تبیان، دستیار زندگی
از تُحَفَةُ الاَحْرار عبدالرحمانِ جامی هروی كه در سنه 6 8 8 قمری تألیف كرده است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشارت به زیارتِ بیت الله

حج

از تُحَفَةُ الاَحْرار عبدالرحمانِ جامی هروی كه در سنه  6 8 8  قمری تألیف كرده است

(عبدالرحمان جامی هروی در سال 877 در 58 سالگی به حج مشرف شد و رساله ای در حج نگاشت)

تالیف : عبدالرحمن جامی

دینِ ترا تا شود اَركان تمام

روی نِه از خانه به رُكن و مَقام

گرنه بُوَد راحله باد پای

راحله از پا كن و اندر رَه آی

سایه بَفَرقَت كه مَغیلان كند

بِه كِه سرا پرده سلطان كند

بانگِ حَدی بشنو و صوتِ دَرای

شو چو شُتُر گرم رَود تیزپای

بار به میعادِ تَعَبُّد رسان

رخت به میقاتِ تَجَرُّد رسان

رشته تدبیر ز سوزن بكش

خلعتِ سوزن زده از تن بكش

هرچه دران بخیه زدی ماه و سال

آر برون از همه، سوزن مثال

گر نَه زمرگشت فراموشِیَت

بِه كه بُوَد كارْ كَفَن پوشِیَت

لب بگشا یافتنِ كام را

نعره لبیك زن اِحرام را

موی پژولیده و رُخ گردناك

سینه خراشیده و دل دردناك

رُو به حَرَم كن كه در آن خوش حریم

هست سیه پوش نگاری مقیم

صحن حَرَم روضه خُلدِ برین

او بچنان صحنی مربّع نشین

تا شِكَنی شیشه ناموس و ننگ

كرده نهان در ته دامانْت سنگ

چو تو از آن سنگ شوی بوسه چین

بوسه زنِ دستِ كِه باشی؟ ببین!

سوی قدمگاهِ خلیل الله آی

پا چو نیابی، به رَهَش دیده سای

از لبِ زمزم شنو این زمزمه

كز نمِ ما زنده دِلَند این همه

تا نشود در عَرَفاتَت وُقوف

كَی شود از راهِ نجاتت وقوف

كَبْشِ مَنِی را به مِنا ریز خون

نَفْسِ دَنی را به فنا كُن زبون

سنگ بدست آر زِ رَمی جمار

دیوِ هَوا را كُن از آن سنگسار

چون دل از این سنگ بپرداختی

كارِ حج و عُمره بهم ساختی

شكرِ خدا گوی كه توفیق داد

ره بسوی خانه خویشش گشاد

ورنه، كِه یارَد كه به آن رَه بَرَد!

ورچه شود مرغ بدان ره پَرَد

*******************************

تحفة الابرار 1 - تالیف: جامی

ای ز گلت نازده سر حَب دل

مانده ز حب وطنت پا به گِل

خیز كه شد پرده كش و پرده ساز

مطرب عشاق به راه حجاز

یكدم از این پرده سماعی بكن

هر چه نه زین پرده و داعی بكن

دین تو را تا شود اركان تمام

روی نه از خانه برون كن مقام

ناقه اگر نیست تو را زیر ران

بر قدم ناقه روان شو روان

گر نبود راحله ای، باد پای

راحله از پا كن و در ره در آی

گر باد یمت نبود دسترس

جلد قدم پای فرار تو بس

ته به تَهَش بسته ز گرد و غبار

كرده تَهَش خار به میخ استوار

پا شنه از خنده دهان كرده باز

زآبله ها ریخته اشك نیاز

واله و حیران زده و مستهام

خنده كنان، گریه كنان می خرام

پشت امید تو به خورشید گرم

بستر آسایشت از ریگ نرم

سایه فرقت كه مغیلان كنند

به كه سرا پرده سلطان كنند

باد مخالف زده دردیده ریگ

پای فرو رفته به تفسیده 2 ریگ

به كه نشینی به مهب شمال

عبدالرحمان جامی

منبع : امور حج و زیارت سازمان صدا و سیما