تبیان، دستیار زندگی
ساعت چهار بعد از نصف شب بود، پیش از طلوع فجر، روز پرواز كبوتر عشق و آشیان گرفتنش در جوار حرم الهى. صداى تپش قلبم را به خوبى مى‏شنیدم. شب تا دیروقت خوابم نبرد اما این بی‎خوابى هیچ رخوتى در من ایجاد نكرده بود بلكه به عكس شادى و شعف وصف ناپذیرى سر تا پایم را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وعده وصل

کعبه

وعده وصل چون شود نزدیك                                                                                     آتش شوق تندتر گردد

جمعه 15 آبان 1377 ساعت چهار بعد از نصف شب بود، پیش از طلوع فجر، روز پرواز كبوتر عشق و آشیان گرفتنش در جوار حرم الهى. صداى تپش قلبم را به خوبى مى‏شنیدم. شب تا دیروقت خوابم نبرد اما این بی‎خوابى هیچ رخوتى در من ایجاد نكرده بود بلكه به عكس شادى و شعف وصف ناپذیرى سر تا پایم را لبریز مى‏ساخت.

شكر خدا را بجا آوردم كه براى دومین بار میزبانم مى‏شود و سعادت عرض ادب كردن در برابر آستان جنّت مثال پیامبرش را بر من ارزانى داشته است.

ساعت 5/2 بعد از ظهر جمعه عازم كرمان و از آنجا مستقیم راهى فرودگاه شدیم. ساعت هشت پس از گذراندن چندین ساعت سردرگمى و انجام عملیات بازرسى بدنى و چمدان‎ها و تحویل گرفتن گذرنامه‏ها، هواپیما به پرواز درآمد. این پرنده آهنین بال همچون عقابى تیز پرواز مرغ دل‎هایمان را بر بال‎هایش نشاند و بر اقیانوس بیكران و آبى آسمانى اوج گرفت و سرانجام ساعت 5/11 شب كه همزمان بود با 45/10 به وقت جدّه، بر زمین نشست.

عظمت و وسعت این فرودگاه هر چشمى را خیره مى‏كند. تنوع رنگ‎ها، لباس‎ها، زبان‎ها، و ملیّت‎ها همه جا به چشم مى‏خورد. زنان برقع پوشیده و كاملاً محجّب در یك جا مشاهده مى‏شوند در همانحال زنانى با آرایش و لباس كاملاً اروپایى در گوشه دیگر. بر گوشه‏اى از سالن فرودگاه مختص بازرسى و انجام عملیات گمركى و كنترل گذرنامه‏هاى یك كشور است. چیزى كه زیاد چشمگیر است لباس‎هاى آستین كوتاه و كراوات در تن مأموران و كاركنان دولت سعودى است كه كاملاً هویت غربى پیدا كرده‏اند. پس از سپرى شدن یكى دو ساعت، از فرودگاه بیرون آمدیم. رییس كاروان با جدّیت مشغول جمع آورى مسافران و سوار كردنشان در سه اتوبوس است كه مى‏خواهیم با آنها راهى مدینه شویم. اتوبوس بسیار تمیز و مجهّز است. هواى داخلش به وسیله كولر كاملاً مطبوع شده و با هواى مرطوب و گرم بیرون كاملاً متفاوت است. و ما كه همگى خسته هستیم خواب چشمانمان را در ربود. فقط گاهگاهى صداى نوار نوحه سرایى و مداحى به گوش مى‏رسد و گاهى هم صداى ناله كوتاه و زمزمه عاشقانه‏اى شنیده مى‏شد.

نزدیكی‎هاى اذان صبح به فندق الدخیل رسیدیم. گنبد سبز حرم پیامبر و چراغ‎هاى زیبایش صبر و قرار از دل مى‏برد. پس از كمى استراحت صداى روح‎نواز و دلنشین اذان از مسجدالنبى شنیده شد. براى اداى نماز از جا برخاستیم ...

بعد از صرف صبحانه و شنیدن توصیه‏هاى مدیر و روحانى كاروان عازم زیارت قبر پیامبر و قبرستان بقیع شدیم، از فندق الدخیل فاصله زیادى تا حرم پیامبر و قبرستان بقیع وجود ندارد. قبرستان بقیع درست روبروى هتل قرار گرفته و مظلومیت و غربت و تنهایى را فریاد مى‏كند. دریغ از سوسوى یك چراغ، یا نور یك شمعدان! قبر چهار پیشواى معصوم؛ حسن بن على، على بن الحسین، محمد بن على (امام باقر) و جعفربن محمد صادق علیهم السلام، بنیانگذار مكتب جعفرى در اینجاست.

ابتدا وارد حرم پیامبر شدیم، همه عاشقانه مى‏گریند و ناله مى‏كنند. هر گوشه‏اى از مسجد پیامبر صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله یادآور واقعه‏اى از تاریخ اسلام است؛ خانه پیامبر، جاى اصحاب صفّه، محل اذان بلال، بین محراب و منبر، خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام، ستون توبه و ...

عظمت، وسعت و شكوه معمارى مسجدالنبى هر چشمى را به حیرت وامى‏دارد. مى‏توان گفت كه در تمام دنیا مسجدى با این عظمت و شكوه و جلال وجود ندارد. اما در هر صورت این شكوه و جلال و زرق و برق ظاهرى نمى‏تواند زائران عاشق و دلداده‏اش را مشغول خود سازد. لذا هر کس در داخل حرم، براى خود دنیایى دارد. سیلاب اشك بر چهره‏ها جارى است. هر كسى كتاب درد دلش را گشوده، آرام آرام مى‏خواند. هیچ كس آرام نیست. دنیاى عجیبى است اینجا!

بحرى ‏است بحر عشق‏كه هیچش كناره نیست                                        آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نیست

زمان زیارت رو به پایان است؛ ساعتى كه خانم‏ها باید از حرم پیامبر بیرون شوند تا نوبت را به آقایان بدهند نزدیك است. بالاخره با اكراه و اجبار از حرم بیرون شدیم ...

از وقتى كه وارد مدینه شده‏ایم، هنوز توفیق زیارت بقیع را نیافته‏ایم، از این رو راهى قبرستان بقیع مى‏شویم. آنجا هم چه عالمى دارد! كاروان‎ها هر یك در گوشه‏اى جمع شده‏اند و عزادارى و نوحه‎سرایى مى‏كنند. پشت دیوار بقیع كه قرار گرفتیم كبوتران قبرستان را دیدم كه گروه گروه مى‏نشینند و به پرواز در مى‏آیند.

آرزو كردم كاش براى چند لحظه هم كه شده به جاى یكى از این كبوتران بودم و بر گرد قبور ائمه مى‏چرخیدم! لحظات عجیبى است. خانم‏ها همه در پشت دیوار بقیع جمع‎اند و اجازه ورود به داخل بقیع را ندارند. بهانه‏اى مى‏خواهند تا عقده‎شان باز شود.

اینجا بود كه به یادم آمد به هنگام خداحافظى از بستگان و اقوام و دوستان و ... همه سفارش داشتند و التماس دعاها گفتند. بعضى توصیه كردند كه سلامشان را به پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله و دخترش فاطمه علیهاالسلام و ائمه بقیع علیهم‏السلام برسانم.

یكى با چشم اشكبار سفارش كرد زیر ناودان طلا دو ركعت نماز برایش بخوانم و از خدا بخواهم كه او را هم دعوت كند تا به زیارت پیامبرش و مهمانى خانه‏اش بیاید.

دیگرى خواست تا براى پدر مریضش دعا كنم. آن یكى گفت كه وقتى روبروى قبر ام‏البنین مادر حضرت اباالفضل قرار گرفتم براى دخترش كه هم نام اوست دعا كنم و برایش شفا بخواهم. وقتى به یاد سفارش وى افتادم بى اختیار دلم گرفت. از حضرت زهراى مرضیه درخواست كردم كه دستش را بگیرد و توجهى به سوى او كند. سفارش‏ها بسیار است، اگر بخواهم همه را بشمارم به قول مولانا: «یك دهان خواهم به پهناى فلك»

امروز برنامه‎ریزى شده است كه از منطقه احد، مساجد سبعه كه از جمله آنه‏ا است مسجد قبلتین، مسجد قبا، مسجد فضیخ و قبر نجمه مادر امام رضا علیه‏السلام (البته طبق نقلى كه ضعیف است) دیدن كنیم. ابتدا عازم منطقه احد شدیم تا حمزه سیدالشهدا و سایر شهداى احد را زیارت كنیم.

کعبه

روحانى كاروان تاریخچه جنگ احد و جریان شكست مسلمان‎ها و كشته شدن حمزه عموى پیامبر و كینه و دشمنى كفار قریش را شرح داد. و گفت: بدن مطهر حمزه را به دستور هنده زن ابوسفیان قطعه قطعه كرد و رسول خدا صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله بسیار متأثر شد آن روز هر كس براى شهید خود عزادارى مى‏كرد اما حمزه عموى پیامبر كسى را نداشت كه برایش عزادارى كند. زنان قریش جمع شدند و به همراه حضرت زهرا و صفیه خواهر حضرت حمزه براى وى گریستند.

نام یكى از فرزندان خواهرم حمزه است، خواهرم به هنگام بدرقه‏ام از من خواسته بود كه وقتى بر سر قبر حمزه سیدالشهدا آمدم براى پسرانش دعا كنم كه گرفتار وسوسه شیطان نشوند و با ایمان و متّقى گردند و در برابر تهاجم فرهنگى دشمن ایستادگى كنند. از ته دل براى آنان دعا كردم.

یاد دیگرى كه در ذهنم جان گرفت یاد مهدى شهید، خواهر زاده‏ام بود؛ یاد آخرین خداحافظى‏اش. بعد از شهادتش از گریه سیر نشده‏ام. بغض‎ها و اشك‎هاى در گلو مانده‏ام سر باز نكرده‏اند این عقده هنوز در دلم مانده است كه هنگام تشییع پیكر پاكش نتوانستم خوب فریاد بزنم و امروز كه هر كسى غرق در عالم خودش است و كسى نیست تا مانعم شود ...

لحظه‏اى به خود آمدم، دیدم جمعیت بسیارى رو به قبرستان احد مشغول خواندن فاتحه و زیارتنامه هستند كاروان‎هاى ایرانى، مصرى، تركیه‏اى، پاكستانى، هندى، اندونزیایى، مالزیایى و آفریقایى و مردمانى از كشورهاى عربى مانند لبنان، بحرین، كویت و ... با شهداى سرافراز احد وداع كردیم و رو به سوى مسجد ذوقبلتین نهادیم. مسجد ذوقبلتین هم تاریخچه‏اى دارد كه روحانى كاروان آن را شرح داد و آنگاه از پله‏هاى بى‏شمار و پیچ در پیچى بالا رفتیم و در داخل مسجد نماز خواندیم. و از آنجا عازم مساجد سبعه شدیم. آخرین مسجدى كه رفتیم، مسجد حضرت فاطمه بود.

براى همراهان توضیحاتى درباره مسجد على علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام دادم و از آنان خواستم مقایسه‏اى كنند بین دو مسجد و مساجد دیگر؛ دو مسجدى كه فقط یك چهار دیوارى بسیار ساده و گلین است، تازه همان مسجد كوچك گلین را بسته‏اند و آن را جزئى از پارك با صفا كرده‏اند! اینجا هم دل‎ها به مظلومیت حضرت زهرا سخت مى‏سوزد ...

پس از آن عازم مسجد قبا كه اولین مسجد در اسلام است آنجا هم نماز تحیت خواندیم و از تمیزى و انضباط و معمارى آن لذت بردیم همراهان مایلند براى نماز ظهر در مسجد قبا بمانند كه نماز خواندن در آن فضیلت بسیار دارد.

اما به پیشنهاد روحانى كاروان كه تا قبل از ظهور هنوز باید از چند جاى دیگر دیدن كنیم سوار بر اتوبوس‎ها شده، راه افتادیم.

پس از گذر از چند كوچه و خیابان به مسجد بسیار كوچك و ساده در محله‏اى دور افتاده و فقیرنشین رسیدیم كه نامش مسجد «فضیخ» بود. طبق گفته روحانى كاروان، این همان مسجدى است كه مسلمان‎ها پس از پیروزى بر كفار و نزول آیه مربوط به تحریم میگسارى و قمار، كوزه‏هاى شراب را شكسته‏اند و میگسارها و خم‏هاى شراب و بساط قمار بازى را در هم كوفته‏اند.

از آنجا به مشربه ام‏ابراهیم رفتیم كه مى‏گویند قبر نجمه مادر امام رضا علیه السلام در آنجاست كارى به این نداریم كه این، سخن درستى است یا نادرست، در هر حال به نیت او فاتحه‏اى خواندیم و سلامى به محضرش تقدیم كردیم.

مشربه ام‏ابراهیم هم مانند مسجد فضیخ در منطقه فقیرنشین و محروم مدینه واقع است.

ظهر به هتل برگشتیم و براى صرف نهار كه معمولاً بسیار مفصل و تشریفاتى است در سالن غذاخورى حاضر شدیم، اما امروز كه آن وضع رقت‎بار مردم فقیر مدینه را دیدیم، دیگر غذا به دل نمى‏چسبد!

چهارشنبه پیش از اذان صبح راهى حرم شدیم بعد از خواندن نماز، پشت قبرستان بقیع رفته، در نوحه‎سرایى و عزادارى كاروان‎ها كه گاهى در هم آمیخته مى‏شود شركت كردیم. كاروان‏هاى ایرانى و بسیارى از كشورهاى دیگر انتظار مى‏كشند تا حدود ساعت 7 كه در بقیع باز مى‏شود، به زیارت ائمه علیهم السلام بشتابند و زن‏ها نیز در همین ساعت خود را به حرم پیامبر و مقابل باب النساء مى‏رسانند ...

آنجا هم قیامتى برپاست، هر كسى به زبان خودش با پیغمبر سخن مى‏گوید زن عرب سیاه‏پوستى را دیدم كه فریاد میزد و اشك مى‏ریخت و مى‏گفت: «حبیبى یا رسول الله، حبیبى یا محمد، یا حبیبى جئت الى جوارك، اسمع كلامى یا رسول الله» و ... آنقدر با حال مى‏گفت كه گریه‏ام گرفت. چشم‏ها همه لبریز از اشك است لب‎ها مى‏لرزند. دست‎ها به سوى قبر حضرتش دراز است.

قبرى كه پیرامونش را با پنجره‏ها و دیوارهاى مشبك سبزرنگى پوشانده‏اند و از بیرون چیزى دیده نمى‏شود و فقط از روى نقشه و گفته روحانى كاروان مى‏تواند حدس زد كه كدامین قبر، قبر پیامبر است.

نزدیك یك هفته از سفرمان سپرى شده، نمى‏دانم آیا لیاقت زائر بودن و بهره‏مندى از فیض زیارت را داشته‏ام یا نه؟

هفت روز چه زود گذشت، عمرمان هم همین گونه سپرى مى‏شود. زندگى عجب سفر كوتاهى است!

كاروان رفت و تو در خواب ‏و بیابان در پیش                كى ‏روى ره ز كه پرسى، چه‏ كنى، چون باشى؟

از حرم رسول خدا بیرون شدیم، نه به میل خودمان بل به اكراه و اجبار. ناگاه نگاهم به قبرستان بقیع افتاد و چشمانم از اشك لبریز گشت لحظاتى در دل زمزمه كردم: اى بازمانده كربلا، اى حجت خدا، اى زین العابدین، تو با آن تن تب دار، با آن همه درد و رنج و اندوه و ... چه كردى؟

سلام بر تو و پدر مظلومت و عمه داغدارت. اى امام عابد و ساجد و عارف و مظلوم و تنها، سلام بر عمویت امام حسن مجتبى، سلام بر فرزند تو امام محمدباقر و فرزند فرزندت امام صادق علیهم‏السلام . سلام بر شما و مظلومیتتان.

شب جمعه در بعثه امام

مداح اهل‎بیت نوحه‎سرایى كرد و با سوز و گداز خواند. همه را تحت تأثیر قرار داد و اشك بسیار گرفت آنگاه دعاى شریف كمیل را آغاز كرد چه مضمون زیبا و عالى دارد دعاى كمیل: «پروردگار من! به جز تو چه كسى را دارم! چه لغزش‎ها از من دیدى و نادیده گرفتى، چقدر از عیب‏هاى مرا پنهان كردى. خدایا من با این پوست نازك و استخوان‎هاى شكننده با آتش خشم تو چه كنم. خدایا! چگونه زبانى را كه به وحدانیت تو اقرار كرده مى‏سوزانى، خدایا! اگر تو مرا با آتش قهر خود بسوزانى غم دورى و فراق از تو را چگونه بر خود آسان كنم ...» در پایان دعاى كمیل از سخنان بسیار ارزشمند و با محتواى جناب حجة‎الاسلام والمسلمین حاج آقاى قریشى نماینده مقام معظّم رهبرى در بعثه بهره فراوان بردیم. سخنان ایشان مصداق كامل: «خیر الكلام، ما قل و دل» بود. خداوند تأییدش فرماید!

چه سخت است لحظه فراق و جدایى!

جمعه 23 رجب

روزهایى كه باید در مدینه مى‏ماندیم به پایان رسیده و اكنون ساعت‎هاى آخر را مى‏گذرانیم. روزهاى مدینه چه زود مى‏گذرد! دلم حسابى گرفته است، یك بهانه مى‏خواهد تا بغضم بشكند.

تا حدود ساعت 9 مشغول بستن ساك‎ها و جمع و جور اثاثیه بودیم. بعد از صرف صبحانه، روحانى كاروانمان آخرین توصیه‏ها را در مورد مُحرم شدن و تلبیه و انجام اعمال عمره مفرده یادآورى كرد.

منبع:

مجله میقات حج، شماره 27 ، فاطمه صالحى

پیوند به :

در آرزوی دو قطره اشک

نگاهی کوتاه به تببین اسرار مناسک حج

رمز و راز حج

میقات یا نقطه آغازین سیر الی الله

نگرشی کوتاه به اسرار حج

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.