كمك عقل می‌تواند طبیعت ذاتی و ‏غریزی انسان را مهار كند و آن را به عاملی سازنده و‎ ‎مفید تبدیل سازد. ‏عامل بیرونی‌ای كه وی بر پایه آموزه‌های قرآنی شناسایی می‌كند،‎ ‎عامل ‏ایمان است كه بر پایه آموزه‌های وحیانی شكل می‌گیرد‎.‎

از این روست كه وی اتحاد و اجتماع و همدلی انسانی را به عنوان یك ‏كنش مثبت و‎ ‎مفید زمانی محقق می‌یابد كه انسان از اختلاف و منفعت ‏شخصی دست بكشد و به سوی اتحاد‏‎ ‎و منفعت جمعی روی آورد. این ‏كاری است كه تنها مومنان به صورت واقعی آن می‌توانند‎ ‎ایجاد كنند و در ‏صورت دیگری اجتماعی و اتحادی تنها مقطعی و ناپایدار است و به زودی‏‎ ‎پس از كسب منفعت جمعی فرو می‌پاشد. هدایت الهی است كه ‏موجبات همدلی و همروحی واقعی‏‎ ‎و اتحاد و انسجام را فراهم می‌آورد از ‏این روست كه قرآن از آن به نعمت یاد كرده‎ ‎است. نعمتی كه همانند ‏نعمت هدایت الهی در بستر و قالب آموزه‌های وحیانی تجلی یافته‏‎ ‎و خود ‏را نشان می‌دهد‎.‎

تقوا عامل كنترل و مهار غرایز‎ ‎

اگر به واژگانی چون تقوا توجه شود، به خوبی‎ ‎می‌توان دریافت كه این واژه ‏به معنای كنترل و مهار غرایز و طبیعت بشر است. از این‎ ‎رو برخی تقوا را ‏مهار و یا چیزی همانند‏‎ ‎دستگاه كنترل كننده دانسته و معنا كرده‌اند. اگر به ‏آموزه‌های قرآنی برای شناخت مفهوم تقوا دقت و تامل‏‎ ‎شود می‌توان ‏دریافت كه همه گزاره‌های شناختی و ایمانی و نیز همه آموزه‌های ‏دستوری‎ ‎قرآن در گستره مصداقی تقوا قرار می‌گیرند؛ از این رو در همین آیات ‏آغازین سوره بقره‎ ‎درباره این كه متقین چه كسانی هستند بیان می‌دارد ‏كه متقین ایمان به غیب دارند و به‎ ‎همه آموزه‌های وحیانی باور داشته و ‏پای‌بند به دستورهای وحیانی از آدم (ع) تا خاتم (ص) می‌باشند و این كه ‏نماز می‌خوانند و زكات می‌دهند و به كمك مردم می‌روند و‎ ‎انفاق مالی ‏می‌كنند و این كه همه رفتار و كردار خود را با توجه به جهت‌گیری آخرت و‏‎ ‎رستاخیز انجام می‌دهند. در سوره مومنون و بسیاری دیگر از آیات قرآنی ‏همین مفهوم با‎ ‎ذكر مصادیق جزیی و یا كلی بیان می‌شود‎.‎

آموزه‌های وحیانی در تحلیل قرآنی به هدف ایجاد تعدیل و مهار قوای ‏شهوانی و‏‎ ‎غرایز بشری فرو فرستاده شده است از این رو برای مهار و ‏تعدیل هر یك از قوای شهوانی‎ ‎و غریزی، آموزه‌ای از سوی خداوند هدایتگر ‏فرو فرستاده شده است كه به شكل ایمان و‎ ‎عمل صالح خودنمایی ‏می‌كند‎

در سوره معارج به عنوان نمونه وقتی سخن از خصلت‌های ذاتی بشر در ‏مانع شدن‎ ‎بهره‌مندی دیگران به خیر و بركت الهی و یا حرص و آز بشر و یا ‏جزع و فزع وی در هنگام‏‎ ‎گرفتاری‌ها و مصیبت‌ها به میان می‌آید با یك ‏استثنا در پی این ویژگی‌های بشر به‏‎ ‎خوبی نشان می‌دهد كه تقوا چه ‏نقش مهم و تاثیرگذاری در هدایت و مهار و تعدیل‏‎ ‎خصلت‌های ذاتی و یا ‏ذاتی‌نما (ذاتیات) دارد. از این رو می‌فرماید: :الا المصلین‎ ‎الذین هم علی ‏صلاتهم دائمون و الذین فی اموالهم حق للسائل و المحروم" ؛ جز ‏نمازگزاران‎ ‎دایمی و كسانی كه‏‎ ‎حق برای سائل و محروم در میان ‏اموالشان هست و به رستاخیز ایمان‎ ‎دارند، از این خصلت‌ها رهایی ‏یافته‌اند. (معارج آیات 19 تا 26).‏

در این آیات به خوبی نقش و كاركرد آموزه‌های قرآنی جهت تعدیل و مهار‏‎ ‎خصلت‌های ذاتی و ذاتیات انسانی بیان شده است. از این رو می‌توان ‏گفت كه نقش آنها در‎ ‎راستای هدایت بشر به سوی كمال و رهایی از ‏خصلت زشت و ناپسند انسانی است كه بدون‏‎ ‎تقوا الهی و عمل به ‏آموزه‌های وحیانی امكان‌پذیر نیست. برای رهایی از هر یك از‏‎ ‎خصلت‌ها و ‏ویژگی‌ها ناپسند و یا تعدیل قوای فجور و شهوانی و مهار آنهاست كه‏‎ ‎آموزه‌های وحیانی از سوی خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به ‏این آموزه‌ها خود‎ ‎را به سوی كمال برساند‏‎.‎


محسن حسینی؛ ‏‎ ‎پایگاه "الشیعه"‏