تبیان، دستیار زندگی
وی‌ درحالی‌كه‌ مانند هر روز صبح‌ از خانه‌ به‌ سوی‌ مدرسه‌ی‌سپهسالار در حركت‌ بود، از سوی‌ عده‌ای‌ مسلح‌ مورد هجوم‌ واقع‌می‌شود. او در لحظه‌ای‌ كوتاه‌، روی‌ به‌ دیوار كرده‌، عمامه‌ را با عصا و عبارا با دستان‌ خویش‌ بالا برده‌ و خود را خم‌ می‌كند تا تیر به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حیات‌ شهید آیت الله مدرس‌

شهید مدرس

سرابه‌ی‌ اردستان‌ در پاییز سال‌ 1287 قمری‌، شاهد تولد كودكی‌ بودكه‌ او را حسن‌ نامیدند و بعدها به‌ سید حسن‌ مدرس‌ معروف‌ شد.

زادگاه‌مدرس‌ از توابع‌ اردستان‌ و در پنج‌ كیلومتری‌ آن‌ است‌. منطقه‌ی‌ اردستان‌ رامی‌توان‌ به‌ چهار منطقه‌ با آب‌ و هوای‌ خاص‌ خود، تقسیم‌ كرد. آب‌ و هوای‌ بخش‌ پایینی‌ كه‌ دهكده‌ی‌ سرابه‌ در آن‌ واقع‌ شده‌، معتدل‌ و كوهستانی‌ است‌ و تركیب‌ جمعیتی‌ این‌ منطقه‌ نیز شاهد حضور سه‌طایفه‌ی‌ سادات‌، بومی‌ و مهاجر می‌باشد. طایفه‌ی‌ سادات‌ دارای‌ دوشاخه‌ی‌ طباطبایی‌ بوده‌ كه‌ به‌ طایفه‌ی‌ میرزا علی‌ اصغر و حاجی‌میرعابدین‌ تقسیم‌ می‌شوند. طایفه‌ی‌ اخیر از زواره‌ به‌ سرابه‌ آمده‌ و در آن‌جا ساكن‌ شده‌ است‌. از جمله‌ فرزندان‌ حاجی‌ میرعابدین‌،میرعبدالباقی‌ و فرزند وی‌، سید اسماعیل‌، پدر سیدحسن‌ مدرس‌می‌باشد. سیداسماعیل‌، عالم‌ و مبلغ‌ احكام‌ الهی‌، بیشتر ایام‌ سال‌ رابرای‌ وعظ‌ و تبلیغ‌ اسلام‌ و اصلاح‌ و ارشاد، در سفر و دور از دیار وخانواده‌ی‌ خویش‌ به‌ سر می‌برد.

مدرس‌ در شرح‌ حال‌ پدر خویش‌ چنین‌ می‌گوید:

«پدر من‌ سیداسماعیل‌ و جدم‌ میرعبدالباقی‌ از طایفه‌ی‌میرعابدین‌ زواره‌ و از سادات‌ طباطبایی‌ می‌باشند و شغل‌ جد و پدرم‌، وعظ‌ و خطابه‌ و تبلیغ‌ احكام‌ شریعت‌ الهی‌ بوده‌است‌....»

سید حسن‌ از بدو تولد تا سن‌ شش‌ سالگی‌، در كنار مادرش‌ خدیجه‌،دختر سیدكاظم‌ سالاز از طایفه‌ی‌ میرعابدین‌، در نهایت‌ سختی‌ در قریه‌ی ‌سرابه‌ باقی‌ ماند. این‌ در حالی‌ بود كه‌ پدرش‌ سیداسماعیل‌ به‌ قمشه‌ سفر نموده‌ بود. سیدحسن‌ در سن‌ شش‌ سالگی‌ برای‌ تلمذ نزد جدش‌میرعبدالباقی‌ كه‌ از بزرگان‌ آن‌ عصر بود، فرستاده‌ شد و هم‌ او بود كه‌ در زمان‌ حیات‌ خویش‌، پرورش‌ علمی‌ ـ روحی‌ سیدحسن‌ را تا سن‌ 14سالگی‌ برعهده‌ گرفت‌ و در این‌ دوران‌، دانش‌های‌ مقدماتی‌ عربی‌ و فارسی‌ را به‌ وی‌ آموخت‌. مدرس‌ درباره‌ی‌ جدش‌ می‌گوید:

«جد من‌، میرعبدالباقی‌ از زهاد زمان‌ خود به‌ شمار می‌آمد. او از زواره‌ به‌ قمشه‌ در جنوب‌ اصفهان‌ مهاجرت‌ كرده‌ بود. در حالی‌كه‌ من‌ شش‌ سال‌ بیشتر نداشتم‌، جدم‌ تعلیم‌ و تربیتم‌ را عهده‌دار گردید، زمانی‌ كه‌ او به‌ رحمت‌ خدا پیوست‌، من‌ 14 ساله‌ بودم‌ و طبق‌ وصیت‌ او، بعد از گذشت‌ دو سال‌ از مرگش‌ برای‌ ادامه‌ی ‌تحصیل‌ به‌ اصفهان‌ رفتم‌...»

مدرس‌ از سن‌ 14 تا 16 سالگی‌، نزد پدرش‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌مشغول‌ بود و در مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ حاج‌ عبدالحمید، مقدمات‌ عربی‌ را آموخت‌. وی‌ كه‌ طبق‌ وصیت‌ جدش‌ به‌ ادامه‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ و باقی‌ماندن‌ در كسوت‌ طلبگی‌، تشویق‌ و سفارش‌ شده‌ بود، در سن‌ 16 سالگی‌برای‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور، راهی‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ اصفهان‌ گردید.

در آن‌ دوره‌، در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ اصفهان‌ افرادی‌ مانند آیت‌الله‌ میرزاعبدالعلی‌ نحوی‌ هرندی‌، آیت‌الله‌ سید محمد باقر درچه‌ای‌، آیت‌الله‌ سیدصادق خاتون‌آبادی‌، شیخ‌ مرتضی‌ریزی‌، شیخ‌ عبدالكریم‌ گزی‌، آخوندملامحمد كاشانی‌ و میرزاجهانگیرخان‌ قشقایی‌، به‌ تربیت‌ طلاب‌ مشغول‌بودند؛ مدرس‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:

«سیزده‌ سال‌ در اصفهان‌ مشغول‌ تحصیل‌ بودم‌. در سن‌ 21سالگی‌، پدرم‌ مرحوم‌ شد و مدت‌ توقف‌ در اصفهان‌ 13 سال‌شد. قریب‌ 30 استاد را در این‌ مدت‌ در علوم‌ عربیه‌، فقه‌ و اصول‌و معقول‌ درك‌ كردم‌ كه‌ از برجسته‌ترین‌ آن‌ها در علوم‌ عربیه‌،مرحوم‌ آقا میرزا عبدالعلی‌ هرندی‌ نحوی‌ بود كه‌ حدود 80 سال‌عمر داشت‌ و صاحب‌ تصانیف‌ زیادی‌ بود، ولی‌ از بی‌اقبالی‌ دنیا،محجور ماند و در علم‌ معقول‌، مرحومین‌ جهانگیرخان‌ قشقایی‌و آخوند ملا محمد كاشانی‌ كه‌ هر دو عمر خود را در مدرسه‌ی‌ صدر اصفهان‌ به‌ آخر رسانیده‌، به‌ وضع‌ زهد دنیا را وداع ‌نمودند...»

مدرس‌ پس‌ از ورود به‌ اصفهان‌، بدون‌ وقفه‌ درس‌ را آغاز نمود و در این‌مدت‌، علوم‌ معقول‌ و منقول‌ را تكمیل‌ كرد و در آن‌ها متبحر شد. وی‌ پنج‌سال‌ اول‌ حضور در اصفهان‌ را در نهایت‌ پشتكار، به‌ مطالعه‌ی‌ صرف‌ و نحو و منطق‌ و بیان‌ نزد میرعبدالعلی‌ هرندی‌ و شرح‌ لمعه‌ در فقه‌ و قوانین‌و فصول‌ در اصول‌، نزد آخوند كاشانی‌ پرداخت‌. سپس‌ درس‌ خارج‌ اصول ‌را نزد شیخ‌ مرتضی‌ یزدی‌ و سید محمد باقر درچه‌ای‌ تحصیل‌ نمود. از جمله‌ حوادثی‌ كه‌ دوران‌ تحصیل‌ مدرس‌ را در اصفهان‌ تحت‌ تأثیر قرارداد،ازدواج‌ وی‌ در سال‌ ششم‌ تحصیل‌ با دختر یكی‌ از ساكنان‌ دهكده‌ی‌ اسفه ‌و از دست‌ دادن‌ پدر در سال‌ هشتم‌ تحصیل‌ بود.

مدرس‌ در دوران‌ اقامت‌ خویش‌ در اصفهان‌ كه‌ با هدف‌ تحصیل‌صورت‌ گرفت‌، از میدان‌ سیاست‌ نیز دور نبود. وی‌ در این‌ سال‌ها، به‌مقابله‌ با ظل‌السطان‌ ـ فرزند ناصرالدین‌ شاه‌ ـ حاكم‌ اصفهان‌ پرداخت‌ و به‌دلیل‌ شجاعت‌ و جسارت‌ ذاتی‌، به‌ فردی‌ صاحب‌نام‌ تبدیل‌ شد.

وی‌ پس‌ از اتمام‌ تحصیلات‌ در اصفهان‌ با هدف‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ نجف‌مهاجرت‌ كرد. در این‌ دوران‌ دارای‌ دو فرزند، یعنی‌ خدیجه‌ بیگم‌ و سیداسماعیل‌ بود كه‌ سرپرستی‌ آنان‌ را بر عهده‌ی‌ شوهرخواهر خودگذاشته‌ بود. مدرس‌ درباره‌ی‌ این‌ سفر چنین‌ می‌گوید:

«بعد از واقعه‌ی‌ دخانیه‌ به‌ عتبات‌ عالیات‌ مشرف‌ شدم‌. بعد ازتشرف‌، حضور حضرت‌ آیت‌الله‌ حاجی‌ میرزا حسن‌ شیرازی‌رحمت‌الله‌ علیه‌ به‌ جهت‌ تحصیل‌، توقف‌ در نجف‌ اشرف‌ را اختیار كردم‌. علما و بزرگان‌ آن‌ زمان‌ را مستقیماً و تبركاً، كلاً درك‌كردم‌ و از اغلب‌ آن‌ها استفاده‌ نمودم‌، ولی‌ عمده‌ی‌ تحصیلات‌من‌ خدمت‌ مرحومین‌ مغفورین‌، حجتین‌ كاظمین‌ خراسانی‌ ویزدی‌ بود. تشرف‌ من‌ در عتبات‌ تقریباً هفت‌ سال‌ شد. بعدمراجعت‌ به‌ اصفهان‌ نمودم‌...»

مدرس‌ پس‌ از ورود به‌ نجف‌، در مدرسه‌ی‌ صدر سكونت‌ كرد و درمحضر استادانی‌ هم‌چون‌ آیت‌الله‌ خراسانی‌، آیت‌الله‌ یزدی‌، شیخ‌ فتح‌الله‌شریعت‌اصفهانی‌، میرزامحمدتقی‌ شیرازی‌، سیدمحمدفشاركی‌ ومیرزامحمدحسن‌ شیرازی‌ تلمذ نمود. در طول‌ مدت‌ اقامت‌ هفت‌ ساله‌ی‌وی‌ در نجف‌ و طی‌ مدارج‌ علمی‌ ، وی‌ استعداد شگرفی‌ را از خود بروزداد، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ میرزای‌ شیرازی‌ او را چنین‌ توصیف‌ كرد:

«این‌ اولاد رسول‌الله‌، پاكدامنی‌ اجدادش‌ را داراست‌. در هوش‌ و فراست‌، گاهی‌ مرا به‌ تعجب‌ وا می‌دارد. در مدتی‌ كوتاه‌ از تمام‌همدرسی‌هایش‌ گذشته‌ و در فقه‌ و اصول‌ و منطق‌، سرآمدهمه‌ی‌ یارانش‌ شده‌، قضاوت‌ او در كمال‌ درست‌كاری‌ و درنهایت‌ تقواست‌.»

وی‌ در این‌ مدت‌، در روزهای‌ پنج‌شنبه‌ و جمعه‌ به‌ كارگری‌ می‌پرداخت ‌و از درآمد حاصل‌ از آن‌، پنج‌ روز دیگر هفته‌ را سپری‌ می‌نمود. سرانجام‌مدرس‌ در سن‌ 37 سالگی‌ با تأیید علما و مراجع‌ عصر، اجتهاد و مرجعیت‌ را توأمان‌ به‌ دست‌ آورد و مرجعیت‌ شیعیان‌ هند به‌ او واگذار شد، اما به‌ دلیل‌ تمایلی‌ كه‌ به‌ بازگشت‌ به‌ ایران‌ داشت‌، آن‌ را نپذیرفت‌ و از راه‌ اهواز به‌ اصفهان‌ بازگشت‌.

وی‌ پس‌ از ورود به‌ اصفهان‌، در یك‌ خانه‌ی‌ استیجاری‌ مقیم‌ شد و برای‌ دیدار خانواده‌ به‌ شهرضا و اسفه‌ مسافرت‌ نمود. مدرس‌ در پاسخ‌ به ‌تقاضاهای‌ مردم‌ شهرضا مبنی‌ بر اقامت‌ در آن‌ شهر می‌گوید: «شهرضا محل‌ كوچكی‌ است‌ و هر كس‌ در این‌جا ثروتمند باشد، همه‌ كاره‌ است‌.من‌ هم‌ متاعی‌ دارم‌ و باید به‌ جایی‌ بروم‌ كه‌ خریدار داشته‌ باشد.»

سپس‌، مدرس‌، اصفهان‌ را برای‌ اقامت‌ خویش‌ انتخاب‌ كرد و پس‌ از فراهم‌ آوردن‌ مقدمات‌ اولیه‌ برای‌ زندگی‌ در این‌ شهر، همسر و فرزندانش‌را از اسفه‌ به‌ اصفهان‌ آورد و در مدرسه‌ی‌ جده‌ی‌ كوچك‌ و بزرگ‌ به ‌تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، منطق‌ و شرح‌ منظومه‌ پرداخت‌ و در خلال‌ سال‌های‌تدریس‌، شاگردان‌ زیادی‌ از محضر وی‌ بهره‌مند گردیدند.

از نكات‌ قابل‌ تأمل‌ در زندگی‌ مدرس‌ آن‌كه‌ با تمام‌ مقام‌ علمی‌ و معنوی‌خود، برای‌ گذران‌ زندگی‌ روزمره‌ قبل‌ از شروع‌ تدریس‌، یعنی‌ از سحرگاه‌به‌ كارگری‌ می‌پرداخت‌ و با كشیدن‌ آب‌ حوض‌خانه‌ها، چرخ‌ معیشتی‌خویش‌ را می‌گرداند. شاید برای‌ او چندان‌ مشكل‌ نبود تا بدون‌ زحمت‌زیاد، با استفاده‌ از درآمد موقوفات‌ یا با قبول‌ هدایای‌ تجار و ثروتمندانی‌كه‌ می‌كوشیدند نظر او را به‌ سوی‌ خویش‌ جلب‌ نمایند، خود را از این‌سختی‌ برهاند، ولی‌ جوهره‌ی‌ وجودی‌ و قناعت‌ و بزرگ‌منشی‌ او اجازه ‌نمی‌داد كه‌ زیر بار منت‌ اغیار برود.

شهید مدرس

پس‌ از تغییر اوضاع‌ و برپایی‌ حكومت‌ مشروطه‌، مدرس‌ هم‌، پا به‌ این‌آوردگاه‌ بزرگ‌ گذاشت‌ تا آن‌كه‌ بختیاری‌ها پس‌ از فتح‌ تهران‌، به‌ اصفهان‌ رفتند، اقبال‌الدوله‌ كاشانی‌ را كه‌ از طرف‌ رژیم‌ استبدادی‌، حكومت‌داشت‌ بركنار كردند و انجمن‌ ولایتی‌ را به‌ ریاست‌ صمصام‌السلطنه ‌بختیاری‌ها تشكیل‌ دادند. مدرس‌ به‌ دلیل‌ ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ و قدرت‌بیان‌، در این‌ انجمن‌ به‌ سمت‌ نایب‌ رییسی‌ برگزیده‌ شد، اما دیری‌ نپایید كه‌میان‌ او و صمصام‌السلطنه‌ بختیاری‌ بر سر برخی‌ مسایل‌ اجتماعی‌ وسیاسی‌ اختلاف‌ افتاد و حاصل‌ این‌ اختلاف‌، چیزی‌ جز دستور تبعید و تحت‌ نظر بودن‌ مدرس‌ در خارج‌ از اصفهان‌ نبود. مدرس‌ شبی‌ را در تبعید در تخت‌ فولاد ماند، ولی‌ مردم‌ اصفهان‌ به‌ خیابان‌ها ریختند، بازار تعطیل‌شد و جمعیت‌ عصبانی‌ ، بازگشت‌ مدرس‌ را خواستار گردید. بدین‌سان‌بود كه‌ مدرس‌ با احترام‌ و موفقیت‌ به‌ اصفهان‌ بازگشت‌.

نكته‌ی‌ قابل‌ توجه‌ دیگری‌ كه‌ یكی‌ از نقاط‌ عطف‌ در زندگی‌ مدرس‌پیش‌ از آغاز راه‌ پرفراز و نشیب‌ نمایندگی‌ مجلس‌ به‌ حساب‌ می‌آید،ماجرای‌ ترور وی‌ در اصفهان‌ است‌. اندیشه‌ی‌ مدرس‌، صراحت‌ لهجه‌ و نگاه‌ خالص‌ او به‌ پدیده‌های‌ سیاسی‌، بسیاری‌ از صاحبان‌ قدرت‌ وطرفداران‌ آن‌ها را به‌ مخالفت‌ با وی‌ وامی‌داشت‌. از این‌ رهگذر، با پیوستن‌عده‌ای‌ از علما به‌ مخالفان‌ مدرس‌، تصمیم‌ بر آن‌ می‌شود تا عده‌ای‌ ازطلاب‌ مدرسه‌ی‌ جده‌ بزرگ‌ از بختیاری‌ ها اسلحه‌ گرفته‌ و در فرصت‌مناسب‌ ، مدرس‌ را ترور كنند.

با این‌حال‌، مدرس‌ كه‌ از نقشه‌ی‌ ترور خودآگاه‌ شده‌ بود، هیچ‌ تلاشی‌ برای‌ تغییر برنامه‌ی‌ تعیین‌ شده‌ نكرد. وی‌ ازسوی‌ دو نفر مورد هدف‌ قرار گرفت‌، اما آسیبی‌ ندید. مردم‌ كه‌ از صدای‌گلوله‌ متوجه‌ موضوع‌ شده‌ بودند، ضاربین‌ را دستگیر كرده‌ و نزد مدرس‌آوردند. وی‌ با گفتن‌ این‌ جمله‌ كه‌ قاتل‌ من‌ شخص‌ دیگری‌ غیر از شماست ‌و شما باید همراه‌ دوستان‌ خود پنهان‌ شوید، آن‌ها را بخشید. مدرس‌ از این‌ زمان‌ تا آن‌ هنگام‌ كه‌ به‌ عنوان‌ ناظر در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ انتخاب‌شد، در كنار تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، به‌ مبارزات‌ خود با حاكم‌ وقت‌ اصفهان ‌ادامه‌ داد. شهرت‌ این‌ مبارزات‌ كه‌ با هدف‌ احقاق حقوق مردم‌ و حفظ‌تعالیم‌ اسلامی‌ بود، چنان‌ بالا گرفت‌ كه‌ وقتی‌ قرار شد تا20 نفر ناظر از سوی‌ علما برای‌ حضور در مجلس‌ انتخاب‌ و معرفی‌ شوند، مدرس‌ در این‌ فهرست‌ جای‌ گرفت‌. او هم‌چنین‌ در مجلس‌ به‌ قید قرعه‌ انتخاب‌ شد تا به‌ عنوان‌ طراز اول‌ علما فعالیت‌ خود را آغاز نماید.

زمانی‌ كه‌ مدرس‌ به‌ این‌ سمت‌ انتخاب‌ شد، دوره‌ی‌ اول‌ مجلس‌ به ‌اتمام‌ نرسیده‌ بود. وی‌ تا پایان‌ این‌ دوره‌ صبر كرد و در این‌ مدت‌ به‌ ساخت‌مسجدی‌ در اسفه‌، دو مجتمع‌ مسكونی‌ در روستای‌ خیرآباد و چندین‌ كاردیگر پرداخت‌ تا بالاخره‌ با پایان‌ گرفتن‌ كار این‌ ساختمان‌ها، مقدمات‌حركت‌ خود به‌ تهران‌ را فراهم‌ نمود. وی‌ همراه‌ فرزندش‌ سید اسماعیل‌،یك‌ نفر خدمتكار و یك‌ سورچی‌ به‌ سوی‌ تهران‌ حركت‌ كرد.

مدرس‌ در جلسه‌ی‌ 195 دوره‌ی‌ دوم‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌، در تاریخ‌28 ذی‌الحجه‌ 1328 ق (1289 ش‌)، سوگندنامه‌ی‌ خود را قرائت‌ كرد و این‌ آغازی‌ برای‌ پنج‌ دوره‌ی‌ پرفراز و نشیب‌ نمایندگی‌ در مجلس‌ شورای‌ملی‌ بود. مدرس‌ در خلال‌ كارهای‌ سیاسی‌ خود به‌ انجام‌ فعالیت‌های‌مختلفی‌ نیز دست‌ می‌زد كه‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ نایب‌ رییسی‌ مدرسه‌ی‌سپهسالار اشاره‌ نمود. او در تیرماه‌ 1304 از سوی‌ احمد شاه‌ به‌ این‌ سمت‌انتخاب‌ شد و برای‌ نخستین‌ مرتبه‌ با هدف‌ حسن‌ اداره‌ی‌ امور مدرسه‌، نظامنامه‌ای‌ را تنظیم‌ و تدوین‌ كرد. مدرس‌ كه‌ خود به‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ واصول‌، نهج‌البلاغه‌ و تاریخ‌ می‌پرداخت‌، از اساتید دیگری‌ برای‌ تدریس‌علوم‌ قدیم‌ و جدید دعوت‌ نمود، به خصوص‌ آن‌كه‌ بر آموزش‌ علوم‌ جدیداز سوی‌ طلاب‌ تأكید زیادی‌ داشت‌ تا گنگ‌ و زبون‌ بودن‌ آن‌ها در مقابل‌دانش‌ جدید مطرح‌ نگردد.

مدرس‌ آثار و تألیفات‌ زیادی‌ نیز داشت‌ كه‌ اغلب‌ آن‌ها در حمله‌ی‌مأموران‌ دولتی‌ به‌ منزل‌ وی‌ به‌ غارت‌ رفت‌ و مفقود شد. اكثر آثار وی‌ به ‌زبان‌ عربی‌، با نثری‌ ساده‌ و بی‌تكلف‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ برخی‌ از آن‌ها شامل‌موارد زیر می‌باشد:

حاشیه‌ بركفایه‌ی‌ آخوند ملامحمدكاظم‌ خراسانی‌، رساله‌ در عقود و ایقاعات‌ ، رساله‌ در شرط‌ متأخر، رساله‌ در لزوم‌ و عدم‌ لزوم‌ قبض‌ درموقوفه‌، كتاب‌ حجیة‌الظن‌، كتاب‌ در بعض‌ احوال‌ ظن‌ فی‌ اصول‌الدین‌،كتاب‌ در بحث‌ استصحاب‌، رساله‌ در شرایط‌ امام‌ و مأموم‌ ، دوره‌ی‌تقریرات‌ اصول‌ میرزای‌ شیرازی‌، شرح‌ ساده‌ بر نهج‌البلاغه‌، كتاب‌ روز،خوافنامه‌، یادداشت‌های‌ سیاسی‌، رسایل‌ الفقهیه‌، حاشیه‌ بر كتاب‌ النكاح‌ مسجد شاهی‌، رساله‌ در ترتیب‌ (در علم‌ اصول‌ فقه‌)، تقریرات‌میرزاحسین‌ خلیلی‌ رازی‌ و كتاب‌ زرد كه‌ تاریخ‌ سیاسی‌ سال‌هایی‌ بوده‌است‌ كه‌ مدرس‌ در مركز ثقل‌ سیاست‌ ایران‌ قرار داشت‌.

جدای‌ از فعالیت‌های‌ آموزشی‌ و فرهنگی‌ پیش‌ گفته‌، مدرس‌ درمسایل‌ سیاسی‌ نیز عنصری‌ فعال‌ به‌ حساب‌ می‌آمد. او در كودتای‌ اسفندسال‌ 1299، در زمره‌ی‌ زندانیان‌ سیاسی‌ قرار می‌گیرد و تا پایان‌ دوره‌ی‌كابینه‌ی‌ سیاه‌ در قزوین‌، در تبعید و حبس‌ باقی‌ می‌ماند تا آن‌كه‌ سرانجام‌در خرداد 1300 با صدور فرمان‌ سقوط‌ كابینه‌ از سوی‌ احمد شاه‌، تمامی‌زندانیان‌ سیاسی‌ آزاد گردیدند.

مدرس‌ پس‌ از سقوط‌ كابینه‌ی‌ سیدضیاء در ادوار چهارم‌، پنجم‌ و ششم‌مجلس‌ نیز به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ مردم‌ تهران‌ به‌ مجلس‌ رفت‌. در اوایل‌دوره‌ی‌ ششم‌ مجلس‌، ترور مدرس‌، یكی‌ از مسایل‌ قابل‌ توجه‌ به‌ شمارمی‌آید. وی‌ درحالی‌كه‌ مانند هر روز صبح‌ از خانه‌ به‌ سوی‌ مدرسه‌ی‌سپهسالار در حركت‌ بود، از سوی‌ عده‌ای‌ مسلح‌ مورد هجوم‌ واقع‌می‌شود. او در لحظه‌ای‌ كوتاه‌، روی‌ به‌ دیوار كرده‌، عمامه‌ را با عصا و عبارا با دستان‌ خویش‌ بالا برده‌ و خود را خم‌ می‌كند تا تیر به‌ وی‌ اصابت‌نكند. رضاخان‌ كه‌ در روز ترور، خارج‌ تهران‌ به‌ سر می‌برد، با ارسال‌تلگرافی‌، جویای‌ حال‌ او شد و مدرس‌، در پاسخ‌، جمله‌ی‌ معروف‌ خودیعنی‌ «به‌ كوری‌ چشم‌ دشمنان‌، مدرس‌ نمرده‌ است‌» را بیان‌ كرد.

مدرس‌، دوران‌ مجلس‌ ششم‌ را در جوّی‌ آكنده‌ از محدودیت‌ و كنترل‌سپری‌ كرد. در انتخابات‌ مجلس‌ هفتم‌، به‌ هنگام‌ شمارش‌ آرا، رأی‌هایی‌كه‌ به‌ نام‌ وی‌ بود، شمارش‌ نشد و او در اعتراض‌ به‌ این‌ مسأله‌ گفت‌ كه‌ «اگر همه‌ی‌ مردم‌ تهران‌ هم‌ به‌ من‌ رأی‌ نداده‌ باشند، خودم‌ یك‌ رأی‌ به‌ نام‌خودم‌ در صندوق انداختم‌، چرا آن‌ یك‌ رأی‌ خوانده‌ نشد؟»

عدم‌ انتخاب‌ مدرس‌ در مجلس‌ هفتم‌، زمینه‌ را برای‌ تبعید وی‌ فراهم‌آورد. عصر روز دوشنبه‌ 16 مهرماه‌ 1307، رییس‌ شهربانی‌ با عده‌ی‌ زیادی‌ پاسبان‌ به‌ منزل‌ وی‌ هجوم‌ بردند و او را شبانه‌ از تهران‌ خارج‌ كردند.مدرس‌ به‌ خواف‌، كه‌ مردمی‌ سنی‌ داشت‌، تبعید شد كه‌ نُه‌ سال‌ به‌ طول‌انجامید. در این‌ دوران‌، فشار زیاد و محدویت‌های‌ فراوان‌ به‌ وی‌ اعمال‌می‌شد تا از انجام‌ هر حركتی‌ برای‌ آزادی‌ وی‌ یا رابطه‌ با یارانش‌ جلوگیری‌شود. سرانجام‌ در شب‌ دهم‌ آذر 1316 مدرس‌ از خواف‌ به‌ كاشمر برده‌شد و چند روز بعد وی‌ را به‌ شهادت‌ رساندند.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی