تبیان، دستیار زندگی
عبودیت، بنیاد رسالت محمدهاى تاریخ است. ما را به دیگران چه، كه از كجا شروع ‏مى‏‌كنند و با بینش‌هاى سیاسى و تاریخى و اجتماعى یا با شعارها، مهره‌هاشان را ‏مى‏‌سازند. ما چنین رسالتى داریم، با این وسعت و عمق و با آن روش انتخابى و آزاد....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رسالتی فراتر از نان و آب و آزادی!‏

آزادی

مقدمه‌ای برای قسمتهای بعد

آنها كه هستى و زندگى‌شان را در رفتنها دیده‌اند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، اینها در ‏این جریان، در این حركت، در این رفتن، با مانعها و درگیرى‌هایى روبرو مى‌شوند؛ مانعها و ‏درگیرى‌هایى كه همه جا خانه گرفته‌اند، در درون آنها، در خانه آنها، در محل و شهر و ‏جامعه و در تمام جبهه‌ها.

این درگیرى‌هاى مستمر، ناچار بحران‌ها، التهابها، اضطراب‌ها و زلزله‌هایى، به وجود ‏مى‌آورند و روح‌ها هرچند به قدرت كوه‌ها باشند، با چنین زلزله‌هایى همراه خواهند شد. ‏این اضطراب و زلزله، یك عامل طبیعى است كه مى‌توان در برابر آن چند گونه عكس العمل ‏داشت. اینها مى‌توانند، با چنین زلزله‌هایى همراه شوند.

این اضطراب‌ها و زلزله‌ها علامت نقص نیست، اگر انسان بتواند به پیوندهاى محكم‌تر و ‏قدرت‌هاى بیشترى برسد و این كه در رسول و همراهانش به جاى سستى و عقب گرد، ‏طلب و حركت به وجود مى‏‌آورد؛ طلبى براى پیروزى و حركت به سوى نصر. الا آن نصر الله ‏قریب. (1)

و در این حركت و در این درگیرى‌هاى وسیع و در كنار تحول‌ها و تغیرهاى مستمر، آنها كه ‏در كنار متغیرها لرزیده‌اند و زیر و رو شده‌اند، ناچار به ثابت و حق؛ به الله نزدیك مى‏‌شوند و ‏اوست كه آنها را به ثبات مى‏‌رساند و به آنها امن را مى‏‌بخشد، كه : ان المتقین فى مقام ‏امین (2) و یثبت الله الذین آمنو بالقول الثابت (3)

سرچشمه اصلى این قطره‌هاى امن و امان دو چیز است : یكى قرآن و دیگر پیوند و دعا.

اما تو كه بارِ خدا را به دوش گرفته‌اى، جز با پاى او و عبودیت او نمى‏‌توانى ‏حركت كنى، كه این عبودیت حقیقى است كه ربوبیت را در خود دارد؛ العُبودِیةُ جَوهَرَةٌ ‏كُنهُها الرُبوبِیةٌ.

شاید این طرح خیلى ساده و سطحى به نظر بیاید و ما را به یاد خرافات بیندازد و یا به یاد ‏قارى‌هایى كور و جلسه دعاهاى مهجور. ولى این طرح درمان است. هنگامى كه رسالت ‏ما براى این سطح گسترده، از حد نان و آب و آزادى و عدالت و رفاه و حتى تكامل بالاتر ‏آمد و خواستیم كه انسان راهش را بیابد و پس از تكامل در جهت عالى‌ترى راه بیفتد و به ‏رشد برسد و راه و جهتش را ببیند و هدایت شود و رشد بگیرد، و هنگامى كه این رسالت با آن وسعت و این عمق بخواهد همراه بینات و كتاب و میزان، ‏انتخاب انسان و بر پا ایستادن افراد را داشته باشد و از... غلطاندن و بدوش كشیدن آنها ‏جلوگیرى كند، در این هنگام، این رسالت با آن وسعت و عمق و با این روش، بنیادى دیگر ‏مى‏‌خواهد. دیگر بینش تاریخى، بینش طبقاتى، بینش سیاسى و عواطف انسانى و ‏شعارها و بالاتر، بینش انسانى كه قدر و عظمت انسان و اتصال و پیوند انسان با هستى ‏و با جامعه را مشخص مى‏‌كند، هیچ كدام از اینها نمى‏‌تواند این بار سنگین را به بدوش و ‏این رسالت، بر این پایه مى‏‌تواند استوار مى‏‌شود. پایه دیگر این سقف سنگین را تحمل ‏نمى‏‌كنند.

آن بینشهاى تاریخى و سیاسى و طبقاتى و یا آن شعارها به درد دیگران مى‏‌خورد؛ ‏دیگرانى كه بیش از رفاه نمى‏‌خواهند و رابطه‌ها را با هستى و با تمام نسل‌ها در نظر ‏نمى‏‌آورند. اما تو كه بارِ خدا را به دوش گرفته‌اى، جز با پاى او و عبودیت او نمى‏‌توانى ‏حركت كنى، كه این عبودیت حقیقى است كه ربوبیت را در خود دارد؛ العُبودِیةُ جَوهَرَةٌ ‏كُنهُها الرُبوبِیةٌ.

عمق این جمله را كسانى مى‏‌فهمند كه عمق "اشهد ان محمدا عبده و رسوله" را ‏یافته‌اند. ‏

عبودیت، بنیاد رسالت محمدهاى تاریخ است. ما را به دیگران چه، كه از كجا شروع ‏مى‏‌كنند و با بینش‌هاى سیاسى و تاریخى و اجتماعى یا با شعارها، مهره‌هاشان را ‏مى‏‌سازند. ما چنین رسالتى داریم، با این وسعت و عمق و با آن روش انتخابى و آزاد. ‏

ما نمى‏‌توانیم آنگونه مهره بسازیم و آن گونه‌تر آن را سازمان دهیم. و این است كه براى ‏اینگونه سازندگى و سازماندهى، ناچار درگیرى‌ها و بحران‌هاى بیشترى خواهیم داشت، ‏كه قله‌هاى بلندتر، آمادگیهاى بیشترى و نیازهاى زیادتر دارند. مگر آنكه قله‌ها را تخفیف ‏بدهیم و در همان سطح آزادى و عدالت اجتماعى و رفاه، برنامه بریزیم كه در این فرض، ‏دیگر احتیاجى به این همه "نماز" و "روزه" و "جهاد" و "سمع الله" و "الله اكبر" نداریم و اگر ‏به مذهب رو بیاوریم به خاطر خود مذهب نیست، كه دیده‌ایم تا به حال مذهب اهرم بوده، ‏نه پایه‌هاى طاغوت را مى‏‌شكستند، نه پایه‌اى كه بر آن چیزى بسازند.

عبودیت، بنیاد رسالت محمدهادى تاریخ است. ما را به دیگران چه، كه از كجا شروع ‏مى‏‌كنند و با بینش‌هاى سیاسى و تاریخى و اجتماعى یا با شعارها، مهره‌هاشان را ‏مى‏‌سازند. ما چنین رسالتى داریم، با این وسعت و عمق و با آن روش انتخابى و آزاد.

این قله‌هاى بلند؛ عبودیت مى‏‌خواهد؛ و این عبودیت چیزى جز عبادت است. عبادتى كه ‏مهم‌ترین كار در لحظه نباشد، عبودیت نیست و امر ندارد و اطاعت نیست و نور نخواهد ‏داد.

عبودیت یعنى این نظارتِ بر محرك‌ها و حركتها. و چنین عبودیتى كه به دو چشمه سرشار ‏قرآن و پیوند و دعا، نیاز دارد.

این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد كه تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده ‏است. كسانى كه به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیده‌اند به چنین عوامل ثباتى ‏هم نیازمند نیستند

عبودیت یعنى این نظارتِ بر محرك‌ها و حركتها. و چنین عبودیتى كه به دو چشمه سرشار ‏قرآن و پیوند و دعا، نیاز دارد.

این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد كه تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده ‏است. كسانى كه به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیده‌اند به چنین عوامل ثباتى ‏هم نیازمند نیستند. همان طور كه كودكى بى خبر، از لذت‌ها و آمیزشها چیزى نمى‏‌فهمد ‏و در اوج گفته‌هاى تو، سراغ آب نباتش را مى‏‌گیرد و دنبال بازیگوشى هایش مى‏‌رود. آخر ‏كسى كه تمام بار روحى‌اش این است، دیگر به جرثقیل‌ها نیاز ندارد و چنین خراشى كه ‏این همه جراحى نمى‏‌خواهد.

سینه‌هایى كه تمام رنج هستى را، تمام دردهاى انسان و تمام ظلم‌هاى جامعه را شاهد ‏بوده‌اند و همراه هر تازیانه كه بر مجاهدى فرود آمده حضور داشته‌اند، آنها كه شاهد ‏جامعه و شهید تاریخ و حاضر در حادثه‌ها هستند و با آن همه درگیر و در برابر آن همه، ‏مسئول آنها كه بارشان تا این حد است و زخمشان تا این عمق، اینها، چاره‌اى جز چنین ‏پیوندها و رابطه‌ها ندارند.

و این است كه قرآن به تدریج نازل مى‏‌شد تا ثابت رسول را تأمین نماید.

قالوا لولا نزل القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤ ادك و رتلناه ترتیلا.(4) ‏

عبودیت یعنى این كه محرك‌ها و حركت‌هاى تو كنترل شده باشد. محركى جز الله ‏نباشد،كه دیگران نسیم‌هاى بى رمقى بیش نیستند و نمى‏‌توانند عظمت ما را بچرخانند و ‏به بازى بگیرند. و از این گذشته با این كه او حركتى را كى خواهد كه مهم‌ترین است و ‏ضرورى‌ترین.

این است كه رسول باید از شبها، خلوتى و پیوندى و ربطى برای خودش بسازد؛ قُم اللَیلَ ‏الا قَلیلا نِصفَهُ اَو انقُص مُنهُ قَلیلا اَو زِد عَلَیه وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلا، انّا سَنُلقِى عَلیكَ قَولا ثَقیلا ‏اِنّ ناشِئَةَ اللیلِ هِى اَشدُّ وَطاءً وَ اَقوَمُ قِیلا(5) ‏

آنها كه قول ثقیل و رسالت سنگین در انتظارشان هست، باید هم به ترتیل قرآن و هم به ‏قیام و بیدارى شب، رو بیاورند.(6)‏


‎ ‎‏1- خیال مى‌كنید به بهشت راه مى‌یابید، با آن كه هنوز به شما نرسیده گرفتارى‌ها و رنج‌هایى كه به ‏پیشینیان رسید و آنها را گرفت و تكان داد و زیر و رو شدند و به زلزله افتادند تا پیامبر و كسانى كه با او بودند ‏بگویند: یارى و نصر در كجاست ، متى نصر الله ...الا ان نصر الله قریب.

در این آیه دو نكته است: یكى این كه گرفتارى‌هایى كه انسان را مى‌گیرند و او را تكان مى‌دهند و ‏مى‌لرزانند. به این خاطر به او مى رسند كه او در جستجو نرسیده‌اند. اینها به جاى این كه در گرفتاریها خورد ‏شوند و بشكنند، مى‌توانند از زلزله‌ها به دنبال نصر راه بیفتند و به نصر و یارى حق چشم بدوزند.

نكته‌ى دیگر اینكه پس از این مرحله از طلب و جست وجو ، باز نصر واصل نیست، بلكه باید مرحله‌ى دیگر ‏بگذرد و این جست وجو و طلب ، به عمل و تصمیم تبدیل شود تا به نصر خدا واصل شوند وگرنه با اینكه نصر ‏نزدیك است تو منصور نیستى و كارى از پیش نرفته است . كسانى كه در جا مى سوزند و سوز مى زنند، ‏به جایى نمى رسند؛باید راه افتاد. گندمى كه در انبار مانده طعمه ى سوسگ هاست، ولى هنگامى كه راه ‏افتاد و در جاى خود نشست، همان عاملى كه او را مپوسانده، همان سنبله‌اش مى‌كند.

‏2-دخان 51.

‏3-ابراهیم 72.

‏4-فرقان 32.

‏5-مزمل ، 2-6.

‏6-دو سوره‌ى مزمل و مدثر، براى تربیت رهبر و روش تربیت او حرف‌هایى دارند. در سوره مزمل از عواملى ‏گفت و گو مى‌كند كه قیام است و ترتیل است و تسبیح است و یاد نشانه‌هاى اوست و انقطاع از غیر ‏اوست.

آنها كه روز پرشورى دارند و داد و ستدها دارند، باید ریشه در شب داشته باشند. كسى كه روز را به خلق ‏مى گذراند، باید شب را با حق باشد و گرنه كم مى‌آورد و شكسته مى شود و مى‌ماند.

و با آن روش زمینه سازى براى انتخاب این رسالت سنگین، در این وسعت و این عمق و این روش، به این ‏عبودیت و پیوند نیازدارد.‏

با تصرف از كتاب: بشنو از نى؛ على صفایى حائرى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.