رسالتی فراتر از نان و آب و آزادی!
مقدمهای برای قسمتهای بعد
آنها كه هستى و زندگىشان را در رفتنها دیدهاند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، اینها در این جریان، در این حركت، در این رفتن، با مانعها و درگیرىهایى روبرو مىشوند؛ مانعها و درگیرىهایى كه همه جا خانه گرفتهاند، در درون آنها، در خانه آنها، در محل و شهر و جامعه و در تمام جبههها.
این درگیرىهاى مستمر، ناچار بحرانها، التهابها، اضطرابها و زلزلههایى، به وجود مىآورند و روحها هرچند به قدرت كوهها باشند، با چنین زلزلههایى همراه خواهند شد. این اضطراب و زلزله، یك عامل طبیعى است كه مىتوان در برابر آن چند گونه عكس العمل داشت. اینها مىتوانند، با چنین زلزلههایى همراه شوند.
این اضطرابها و زلزلهها علامت نقص نیست، اگر انسان بتواند به پیوندهاى محكمتر و قدرتهاى بیشترى برسد و این كه در رسول و همراهانش به جاى سستى و عقب گرد، طلب و حركت به وجود مىآورد؛ طلبى براى پیروزى و حركت به سوى نصر. الا آن نصر الله قریب. (1)
و در این حركت و در این درگیرىهاى وسیع و در كنار تحولها و تغیرهاى مستمر، آنها كه در كنار متغیرها لرزیدهاند و زیر و رو شدهاند، ناچار به ثابت و حق؛ به الله نزدیك مىشوند و اوست كه آنها را به ثبات مىرساند و به آنها امن را مىبخشد، كه : ان المتقین فى مقام امین (2) و یثبت الله الذین آمنو بالقول الثابت (3)
سرچشمه اصلى این قطرههاى امن و امان دو چیز است : یكى قرآن و دیگر پیوند و دعا.
اما تو كه بارِ خدا را به دوش گرفتهاى، جز با پاى او و عبودیت او نمىتوانى حركت كنى، كه این عبودیت حقیقى است كه ربوبیت را در خود دارد؛ العُبودِیةُ جَوهَرَةٌ كُنهُها الرُبوبِیةٌ.
شاید این طرح خیلى ساده و سطحى به نظر بیاید و ما را به یاد خرافات بیندازد و یا به یاد قارىهایى كور و جلسه دعاهاى مهجور. ولى این طرح درمان است. هنگامى كه رسالت ما براى این سطح گسترده، از حد نان و آب و آزادى و عدالت و رفاه و حتى تكامل بالاتر آمد و خواستیم كه انسان راهش را بیابد و پس از تكامل در جهت عالىترى راه بیفتد و به رشد برسد و راه و جهتش را ببیند و هدایت شود و رشد بگیرد، و هنگامى كه این رسالت با آن وسعت و این عمق بخواهد همراه بینات و كتاب و میزان، انتخاب انسان و بر پا ایستادن افراد را داشته باشد و از... غلطاندن و بدوش كشیدن آنها جلوگیرى كند، در این هنگام، این رسالت با آن وسعت و عمق و با این روش، بنیادى دیگر مىخواهد. دیگر بینش تاریخى، بینش طبقاتى، بینش سیاسى و عواطف انسانى و شعارها و بالاتر، بینش انسانى كه قدر و عظمت انسان و اتصال و پیوند انسان با هستى و با جامعه را مشخص مىكند، هیچ كدام از اینها نمىتواند این بار سنگین را به بدوش و این رسالت، بر این پایه مىتواند استوار مىشود. پایه دیگر این سقف سنگین را تحمل نمىكنند.
آن بینشهاى تاریخى و سیاسى و طبقاتى و یا آن شعارها به درد دیگران مىخورد؛ دیگرانى كه بیش از رفاه نمىخواهند و رابطهها را با هستى و با تمام نسلها در نظر نمىآورند. اما تو كه بارِ خدا را به دوش گرفتهاى، جز با پاى او و عبودیت او نمىتوانى حركت كنى، كه این عبودیت حقیقى است كه ربوبیت را در خود دارد؛ العُبودِیةُ جَوهَرَةٌ كُنهُها الرُبوبِیةٌ.
عمق این جمله را كسانى مىفهمند كه عمق "اشهد ان محمدا عبده و رسوله" را یافتهاند.
عبودیت، بنیاد رسالت محمدهاى تاریخ است. ما را به دیگران چه، كه از كجا شروع مىكنند و با بینشهاى سیاسى و تاریخى و اجتماعى یا با شعارها، مهرههاشان را مىسازند. ما چنین رسالتى داریم، با این وسعت و عمق و با آن روش انتخابى و آزاد.
ما نمىتوانیم آنگونه مهره بسازیم و آن گونهتر آن را سازمان دهیم. و این است كه براى اینگونه سازندگى و سازماندهى، ناچار درگیرىها و بحرانهاى بیشترى خواهیم داشت، كه قلههاى بلندتر، آمادگیهاى بیشترى و نیازهاى زیادتر دارند. مگر آنكه قلهها را تخفیف بدهیم و در همان سطح آزادى و عدالت اجتماعى و رفاه، برنامه بریزیم كه در این فرض، دیگر احتیاجى به این همه "نماز" و "روزه" و "جهاد" و "سمع الله" و "الله اكبر" نداریم و اگر به مذهب رو بیاوریم به خاطر خود مذهب نیست، كه دیدهایم تا به حال مذهب اهرم بوده، نه پایههاى طاغوت را مىشكستند، نه پایهاى كه بر آن چیزى بسازند.
عبودیت، بنیاد رسالت محمدهادى تاریخ است. ما را به دیگران چه، كه از كجا شروع مىكنند و با بینشهاى سیاسى و تاریخى و اجتماعى یا با شعارها، مهرههاشان را مىسازند. ما چنین رسالتى داریم، با این وسعت و عمق و با آن روش انتخابى و آزاد.
این قلههاى بلند؛ عبودیت مىخواهد؛ و این عبودیت چیزى جز عبادت است. عبادتى كه مهمترین كار در لحظه نباشد، عبودیت نیست و امر ندارد و اطاعت نیست و نور نخواهد داد.
عبودیت یعنى این نظارتِ بر محركها و حركتها. و چنین عبودیتى كه به دو چشمه سرشار قرآن و پیوند و دعا، نیاز دارد.
این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد كه تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده است. كسانى كه به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیدهاند به چنین عوامل ثباتى هم نیازمند نیستند
عبودیت یعنى این نظارتِ بر محركها و حركتها. و چنین عبودیتى كه به دو چشمه سرشار قرآن و پیوند و دعا، نیاز دارد.
این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد كه تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده است. كسانى كه به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیدهاند به چنین عوامل ثباتى هم نیازمند نیستند. همان طور كه كودكى بى خبر، از لذتها و آمیزشها چیزى نمىفهمد و در اوج گفتههاى تو، سراغ آب نباتش را مىگیرد و دنبال بازیگوشى هایش مىرود. آخر كسى كه تمام بار روحىاش این است، دیگر به جرثقیلها نیاز ندارد و چنین خراشى كه این همه جراحى نمىخواهد.
سینههایى كه تمام رنج هستى را، تمام دردهاى انسان و تمام ظلمهاى جامعه را شاهد بودهاند و همراه هر تازیانه كه بر مجاهدى فرود آمده حضور داشتهاند، آنها كه شاهد جامعه و شهید تاریخ و حاضر در حادثهها هستند و با آن همه درگیر و در برابر آن همه، مسئول آنها كه بارشان تا این حد است و زخمشان تا این عمق، اینها، چارهاى جز چنین پیوندها و رابطهها ندارند.
و این است كه قرآن به تدریج نازل مىشد تا ثابت رسول را تأمین نماید.
قالوا لولا نزل القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤ ادك و رتلناه ترتیلا.(4)
عبودیت یعنى این كه محركها و حركتهاى تو كنترل شده باشد. محركى جز الله نباشد،كه دیگران نسیمهاى بى رمقى بیش نیستند و نمىتوانند عظمت ما را بچرخانند و به بازى بگیرند. و از این گذشته با این كه او حركتى را كى خواهد كه مهمترین است و ضرورىترین.
این است كه رسول باید از شبها، خلوتى و پیوندى و ربطى برای خودش بسازد؛ قُم اللَیلَ الا قَلیلا نِصفَهُ اَو انقُص مُنهُ قَلیلا اَو زِد عَلَیه وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلا، انّا سَنُلقِى عَلیكَ قَولا ثَقیلا اِنّ ناشِئَةَ اللیلِ هِى اَشدُّ وَطاءً وَ اَقوَمُ قِیلا(5)
آنها كه قول ثقیل و رسالت سنگین در انتظارشان هست، باید هم به ترتیل قرآن و هم به قیام و بیدارى شب، رو بیاورند.(6)
1- خیال مىكنید به بهشت راه مىیابید، با آن كه هنوز به شما نرسیده گرفتارىها و رنجهایى كه به پیشینیان رسید و آنها را گرفت و تكان داد و زیر و رو شدند و به زلزله افتادند تا پیامبر و كسانى كه با او بودند بگویند: یارى و نصر در كجاست ، متى نصر الله ...الا ان نصر الله قریب.
در این آیه دو نكته است: یكى این كه گرفتارىهایى كه انسان را مىگیرند و او را تكان مىدهند و مىلرزانند. به این خاطر به او مى رسند كه او در جستجو نرسیدهاند. اینها به جاى این كه در گرفتاریها خورد شوند و بشكنند، مىتوانند از زلزلهها به دنبال نصر راه بیفتند و به نصر و یارى حق چشم بدوزند.
نكتهى دیگر اینكه پس از این مرحله از طلب و جست وجو ، باز نصر واصل نیست، بلكه باید مرحلهى دیگر بگذرد و این جست وجو و طلب ، به عمل و تصمیم تبدیل شود تا به نصر خدا واصل شوند وگرنه با اینكه نصر نزدیك است تو منصور نیستى و كارى از پیش نرفته است . كسانى كه در جا مى سوزند و سوز مى زنند، به جایى نمى رسند؛باید راه افتاد. گندمى كه در انبار مانده طعمه ى سوسگ هاست، ولى هنگامى كه راه افتاد و در جاى خود نشست، همان عاملى كه او را مپوسانده، همان سنبلهاش مىكند.
2-دخان 51.
3-ابراهیم 72.
4-فرقان 32.
5-مزمل ، 2-6.
6-دو سورهى مزمل و مدثر، براى تربیت رهبر و روش تربیت او حرفهایى دارند. در سوره مزمل از عواملى گفت و گو مىكند كه قیام است و ترتیل است و تسبیح است و یاد نشانههاى اوست و انقطاع از غیر اوست.
آنها كه روز پرشورى دارند و داد و ستدها دارند، باید ریشه در شب داشته باشند. كسى كه روز را به خلق مى گذراند، باید شب را با حق باشد و گرنه كم مىآورد و شكسته مى شود و مىماند.
و با آن روش زمینه سازى براى انتخاب این رسالت سنگین، در این وسعت و این عمق و این روش، به این عبودیت و پیوند نیازدارد.
با تصرف از كتاب: بشنو از نى؛ على صفایى حائرى