تبیان، دستیار زندگی
شیراز با تمام بزرگی‌اش شهر کوچکی است، آن‌قدر که هر روز عصر می‌توانی در فاصله‌ی پل باغ صفا تا خیابان کریم‌خان زند، منصور اوجی را ببینی که با کیف قهوه‌ای‌ رنگش قدم می‌زند و در آستانه‌ی 70سالگی همچنان ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تازه بلد شده‌ام چگونه شعر بگویم

منصور اوجی

گفت‌وگویی به ‌مناسبت 70سالگی

منصور اوجی: تازه بلد شده‌ام چگونه شعر بگویم

شیراز با تمام بزرگی‌اش شهر کوچکی است، آن‌قدر که هر روز عصر می‌توانی در فاصله‌ی پل باغ صفا تا خیابان کریم‌خان زند، منصور اوجی را ببینی که با کیف قهوه‌ای‌ رنگش قدم می‌زند و در آستانه‌ی 70سالگی همچنان قبراق و سرحال نشان می‌دهد.

شادابی اوجی نه فقط به این دلیل است که هرگز در طول عمرش به سیگار لب نزده و نه فقط به این دلیل که "سال‌هاست پیاده به کشف شعر می‌رود"، که اوجی عاشق طبیعت است و سرزندگی را از طبیعت الهام گرفته است.

جمعه نهم آذرماه هفتادمین سالگرد تولد این شاعر طبیعت‌گراست؛ آن‌گونه که خودش می‌گوید تا بخواهید اطراف من هنوز باغ است و حق دارم از گل سرخ بگویم...

یکی تدریس و دیگری سرایش شعر

اوجی در ابتدای این گفت‌وگو درباره‌ی این‌كه در این 70 سال چگونه زندگی کرده و از این به بعد می‌خواهد چه کند، گفت: اگر به‌جای شما بودم، می‌پرسیدم چگونه زندگانی کرده‌اید؟ چراکه زندگانی هر انسانی به دو بخش تقسیم می‌شود؛ یکی حوزه‌ی زیست او و دیگر حوزه‌ی زندگی او. حوزه‌ی زیست همه‌ی انسان‌ها مشترک است و دربرگیرنده‌ی کارهای عادی و روزمرّگی و روزمرگی آن‌هاست و حیوانات نیز در این بخش با انسان‌ها شریک‌اند: خور و خواب و خشم و شهوت. ولی حوزه‌ی زندگی هر انسانی مختص به خود اوست و دربرگیرنده‌ی کارها و اعمالی است که به او هویت می بخشد و تشخص می‌دهد و او را از دیگری متمایز می‌کند و من در این 70 سال در حوزه‌ی زیست چون دیگران بوده‌ام و عمل کرده‌ام و عمر گذرانده‌ام. رفته‌ام، آمده‌ام، خورده‌ام و خوابیده‌ام و کارهای دیگر و دیگر کرده‌ام؛ اما در حوزه‌ی زندگی آن‌چه به من هویت بخشیده و باعث تفرد و تشخص من، به عنوان منصور اوجی از دیگران شده است، فعالیت‌های 50ساله‌ی من در دو قلمرو جداگانه بوده است؛ یکی تدریس و دیگری سرایش شعر.

او افزود: در حوزه‌ی تدریس از 20سالگی تا الآن كه 70ساله شده‌ام، چه در تربیت معلم‌ها و چه در دانشگاه، حدود 20هزار معلم و مدیر تربیت کرده‌ام که خیلی از آن‌ها سال های سال است که بازنشسته شده‌اند و اگر تعریف از خود نباشد، به گواهی آن‌هایی که با آن‌ها کار کرده‌ام یا با من کار کرده‌اند، در این حوزه آدم موفقی بوده‌ام، و اگر خدا بخواهد، بعد از 50 سال تدریس، می‌خواهم در این حوزه، خودم، خودم را بازنشسته کنم؛ گرچه هنوز توان کار کردن دارم، گرچه هنوز در جایی‌که تدریس می‌کنم، مرا می‌خواهند؛ اما می‌خواهم در این حوزه مصداق این عبارت باشم: موتوا قبل ان تموتوا، با این مضمون كه بمیر پیش از آن‌که تو را بمیرانند!

تازه بلد شده‌ام چگونه شعر بگویم

اوجی در ادامه گفت: در حوزه‌ی شعر و سرایش شعر نیز پنج دهه عمر گذشته‌ام و از 20سالگی شعرهایم به چاپ رسیده‌اند، با حدود 20 کتاب شعر. اما در این حوزه تازه کارم شروع شده است. شاملو در 60سالگی می‌گفت تازه به زبان فارسی و زیر و بم آن آشنا شده‌ام و من در 70سالگی می‌گویم تازه بلد شده‌ام که چگونه شعر بگویم؛ بنابراین در حوزه‌ی شعر تازه اول کارم است و می‌خواهم درس و تدریس را کلاً کنار بگذارم و بقیه‌ی عمرم را اگر عمری باقی باشد، صرف کارهای هنری‌ام کنم، شعرهایم را جمع و جور کنم، کتاب‌هایم را به‌چاپ برسانم، خاطراتم را بنویسم، به ترجمه‌ی شعر بنشینم، به سیر و سفر بروم و در فصل بهار با نوه‌ی چهارساله‌ام، مانی، به چیدن بهارنارنج بروم برای چای عصرانه، آن هم در شیراز؛ شهری که نام دیگر مرا بر خود دارد.

قالب‌های شعری برایم هیچ فرقی نمی‌کنند

این شاعر سپس درباره‌ی قالب‌های شعری عنوان كرد: قالب‌های شعری برایم هیچ فرقی نمی‌کنند و پیش از آن‌که به قالب شعر توجه کنم، به شعریت شعر توجه دارم، حال می‌خواهد این شعر در قالب‌های کلاسیک باشد یا در فرم‌های نیمایی یا شعر سپید و خود من نیز در تمام این زمینه‌ها شعر دارم و تمرین‌هایم را هم کرده‌ام. یک غزل خوب از سیمین بهبهانی، همان اندازه به شوقم می‌آورد و برایم لذت‌بخش است که یک شعر هایکووار از سیروس نوذری و یا یک شعر در فرم نیمایی از محمدعلی سپانلو، یا محمدرضا شفیعی کدکنی یا یک قطعه شعر سپید از ضیاء موحد یا شمس لنگرودی، همچنانی که پاره‌ای از شعرهای احمدرضا احمدی، سیدعلی صالحی یا هیوا مسیح و دیگران و دیگران. همان‌طور که می‌دانید، خودم دو کتاب در قالب رباعی دارم؛ «مرغ سحر» و «حالی است مرا» و یک دفتر در قالب غزل، «آینه‌ی صبح»، و حدود 10 کتاب در فرم‌های نیمایی و در دو کتاب آخرم «باغ و جهان مردگان» و «شعر، چیزی است شبیه گرگ» وزن‌های راحت‌تری به‌کار گرفته‌ام و بیش‌تر شعرهای این دو کتاب، شعر سپید است.

منصور اوجی

هر كس از گرد راه رسیده‌ شعر سپید فراپست‌مدرن می‌گوید

او در ادامه‌ی این موضوع درباره‌ی این اعتقاد ‌كه سرودن شعر سپید ساده به‌نظر می‌رسد و آیا این نوع بینش سبب نشده تا هر کسی با هر دانشی فکر کند می‌تواند شعر سپید بگوید، تصریح كرد: متأسفانه چرا، سرودن شعر در قالب‌های کلاسیک و در فرم‌های نیمایی به این سادگی‌ها نیست. سرودن شعر در قالب‌های کلاسیک، آشنایی با اوزان عروضی را می‌طلبد و آشنایی با صنایع شعری و آرایه‌های ادبی و بدیعی را. کافی است یک شاعر در یک مصراع اندکی از افاعیل عروضی را رعایت نکند و اندکی از وزن مربوطه خارج شود تا به او ایراد بگیرند و شعر را معیوب اعلام کنند و در شعر نیمایی نیز اگر کسی شعری را با وزن خاصی شروع کند و در ادامه شعر از وزن مربوطه خارج شود، بلافاصله مشخص می‌شود. در شعر سپید نیز بخصوص در کارهای احمد شاملو، ضیاء موحد، محمد حقوقی و چند نفر دیگر باز ویژگی‌هایی می‌بینیم؛ از جمله ویژگی‌های کلامی و تصاویر شعری، که شعر آن‌ها را ویژه و مشخص می‌کند؛ ولی در شعرهای سپیدی که این اواخر گفته می‌شوند و شاعران در آن‌ها از نثر روزنامه‌ای استفاده می‌کنند، این مشکل زیاد به چشم می‌خورد و همین امر سبب شده است تا هر از گرد راه رسیده‌ای بدون هیچ آشنایی به شعر کلاسیک و قالب‌های آن و هیچ آشنایی به شعر نیمایی و فرم‌های آن و نیز به شعر سپید و ویژگی‌های آن، مرتکب سرایش شعر شود و شعر سپید فراپست‌مدرن بگوید.

از ویژگی‌های شعر دهه‌های 40 و 50 تا امروز

منصور اوجی سپس درباره‌ی ویژگی‌های شعر دهه‌های 40 و 50 و شعر امروز ایران متذكر شد: شعر دهه‌های 40 و 50 با اندکی چشم‌پوشی از بعضی استثناها، شعر «در وضعیت مدرن» بود و شعر امروز، شعر «در وضعیت دیگر» است و یا به قول پاره‌ای از دوستان، شعر «در وضعیت پسانیمایی» یا «در وضعیت پست‌مدرن» و همان‌گونه که می‌دانیم، هرکدام از این دو وضعیت ویژگی‌های خاصی خودشان را دارند. شعر در آن دوران بر مؤلفه‌های خاصی تأکید داشت و شعر در این دوران بر مؤلفه‌های دیگر که گاهاً متضاد و متناقض یکدیگرند. شعر در آن دو دهه، مؤلف‌محور و معنامحور بود با تأکید بر ساخت و ساختاری ارگانیک و تک‌مرکزی و بیش‌تر با روایتی خطی و تسلسل زمانی در بیان مطالب. هر کلمه و واژه معطوف بر اشیای خاص بیرونی دلالت داشت، با تأکید بر مطلقیت ارزش‌ها و باورها و عقیده‌ها و ثبوت حقایق و ثنویت بین امور، تک‌ساحتی و تا حدی به دور از بازی‌های زبانی و طنز. ولی در شعر امروز بخصوص در شعر جوان‌ترها این مؤلفه‌ها را کم‌تر می‌بینیم یا اصلاً نمی‌بینیم.  شعر امروز یا به قولی شعر «پست‌مدرن» را با این مؤلفه‌ها می‌شناسیم: مرگ مؤلف (خواننده‌محور)، چندمعنایی، معناگریزی و بی‌معنایی، قطعه قطعگی روایت، به‌هم‌ریختگی تسلسل زمانی (چندزمانی)، ساختاری غیرارگانیک، چندمرکزی و تأکید بر عدم قطعیت ارزش‌ها و سرشار از بازی‌های زبانی و استفاده از طنز و بخصوص استفاده از زبان عوام و زبان روزنامه‌ای و زبان‌پریشی ...

از تشخص و تمایز تا یکسانی و شباهت

او پیرو این بحث افزود: هر کس و هر اثر فرزند زمان خودش هست و باید هم باشد. شرایط زمانی و مکانی را نباید فراموش كرد. در آن فضا و سپهر، شعر باید آن‌گونه سروده می‌شد و در این زمان هم این‌گونه و در تمام امور هم همین نکته صادق است. در عین حال از تأثیر رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی و انفجار اطلاعات بر آدمیان نباید غافل بود، بخصوص امروزه روز که جهان و کل جهان به طرف مسیر خاصی در حرکت است و جهانی شدن جهان را از نظر دور ندارید. در آن دوران جهان هنوز به دهکده‌ی جهانی تبدیل نشده بود که همه‌ی مردم بخواهند در همه‌چیز یکسان و یک‌شکل و یگانه شوند و عمل کنند. گرچه هنوز هم صددرصد چنین نشده؛ ولی در این دوران، سرعت این یکسانی بیش‌تر شده است و در هنر و در شعر هم. در آن دوران تشخص و تمایز بیش‌تر بود و در این دوران یکسانی و شباهت. در آن دوران هر شاعری زبان و بیان ویژه‌ی خود را داشت؛ ولی در این دوران نه.

آتشی و گِل سرخ، من و گُل سرخ

اوجی درباره‌ی خودش و این‌كه چرا این‌همه شیراز و طبیعت شیراز در کارهایش تکرار می‌شوند، به ایسنا گفت: شاعران باید فرزندان راستین زمان و مکان خود باشند و زندگی طبیعی و واقعی خود را به شعر بکشند و تا خود و زندگی خود را گرانیگاه شعری خود نکنند، به سبک ویژه‌ی خود نمی‌رسند؛ چنان‌که نیما یوشیج، منوچهر آتشی، فروغ فرخزاد، مارکز و بورخس چنین کردند و رسیدند. شاعران اصیل تجربه‌های درونی و بیرونی خود را شعر می‌کنند. حال تا تجربه‌ی آن‌ها بیش‌تر به اجتماع رجوع داشته باشد یا به طبیعت، خود به خود در کارشان بازتاب پیدا می‌کند. در کارهای من نیز چنین بوده است و من همیشه زندگی‌ام را به شعر کشیده‌ام و تجربه‌های درونی و بیرونی‌ام را، محیط طبیعی و اجتماعی‌ام را. نیما و آتشی هر دو تجربه‌های خود را به شعر کشیده‌اند. هر دو فرزند دریا هستند؛ با این تفاوت که نیما در کنار دریایی زندگی می‌کند که اطراف آن همه‌جا، طبیعت سبز است و خرم؛ ولی آتشی در کنار دریایی که همه‌ی اطراف آن خشک است و سوزان و من نیز طبیعت اطرافم را در شعرهایم پیاده کرده و می‌کنم. آتشی فرزند جنوب است و من هم فرزند جنوب؛ منتها اطراف من هنوز تا بخواهید باغ هست و اطراف او تا بخواهید خاک. او حق دارد که از گِل سرخ بگوید و من نیز حق دارم تا از گُل سرخ بگویم.

منصور اوجی

سعدی و فلسفه و سادگی

او در زمینه‌ی سادگی شعرهایش هم توضیح داد: یک دلیل سادگی شعرهای من شاید این باشد که همشهری سعدی‌ام و از سعدی بزرگ نکته‌ها آموخته‌ام؛ یکی سهل و متنع بودن شعرهای اوست و دیگری روشنی و شفافیت آن‌ها با دو ویژگی خاص؛ شیوایی و رسایی. در اشعار سعدی برعکس اشعار شاعران پست‌مدرن امروز که مؤلف را ناشیانه و عمداً می‌کشند، مؤلف نمرده و زنده است و حی و حاضر. شاید اولین دلیل سادگی و روشنی شعرهایم، تأثیر شعرهای او باشد و دلیل دیگر این‌که من دانشجوی فلسفه بوده‌ام و بیش از 40 سال است که فلسفه و دروس مشکل دیگر را برای دانشجویانم تدریس و سعی کرده‌ام این دروس را روشن تدریس کنم تا دانشجویانم بفهمند و این امر تأثیر خودش را در شعرهای من گذاشته است.

سادگی و ابتذال

این شاعر سپس درباره‌ی اشتباه گرفتن سادگی با ابتذال و این‌كه چگونه می‌شود شعر ساده گفت و به دام ابتذال نیافتاد، توضیح داد: روبر برسون - فیلمساز فرانسوی - معتقد به دو نوع سادگی است؛ سادگی در ابتدای کار و سادگی بعد از تجربه‌ی فراوان که نهایت هنر است. در جایی گفته بودم ساده نوشتن واقعاً مشکل است و مشکل نوشتن خیلی آسان. آن نوع سادگی ابتدایی که روبر برسون می‌گوید، سادگی زبان کودکان است که مبتذل است و ابتدایی و آن نوع سادگی بعد از تجربه‌ی فراوان که نهایت هنر است، سادگی زبان سعدی است و به این نوع سادگی که اوج هنر است، یک‌شبه نمی‌شود رسید. برای رسیدن به این نوع سادگی باید سال‌های سال کار کرد. برای رسیدن به آن باید بهترین آثار بزرگان شعر و نثر گذشته و امروز را خواند و با تعمق هم خواند و باید سال‌ها نوشت و پاره کرد و دور ریخت و عرق‌ریزی روح می‌خواهد و تسلط به کلمه و کلام، بخصوص این‌که شاعر نخواهد یک‌شبه شاعر شود.

و حالا رباعی

منصور اوجی درباره‌ی توجهش به قالب رباعی و چگونگی پرداختن شاعران به این قالب نیز گفت: تجدید حیات دوباره‌ی رباعی از اواخر دهه‌ی 50 شروع می شود و اوج آن در دهه‌ی 60 است و در دهه‌ی 70 فروکش می‌کند و این اواخر نوع دیگری از رباعی شروع شده که بیش‌تر رباعی مدرن و پست‌مدرن است. اما كسانی که مرا احیاگر دوباره‌ی رباعی می‌دانند، این احیاگری با کتاب «حالی است مرا» نبود، که با کتاب «مرغ سحر» بود که دربرگیرنده‌ی 40 رباعی است، با درونمایه‌های اجتماعی و انقلابی و تاریخ سرایش آن‌ها نیز متعلق به یکی دو سال پیش از انقلاب است که فضای مملکت داشت دگرگون می‌شد. این کتاب در سال 1356 توسط انتشارات رواق و شمس آل احمد بدون اجازه‌ی دولتی بیرون آمد و انتشار آن مقارن شد با اعتصاب و راهپیمایی‌های پیش از انقلاب و انقلاب، و وقتی انقلاب شد، شب و روز از رادیو و تلویزیون آن زمان این رباعیات خوانده می‌شد و خیلی افراد تحت تأثیر آن، رباعیاتِ انقلابی سرودند که اسناد همه‌ی این‌ها هم موجود است و رباعی‌سرایی از این دست تا بعد از جنگ ادامه داشت، تا آخر دهه‌ی 60 و بعد فروکش کرد. خود من در دهه‌ی 70 که حال و حالتی دیگر داشتم، رباعیات «حالی است مرا» را سرودم؛ کتابی با 252 رباعی که همگی آن‌ها نیز با عبارت «حالی است مرا» شروع می‌شد؛ کاری که تا آن زمان در رباعی‌سرایی انجام نشده بود. در تاریخ ادبیات، ما رباعیات پیوسته داریم؛ ولی یک کتاب آن هم با 252 رباعی که همگی آن هم با یک عبارت شروع شود، نداریم و همین کتاب نیز تأثیرش را بر دیگران گذاشت؛ از جمله شکوه سپه‌زاد در کتاب «تکرار شدم در آیه‌های گل سرخ» و دوست عزیزم شاپور پساوند در کتاب «ای عشق بگو» و دیگران و دیگران.

او در ادامه افزود: اما این‌که من خودم چرا این قالب را دیگر به کار نگرفتم، باید بگویم من شاعرم و ناظم نیستم. شاعرم و بر ابزار کارم نیز مسلطم. من در تمام قالب‌ها و فرم‌ها شعر و کتاب چاپ‌شده دارم، چه در قالب‌های کلاسیک مانند غزل و مثنوی و رباعی و ترانه (3 کتاب)، چه در فرم‌های نیمایی (حدود 12 کتاب) و چه در شعر سپید در دو کتاب اخیرم «باغ و جهان مردگان» و «شعر چیزی است شبیه گرگ» و حتا در کتاب اول من «باغ شب» تمام این قالب‌های شعری را می‌بینید. این را گفتم تا بگویم من به ابزار کارم در شعر واردم. از طرفی نمی‌نشینم تا شعری سر هم کنم و نظمی بربافم. بارها گفته‌ام و این‌جا هم بگذار بگویم که شعر، شاعران را می‌گوید و من وقتی شعری بر ذهن و زبانم جاری می‌شود، خودش فرم و وزن خود را انتخاب می‌کند و به من می‌گوید مرا در چه قالبی، چه فرمی و چه وزنی بریز و ریخته می‌شود و بر کاغذ می‌نشیند و این اواخر گرچه هنوز رباعی می‌آید و غزل می‌آید و حتا مثنوی، ولی بیش‌تر در فرم‌های نیمایی و سپید می‌آید و من هم آن‌ها را بیش‌تر چاپ می‌کنم تا غزل‌ها و رباعی‌هایم را. و اما نکته‌ی آخر: رباعی قالب کوچکی است و ظرفیت و گنجایش تمام درونمایه‌های شعری‌ام را ندارد؛ بنابراین نباید نپرسید چرا دیگر ادامه ندادم. بعد از کتاب «مرغ سحر»، کتاب «حالی است مرا» را دارم، که نشان می‌دهد ادامه داده‌ام و هنوز هم رباعی می‌گویم، منتها کم‌تر منتشر می کنم. از طرفی دیگرانی هستند در کل ایران و در شهر خود من که رباعی عالی می‌گویند و من پستم را به آن‌ها تحویل می‌دهم که داده‌ام. حالا دیگر نوبت به آن‌ها است که مبارک‌شان باشد!

شیراز و شعر و قصه

این شاعر شیرازی در بخشی از صحبت‌هایش هم گفت: در همین‌جا اعلام می‌کنم که سال‌های سال است، شیراز در حوزه‌ی شعر و قصه یکی از شاخص‌ترین شهرهای ایران بوده و هست و روز به‌روز هم در این دو حوزه شاخص‌تر می‌شود.

 منبع : ایسنا