تبیان، دستیار زندگی
حاجى به نشانه جدائى از وابستگی‎ها و پیوستگی‎ها و فرو هشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى‎جوئى و فخرفروشى، لباس از تن بیرون مى‏آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى‏كند تا تمام امتیازاتى را كه مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهی كوتاه به تبیین اسرار مناسك حج

کعبه

در این مقاله بر سر آنیم كه آنچه به نحو كلى در بخش نخستین گفتار بیان كرده‏ایم، تا حدى كه در خور این مقاله است، در مورد به مورد مناسك حج بازخوانى كنیم:

پس از: «كعبه» مى‏آغازیم ...:

خانه‏ای كه به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس»(1) است. خانه ساده سنگى‏اى كه با معمارى‏اى ابتدائى و بیگانه از هر گونه آرایش و پیرایش ظاهرى، رمز وحدت بشرى و الگوى امن و امان در جامعه انسانى است. این خانه كهن و باستانى‏ترین معبد روى زمین كه به دست ابراهیم خلیل بازسازى شده، پناهگاه و ملجاء و منجاى دینى و كهف حصین اجتماعى تمامى مردم روى زمین است. در هیچ نقطه جهان، براى هیچ ملت و قوم و قبیله و نژاد و طایفه‏اى چنین مركزى با این اوصاف و با این معنویت و جذبه و حرمت و تقدس، وجود ندارد. مراكز امن بین‏المللى و «كشورهاى بى‏طرف اعلام شده» كه پناهگاه ستم دیدگان و یا حتى مجرمانند، ابداعى است كه تازگی‎ها و در قرون اخیر، به دست بشر صورت پذیرفت و به تعبیر طنطاوى خدا به مردم الهام كرد كه كارى انجام دهند كه خدا از طریق وحى بر ابراهیم فرو فرستاد.

در هیچ كجاى عالم، در فاصله هیچ دو كوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملكوتى و سیر انفسى وجود ندارد. در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ كو به كو به دنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم كردن. حاجى در سعى، كوشش پی‎گیر و مكرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد.

حـرم

بر محور كعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهى است. در این منطقه كه حد آن در كتاب‎هاى مربوطه كاملاً مشخص است، وظایفى بر عهده حاجیان مُحرم و یا حتى افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم كه ناشى است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و ... و این همه، نگهدارى حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیت‏الله‏ الحرام و به وجود آوردن جایگاهى نسبتاً وسیع است كه نسبت به همه امكنه كره زمین مزیتى تام و تمام به نفع زندگى مادى و معنوى انسان‎ها داشته باشد، منطقه صلح كامل و امنیت كامل و دوستى و تعاون كامل و كنترل كامل آدمى حتى از تعرض به گیاه و حیوان ... تا چه رسد به هم‎نوعش، انسان! ...

احـرام

از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» كه به یك تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى كه احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» به وجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد و راستى در واقعِ امرهم، بدین منوال است ... كه پس از احرام  24 مورد بر حاجى حرام مى‏شود:

حاجى حق ندارد حتى موى خود را ـ یك موى خود را ـ بكند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگرى در آورد، حق ندارد به حیوان و حتى حشره‏ای كه در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض كند، حق ندارد با فردى ولو غیر حاجى به مجادله و «لا والله‏ و بلى والله‏» گوئى بپردازد و محرماتى دیگر از این مقوله ...

از سوى دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتى برگرد مقدمات آن: خواستگارى رفتن براى خودش یا دیگرى، عقد كردن براى خودش یا دیگرى، هرگونه نگاه شهوت آلود یا كار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتى عطر زدن، بوى خوش بازار عطر فروش‎ها را استشمام كردن، بینى خود را از بوى بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن ... غرض برشمارى همه محرمات احرام نیست، و بلكه منظور از این برشمارى اشاره‎وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس مُحرم است كه از وجود او یك حرم امن الهى ساخته است ... سخن كوتاه كنیم:

حجر در تصورى دیگر قلب بیت است كه گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شكوه است از همین عضو كوچك به سراسر بیت تزریق مى‏گردد و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مكه و مكه به حرم و حرم به سراسر جهان همین موقعیت را داراست. قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد. كعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مكه است كه خون معنویت و تقدس به عروقش مى‏رساند و شهر مكه، محدوده حرم را اشراب مى‏كند و از این مركز مطهر و منور است كه سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند .

حاجى پس از احرام، حالتى فرشته‏گونه مى‏یابد: پاك از آلودگی‎هاى مادى، از شهوت، از غضب و از هر چه كه ممیزات حیوانى اوست ... و چنین حالتى براى همه آینده آدمى به یاد ماندنى و فراموش ناشدنى است و از این رو سرمشق گرفتنى و پندآموز است. براى تعلیم آدمى، باید به روشى دست زد كه براى همیشه به یادش بماند. و بدین علت است كه به حاجى دستور داده‏اند كه لباس دوخته‏اش را از خود دور كند ...

حاجى به نشانه جدائى از وابستگی‎ها و پیوستگی‎ها و فرو هشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى‎جوئى و فخرفروشى، لباس از تن بیرون مى‏آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى‏كند تا تمام امتیازاتى را كه مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و نژادى و قبیله‏اى و لباس‎هاى مخصوص پادشاهان متكبر و زمامداران پر ادعا، اختراع كرده‏اند زیر پا گذارند تا از تمامى ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پست‎ها و حاكمیت‎ها و محكومیت‎ها، یك واحد تمام عیار خالص و مخلص و بى غل و غش در كمال یگانگى و برادرى و برابرى در شكلى واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائى ... در پهندشت بی‎كرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهى به نمایش گذاشته شود ... این نمایش، براى همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه كل جامعه اسلامى و نیز كل جامعه بشرى به عنوان یك منظره بدیع و بى‏نظیر و الهام بخش و آكنده از پیام صلح و دوستى و معنویت و اخلاص و یكتاپرستى خواهد ماند ...

کعبه

تلبیــه

«لبیك اللهم لبیك، لبیك لا شریك لك لبیك، ان الحمد و النعمه لك والملك لا شریك لك لبیك.»

تنها واجب حج كه از مقوله «لفظ» است و «كلام»، به جز نماز طواف كه همان نماز معمولى شناخته شده است، همین كلمات پر طنطنه و پر جلال و شكوه است! در سراسر حج، حاجى هیچ سخن و ذكر و ورد و دعاى واجبى به جز همین «لبیك» هاى واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «كمترین» و «كوتاه‎ترین» گفتار!

طواف یك رمز دیگر دارد و آن این كه انسانِ تك‏نگر و تك بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یك جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.

فقها فرموده‏اند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیك اول است، اثر این نواى هم آهنگ و با شكوه كه حاجیان در اخلاصى بى‏نظیر با صداى بلند، هم آوا تكرار مى‏كنند در تلقین روح اطاعت و پیروى از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزى نیست كه به وصف آید یا قلم و بیانى بتواند به ژرفاى آن برسد و بازگو كند.

عـرفـات

عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، كه هبوط كرد و دوباره راه صعود بازگرفت ... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله، سرزمین تجلى كامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى برّ و برهوت، بى‏هیچ نشانه و ساختمانى ... در اینجا انسان است و زمین و آسمان ... كدام سرزمین است كه آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى‏اش قرار دهد؟ ... عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه ... در عهد بازسازى و تكوین شخصیت جدید ... اینجا جایگاه اعلام ابدى احكام و اسلام توسط آخرین سفیر وحى الهى است. در اینجا آدمى در هاله‏اى از عظمت و سكوت، الهام و معنویت، اندیشه و تامل، راز و نیاز و مناجات و دعا و عبادت محو مى‏شود. پیغمبر فرمود: «الحج عرفه». حج، همان عرفه است. اگر در این اولین منزل حج، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابى و تحولى یافتى و وقوف در عرفات، تو را به درنگ و تفكر و تدبر واداشت، و نیز وقوف به مشعر این حالت را به كمال رساند و «وقوفین» به درستى انجام یافت، زیر بناى سایر مناسك مستحكم و خلل ناپذیر شده است. قبلاً اشارت رفت كه تدبر و تأمل، باید پایه حركت و جنبش باشد. «وقوفین» مبدأ و پایه و مایه همه مناسك شریف و ارجمند حج است. و لذا در تمامى اعمال حج، ركنى نداریم كه حتى ترك سهوى و غیر عامدانه و بدون تقصیر آن نیز موجب بطلان حج گردد.(2)

بر مسلمین جهان است كه با همكارى و همفكرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و كنسروسازى گوشت‎هاى قربانى در حج را به گونه‏اى كه بشود آیه قرآن را به طور كامل به كار بست و از اسراف و تباه‎سازى و به خاك سپارى گوشت قربانى جلوگیرى كرد، تكمیل كنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یكى از حكمت‎هاى احكام حج مانع شوند.

در عرفات، حاجى از زمین و آسمان، الهام مى‏گیرد، از جان تطهیر یافته و منزه شده خودش الهام مى‏گیرد، از این خلق یكرنگ فراهم آمده از سراسر جهان كه با زبان‎ها و رنگ‎ها و نژادهاى گوناگون به بازشناخت خویش و جهان خویش و خداى خویش مشغولند، الهام مى‏گیرد ... نكته بسیار تأمل دیگر آن كه در صحراى عرفات، بالخصوص، صحراى محشر تصویر مى‏شود و حاجى با تداعى قیامت و حساب و كتاب الهى، حالتى از انقطاع و تضرع پیدا مى‏كند كه به راستى از او انسانى تحول یافته، متعالى و متكامل و رو به آخرت و در خور «وصال» و تشرف به «حرم» مى‏سازد.

مشعـرالحـرام

«فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله‏ عندالمشعر الحرام.»

این آیه كریمه براى حاجیانى كه غروب روز نهم، به سوى مشعرالحرام كوچ مى‏كنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگى و جذبه و حال و هواى ویژه‏اى دارد ... . «مشعر»، حرم است، «عرفات»، حرم نیست، تو براى ورود به حرم، از حرم، احرام بستى و براى آن كه لایق حرم شوى، بیرون از حرم در صحراى عرفات، خود را بازشناختى و بازساختى و اینك شبانه عازم حرم خدائى، مشعر، حرم است، منا حرم است، مكه حرم است، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مى‏یابى ... شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مباركه گذشت به ذكر خدا مى‏گذرانى و طبق سنت و رویه معمول، به كار تجهیز نیرو و تهیه سلاح براى نبرد با شیطان مى‏پردازى، سنت است كه سنگ‎ریزه‏هاى رمى جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآورى ... این تعلیم، آماده‎سازى افراد براى مقابله با دشمن است ... شبانه و در آرامش و به حال پنهانى و نیمه پنهانى ... این حالت پنهانى و نیمه پنهانى براى آنها كه شب دهم در مشعرالحرام بوده‏اند، كاملاً محسوس است.

تمرینى زیبا براى تلقین روح جهاد با دشمن ... جمرات ثلاث، الگوهاى پلیدى و ناپاكى‏اند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد كرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانى بى‏معنا، به یك جرثومه برآمده بدتركیب نیست، این، آماده‏سازى نمونه‏وار بشر، براى نبردهاى سهمگین و همیشه مكرر و روزانه در عرصه زندگى است.

منطقه كوهستانى و پرفراز و نشیب مشعر، كه بر خلاف عرفات، بسى ناهموار است، هزاران هزار حاجى را شاهد است كه همه، رازگونه و «در گوشى» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره ... به فراهم آورى سنگ براى نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش كه بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوى جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگى براى نبرد فردا را نخواهى یافت.

کعبه

منــا

منا سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، كه بیشترین و سخت‏ترین مناسك حج در مدتى بیش از همه مدت حج (در كوتاه‎ترین فرض) انجام مى‏گیرد ... سرزمین نبرد با شیطان و قربانى و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگى ناپذیری كه سه روز متوالى به نشانه حدیث و پشتكار و تداوم نبرد تا مرحله نهایى پیروزى قطعى بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت كوشى و پایدارى ادامه مى‏دهد.

در این سرزمین، با «تقصیر» بسیارى از محرمات احرام به تفصیلى كه در كتب فقهى آمده است حلال می‎شود و حاجى، در اینجا پس از قربانى لباس عادى خود را مى‏پوشد و آماده براى وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعى صفا و مروه مى‏شود ... در منا جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام مى‏گیرد و این هر دو مكمل یكدیگرند. و بسیارند حاجیانی كه پس از قربانى، راهى مكه مى‏شوند و طواف و سعى را بجا مى‏آورند و باز به منا باز مى‏گردند و تو مى‏توانى این سه روز و دو شب را در منا بمانى و عصر دوازدهم یكسر، براى اتمام مناسك به مكه بازآئى ...

شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مباركه گذشت به ذكر خدا مى‏گذرانى و طبق سنت و رویه معمول، به كار تجهیز نیرو و تهیه سلاح براى نبرد با شیطان مى‏پردازى، سنت است كه سنگ‎ریزه‏هاى رمى جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآورى ... این تعلیم، آماده‎سازى افراد براى مقابله با دشمن است.

(نكته: در روال جارى عصر ما كنفرانس‎ها و گردهم‏آئی‎ها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیاى اسلام، در منا صورت مى‏پذیرد كه از نظر كلى پسندیده مى‏نماید، به شرط آن كه شكل بى‏محتوا و حرف بى‏عمل و از این بدتر، خداى ناكرده در جهت خلاف رضاى خدا و مصالح مسلمین نباشد).

رمـى جمـرات

تمرینى زیبا براى تلقین روح جهاد با دشمن ... جمرات ثلاث، الگوهاى پلیدى و ناپاكى‏اند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد كرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانى بى‏معنا، به یك جرثومه برآمده بدتركیب نیست، این، آماده‏سازى نمونه‏وار بشر، براى نبردهاى سهمگین و همیشه مكرر و روزانه در عرصه زندگى است. «رمى» به تعبیر «حافظ عامربیك» محل سازى «دست جنگى» است. «رمى» در دست تو، ملكه كارآئى و دشمن یابى و نشانه‏گیرى درست و دقیق ایجاد مى‏كند ... كه چنین دستى براى آینده زندگیت بسیار كارساز و مشكل گشا خواهد بود.

قـربـانـى

سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فداى اسماعیل ... به یاد داشته باش كه، فردى سالخورده كه سالیان پربركت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترك مال و اولاد گذارنده، اینك در اواخر عمر، كه تمام امیدش در فرزند دلبندش كه ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور مى‏شود او را براى خدا قربانى كند ... و وقتى ابراهیم، بر سر مأموریت خود كام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش كارد كشید، به فرموده قرآن:

«و نادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا كذلك نجزى المحسنین و فدیناه بذبح عظیم...»(3) برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند به جاى فرزند شد ...

و بدینسان، قربانى كه آخرین عملِ در حال احرام حاجى است، ضمن تجدید خاطره فداى عظیم ابراهیم در برابر آن فداكارى مدهوش كننده و عقل ربا، به حاجى تعلیم فدا كردن مال در راه خدا مى‏دهد ... فدائی كه براى خودش و براى خلق خدا سود مادى نیز در بردارد: «فكلوا منها و اطعموا الباس الفقیر.»(4)

و بر مسلمین جهان است كه با همكارى و همفكرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و كنسروسازى گوشت‎هاى قربانى در حج را به گونه‏اى كه بشود آیه قرآن را به طور كامل به كار بست و از اسراف و تباه‎سازى و به خاك سپارى گوشت قربانى جلوگیرى كرد، تكمیل كنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یكى از حكمت‎هاى احكام حج مانع شوند.

تقصیــر

یكى از مناسك حج كه در عمره، به معنى پایان عمره در حج، پایان یك مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنى مقدارى از موى سر و صورت را كوتاه كنى و یا ناخن بگیرى ... این عمل، بخش بزرگى از محرمات احرام را بر تو حلال مى‏كند ولى هنوز كاملاً «مُحِل» نشده‏اى، هنوز نمى‏توانى نیازهاى شهوانى عمده خود را برآورى. «عطر» و «زناشوئى» همچنان بر تو حرامست ... تقصیر مى‏تواند نشانه‏اى از آن باشد كه در مرحله شستشوى تن و جان تا حدى موفق بوده‏اى و اینك باید براى موفقیت نهائى، هم در منا و هم در مكه، بخشى دیگر از مناسك را به پایان رسانى، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلى ویژه‏اى دارد. آیا «منا» را بدین خاطر «منا» خوانده‏اند؟

امام محمد غزالى در احیاءالعلوم و فیض كاشانى در محجة‏البیضاء مطالبى آورده‏اند كه برگزیده‏اى از محتوایش این است:

طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تكریم و بیم و امید و محبت را مراعات كن. تو اینك همچون فرشتگانى هستى كه بر گرد عرش الهى طواف مى‏كنند «گمان مكن كه مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلكه مقصود، طواف قلبت به ذكر «صاحب خانه» است هیچ ذكرى را جز به نام او آغاز مكن و به پایان مبر، همانگونه كه طواف را به خانه آغاز مى‏كنى و به خانه پایان مى‏برى و بدان كه طواف اساسى طواف قلب است به پیشگاه الهى و «خانه» مثال ظاهرى است در این عالم ملك براى حضرت ربوبى كه به چشم ظاهر دیده نمى‏شود. همانطور كه بدن مثال ظاهرى است در عالم شهود براى قلب (5) و باید دانست كه عالم ملك و شهود (عالم حس) براى كسى كه در، به روى او گشاده است پله به پله بالا مى‏رود ... این كه در اخبار آمده است كه «بیت‏المعمور» در آسمان‎ها در مقابل «كعبه» قرار گرفته و ملائكه در اطراف آن مانند مردم در اطراف كعبه طواف مى‏كنند اشاره به همین موازنه و هماهنگى عالم «ملك» و «ملكوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافى قاصر است مأمور شده‏اند تا حد امكان به آنها تشبه نمایند ... (پایان برگزیده محتواى كلام غزالى).

عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، كه هبوط كرد و دوباره راه صعود بازگرفت ... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله، سرزمین تجلى كامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى برّ و برهوت، بى‏هیچ نشانه و ساختمانى ... در اینجا انسان است و زمین و آسمان ... كدام سرزمین است كه آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى‏اش قرار دهد؟

بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شكوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسكى است از مناسك حج كه به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچ یك از اعمال حج، آن نیست كه حاجى با وضو باشد. یا اگر غسلى بر او واجب است، غسل كرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج به جز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، به دنبال همسان و هم وزن نماز است ... آرى: نماز، همان طواف است كه به صورت ساكن و رو به خانه انجام مى‏شود و طواف همان نماز است كه به صورت متحرك و به دور خانه انجام مى‏شود.

براى تصویر بیشتر این تصور، كعبه را مركز دایره‏هائى فرض كن كه در شعاع‎هائى متفاوت و محیط بر یكدیگر از «مطاف» (نزدیكترین و كوچكترین دایره‏اى كه بر محور بیت با طواف ترسیم مى‏گردد) تا اقصى نقاط مختلف كره زمین، این دایره‏ها كه همیشه به طور محیط بر هم در پهناى كره زمین ترسیم مى‏شود، از نمازگزارانى تشكیل مى‏گردد كه از چارسوى جهان، در وطن‎هاى خود رو به خانه كعبه نماز مى‏گذارند، اگر نمازگزارانِ یك دایره از این دایره‏هاى محیط را در نظر بگیرى، مى‏بینى حالت یك طواف را دارند، منتها طوافى ساكن به صورت نماز ...!

از لحاظ دیگر، طواف كنندگان بر محور بیت، نیز دایره‏اى را ترسیم مى‏كنند كه گویا همه دایره‏هاى ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتى را در طواف خود به نمایش مى‏گذارند. نمازگزاران سراسر گیتى، هر كدام در هر قوس از هر دایره، نمایشگر طواف طواف كنندگان بیت‏اند و طواف‏گران بیت، ترسیم كنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتى. تو هر جا كه هستى وقتى به نماز مى‏ایستى قوسى از دایره‏اى هستى كه قوس‎هاى دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستاده‏اند و قوس‎هاى این دایره، در حقیقت، از دور دست‏ترین فاصله به كعبه، با نماز خود، دایره كوچك طواف را در مقیاسى بزرگ و بزرگتر بازسازى مى‏كنند. و طائفان متحرك حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایره‏هاى بسیار مكرر طائفان ساكن غایب، در سراسر جهانند ...!

با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلكه نمازگزاران در سراسر گیتى، در هر شعاعى كه باشند و هر دایره‏اى را كوچكتر یا بزرگتر تشكیل دهند، گوئى از دورترین نقطه بر گرد خانه طواف مى‏كنند: طوافى ساكن در صورت نماز ...! در یك كلام: «طواف»، «نمازِ» متحرك است و «نماز»، «طوافِ» ساكن ...

نماز و طواف، یك عبادتند در دو شكل یا یك روح‎اند در دو كالبد و در توضیح بیشتر آن مى‏توان گفت كه جذبه و عشق، به دو گونه در اعمال و حركات عاشقِ مجذوب تجلى مى‏كند: یا با آرامش و تامل و به گوشه‏اى نشستن و زمزمه عشق سرودن ... و یا برخاستن و به جنبش در آمدن و از خود بى‏خود شدن ... . تجلى نخستین، نماز است و تجلى دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدس‏ترین و پرشكوه‏ترین و پر جذبه‏ترین و روحانى‏ترین و ملكوتى‏ترین حالات یك انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمى در هیچ حالتى، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیكى تام و تمام به راز آفرینش و كُنْه هستى و معشوق همه جهان و معبود كل هستى، بهره‏مند نمى‏گردد.

طواف، از سوى دیگر نمایشى از گردش دایره‏وار كل نظام خلقت بر محور خالق است كه از او مى‏آغازند و بدو مى‏انجامند. طواف بازساخت سیر حیرت‏انگیز و سرگردانى و چرخش دایره‏اى ذره ذره عالم هستى است. طواف، در عین حال، آغاز یك گردش جدید و یك «محوریابى» جدید است كه زندگى انسانِ جداىِ از حقیقت و ـ پیوسته گردند بر محورهاى فانى و باطل دنیا را بر محور حق و عدل و طهارت و پاكى به گردشى مجدد مى‏اندازد. محور ما در اعمال و حركاتمان، مگر جز همین آزها و طمع‎ها و همین هدف‎هاى مادى و فانى دنیوى است؟ طواف، دگرگون‎سازى محور چرخش زندگى ماست ... .

طواف یك رمز دیگر دارد و آن این كه انسانِ تك‏نگر و تك بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یك جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.

طواف، سیرى است در بى‏نهایت و گردشى است كه «از حق» و «به سوى حق» است، تو در این سیر، انسانى می‎شوى كه هدفى جز حق ندارد و بر محورى جز حق نمى‏چرخد... طواف، همچون نماز معراج مؤمن است... طواف، در نمایش حركت و بی‎قرارى از نماز فراتر مى‏نماید و نماز در تجسم بخشى به آرامش و تأمل ...

حجرالاسود

حجـرالاسـود

یك سنگ سیاه معمولى، كه بى‏هیچ مزیت طبیعى و ساخت رمزوار و ناشناخته، به عنوان «یمین الله‏» معرفى شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمى است كه در بافت و ساخت ظاهرى، تفاوتى با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویاىِ همگى تاریخ و موجودیت و شرافت یك ملت است. پاره‏اى، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور كرده‏اند كه در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصورى درست مى‏نماید كه با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئى دارد... .

حجر در تصورى دیگر قلب بیت است كه گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شكوه است از همین عضو كوچك به سراسر بیت تزریق مى‏گردد و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مكه و مكه به حرم و حرم به سراسر جهان همین موقعیت را داراست. قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد. كعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مكه است كه خون معنویت و تقدس به عروقش مى‏رساند و شهر مكه، محدوده حرم را اشراب مى‏كند و از این مركز مطهر و منور است كه سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند .

از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» كه به یك تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى كه احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» به وجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد.

«حجر» با دیدى دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئى انسان‎هاى همه روى زمین با استلام حجر وحدت در خاك و كشور را اعلام مى‏دارند. همه یك سرزمین دارند و حد و مرزى بین خاك وطن‎ها نیست. در «حجر» تمام مردم از یك نژاد و یك خاك و یك طبیعت اعلام مى‏شوند. (6)

سعـى بیـن صفا و مروه

سنت است حاجى پس از طواف، به سوى زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوى كوه صفا رود و سعى خود را به سوى مروه، با دعاهاى بلند و با شكوهى كه یادآور روح ملكوتى آخرین سفیر وحى الهى است آغاز كند.

صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلى ‏الله‏ علیه و آله و صحبه‏المنتجبین) است. و سعى از این كوه تا آن كوه، ضمن تجدید خاطره پى‎جوئى جان فرساى هاجر مادر اسماعیل در جستجوى آب براى فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج‎گزار است. در هیچ كجاى عالم، در فاصله هیچ دو كوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملكوتى و سیر انفسى وجود ندارد. در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ كو به كو به دنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم كردن. حاجى در سعى، كوشش پی‎گیر و مكرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد و به خصوص در «هروله» جزر و مد روحى و انعكاس این جزر و مد در تمامى اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بى‏تاب شدن، به خوبى تجلى مى‏یابد. و به خصوص هروله، از سوئى موجب فرو ریختن بارهاى سنگین كبر و خودبینى و انانیت و خودپرستى است. در روایت آمده است كه «خداوند هیچ منسكى را بیش از سعى دوست ندارد زیرا همه جباران و گردن‎كشان در اینجا ذلیل مى‏شوند.»(7)

پی‎نوشت‎ها:

1ـ آل عمران: 96 .

2 ـ رجوع شود به رساله‏هاى عملیه.

3 ـ صافات: 107 ـ 105 ـ 104 .

4 ـ حج: 28 .

5 ـ مراد از قلب در این موارد، همان جوهره نفسانى و مجرد با روح و جان آدمى است.

6 ـ عمر حافظ بیك ـ فلسفه حج.

منبع:

مجله میقات حج، شماره 1 ، محمد جواد حجتى كرمانى .

پیوند به :

منازل سلوک عرفانی در آیینه حج(1)

منازل سلوک عرفانی در آیینه حج(2)

رمز و راز حج

میقات یا نقطه آغازین سیر الی الله

نگرشی کوتاه به اسرار حج

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.