تبیان، دستیار زندگی
شخصیت امام خمینی(ره) در ایران و خارج از ایران بالخصوص برای عاشقان و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی نیازی به معرفی ندارد. او در زندگی و بعد از مرگ به چنان اوج ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اندیشه‏های عرفانی و شعر امام خمینی

امام خمینی

دكتر نرگس جهان

عاشقان صدر نشینان جهان قدسند

سر فراز آنكه بدرگاه جمال تو گدا است.1

شخصیت امام خمینی(ره) در ایران و خارج از ایران بالخصوص برای عاشقان و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی نیازی به معرفی ندارد. او در زندگی و بعد از مرگ به چنان اوج از شهرت، عزّت و احترام رسیده بود كه بعد از قرنها در هزارها هزار بلكه در كرورها كرور اشخاص، كمتر به آن دست می‏یابند. در ایران بچه و بزرگ، جوان و پیر، زن و مرد، كس و ناكس، خاص و عام، اسمش را با تعظیم و تكریم به "امام" نام می‏برند.

عارف در اصطلاح عرفان آن كس است كه هم دارای دین و مذهب باشد، هم اهل ریاضت و كشف و شهود. او از مقام علم الیقین به مرتبه عین الیقین و حق الیقین می‏رسد. امام(ره)در همین نكته اظهار نظر می‏كند:

حاصل كون و مكان جمله زعكس رخ توست

پس همین بس كه همه كون و مكان حاصل ما2

* * *

دل عارف مانند آینه پاك و صاف است و او در وی صنایع خدا به طریق معرفت می‏بیند

هركجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست

هركجا سر بنهی سجده‏گه آن زیبا است3

به عقیده امام یك عارف و صوفی باید در خلوت دور از شور و غوغای مردم زندگی بسر ببرد تا قربت خدا حاصل شود.

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند

جام می‏گیر ز مطرب كه روی سوی صفا4

یك عارف را نباید كه بر زعم معرفت خویش لاف اناالحق بزند

آنكس كه به زعم خویش عارف باشد غواص به دریای معارف باشد

بفكرش وقتی از حجاب آزاد خواهد شد لاكش به او كشف می‏شود.

روزی اگر از حجاب آزاد شود

بیند كه به لاك خویش واقف باشد5

این نوع عارفان را كه بدون معرفت لاف عرفان می‏زنند امام، طوطی صفت می‏گوید.

طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی

ای مور، دم از تخت سلیمان بزنی

فرهاد ندیده‏ای و شیرین گشتی

یاسر نشدی و دم زسلمان بزنی6

او معتقد است كه یك عارف حقیقی تا وقتی در مشاهده دوست خودبینی را از دست ندهد او هرگز به گوهر مقصد خود نخواهد رسید:

تا خوابی در خودیّ خود پنهانی

خورشید جهان بود زچشم تو نهان7

خودبینی و شرك را یكی می‏داند

گر نیست شوی كوس انا الحق نزنی

با دعوی پوچ خود معلق نزنی

تا خودبینی تو مشركی بیش نه ای

بی خود بشوی كه لاف مطلق نزنی8

امام بزرگ این نوع صوفیان را كه خودبین هستند به مانند حافظ شیرازی "مدعی" می‏گوید. او رباعی سروده است به عنوان "مدعی".

از صوفی‏ها، صفا ندیدم هرگز

زین طایفه من وفا ندیدم هرگز

زین مدعیان كه فاش انا الحق گویند

با خودبینی فنا ندیدم هرگز9

او علم و عرفان را برای رسیدن به منزلگه عشاق، راه باطل می‏داند:

علم و عرفان به خرابات ندارد راهی

كه به منزلگه عشاق ره باطل نیست10

در طول تاریخ، مذهب، عرفان و فلسفه بر فكر انسانی تأثیر بزرگی دارند. مذهب بر وجود خدای بزرگ و برتر دلالت می‏كند. برای مومن زندگی این دنیای فانی موقتی و گذشتنی است. ایشان با احساسات لطیف زندگانی را بسر می‏برند. هدف زندگی عارفان و صوفیان دیدار الهی است. امام هم در طول زندگی خودش در عشق الهی بسر برده است و اینگونه سروده است:

عمر را پایان رسید و یارم از در در نیامد

قصه‏ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد11

مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز

آنكه باید این قفس را بشكند از در نیامد12

یك عارف حقیقی یك صوفی با كمال و یك درویش غنی با این دنیای فانی عشق نمی‏ورزد. او در حالت سرمستی دور از همه عیش و عشرت زندگی بسر می‏برد امام بزرگ همین عقیده را می‏سراید:

آنكه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است

آنكه بگذشت زپیدا و نهان درویش است

خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است

آنكه دوری كند از این و از آن درویش است13

حجاب به اصطلاح صوفیه هر چیزی است كه انسان را از حق تعالی باز می‏دارد. نزد مستملی بخارایی حجاب چهار نوع است: دنیا كه حجاب عقبی است. خلق، حجاب اطاعت است. شیطان، حجاب دین و نفس حجاب خدا. امام محترم علم و فلسفه را نفس حجاب خدا و حجاب اكبر می‏داند:

آنان كه به علم فلسفه می‏نازند

بر علم دگر به آشكارا تازند

ترسم كه در این حجاب اكبر آخر

سرگرم شوند و خویشتن را بازند14

امام بزرگ بسیاری از نكات عرفان را به فاطی خطاب كرده است:

فاطی كه زمن نامؤ عرفانی خواست

از مورچه‏ای تخت سلیمانی خواست

گویی نشنیده ما عرفناك از آنك

جبرئیل ازو نفخه رحمانی خواست15

مكتب عرفان كه در سراسر ایران و در شعر و ادبیات فارسی مسلط است دارای یك سیستم فكری خاصی است. از این فكر یك انسان عارف و صوفی می‏شود. او با روش و طریقت خاص خدا را می‏شناسد و خود را در یاد خدا فنا می‏كند. امام محترم یك عارف كامل و صوفی با كمال بود اساس فكر عرفان امام بر یك تصور زیباست. او پرتو حسن را جمال خالق می‏داند:

پرتو حسنت به جان افتاد و آن را نیست كرد

عشق آمد دردها را هرچه بُد درمان نمود16

حافظ همین نكته را می‏سراید:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

او جمال مطلق را بعد از گسستن دل از علایق جهان می‏بیند:

فاطی زعلایق جهان دل بركن

از دوست شدن به این و آن دل بركن

یك دوست كه آن جمال مطلق باشد

بگزین تو و از كون و مكان دل بركن17

"جلوؤ جمال" و "دیدار یار" را در "آئینه جان" مشاهده می‏كند. به عقیده وی جان آئینه هستی است. یعنی زندگی آدمی در اطراف این گردش می‏كند.

جان كه آئینه هستی است در اقلیم وجود

برزده سنگ به آئینه جان آمده‏ام18

از آتش "عشق دلدار" می‏افزاید:

آتش عشق بیفزا غم دل افزون كن

این دل غمزده نتوان كه غم افزا نشود

او عشق الهی را "قبله عشق" می‏داند.

بهار شد در میخانه باز باید كرد

بسوی قبلؤ عاشق نماز باید كرد19

او سفر عشق را با دل تنگ در سایه عشق و در سایه لطف می‏كرده است.

عالم عشق است هرجا بنگری از پست و بالا

سایه عشقم كه خود پیدا و پنهانی ندارم20

آن سرو دل آرای من آن روح جان افزای من

در سایؤ لطفش نشین كاین سایه دل آرا بود21

و در سایه لطف خدا از چاك نفی بیرون می‏آید:

بردار این ارقام را بگذار این اوهام را

بستان زساقی جام را جامی كه در آن لا بود22

او در قافله عشق را در صبح ازل بادؤ الست یعنی كه باده عشق وحدانیت خدا نوشیده است چون خمیر آدم از گل عشق سرشته شده است.

جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما

عشق تو سرشته گشته اندر گل ما23

بعد از پیمودن این همه مراحل عشق به این نتیجه می‏رسد كه هر شئ و هركس در تحت توجّهات و فرمان خدا حركت می‏كند:

ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست

همه در امر تو هستند و تو فرمانفرما24

به اندیشه امام هدف زندگی شناخت زیبایی و لذت بردن از زیبایی است. او حاضر نیست "زیبایی باغ" را با نظرهای كوتاه ببیند.

ای روی تو نور بخش خلوتگاهم

یاد تو فروغ دل نا آگاهم

آن سرو بلند باغ زیبایی را

دیدن نتوان با نظر كوتاهم25

عرفان یكی از تابناكترین تجلیّات اندیشه انسان است باید گفت كه این طریقه عارفان و روش صاحب نظران است. ایشان از ذوق و شوق منازل "راه معرفت" را طی می‏كنند من اینجا از عناوین غزلیّات و رباعیّات امام(ره) استفاده كرده‏ام. امام تقریباً بر هر اصطلاح تصوّف غزلی یا رباعی یا مسمط ساخته است و در آن نكات عرفانی را بیان كرده است.

امام رهبر بزرگ مانند یك صوفی كامل اول هستی خودش را فراموش می‏كند. بعداً در هر ذره خدا را می‏جوید. او معتقد است كه اگر كسی هستی خویش را فراموش نكند او در وحدت خدا شرك می‏ورزد.

آنكس كه ره معرفت اللّه پوید

پیوسته زهر ذره خدا می‏جوید

تا هستی خویشتن فرامش نكند

خواهد كه زشرك عطر وحدت بوید26

در اندیشه امام(ره) دنیا و هر شئ كه در دنیا است حتّی از ذرّه تا خورشید نمایشگر زیبایی خدا است و اگر ما نمی‏بینیم این عیب ماست ورنه خدا هرجا موجود است.

عیب از ما است اگر دوست زما مستور است

دیده بگشای كه بینی هم عالم طور است27

او صاحب عقیده است اِنّ اللّه علی كلّ شئ قدیر.

ذرّه‏ای نیست كه از لطف تو هامون نبود

قطره‏ای نیست كه از مهر تو دریا نشود28

نیز عقیده قرآن را اظهارنظر می‏كند كه هر شئ در این كون و مكان در تسبیح خدا غرق‏اند.

وقت آنست كه بنشینم و دم در نزنم

به همه كون و مكان مدحت او مسطور است29

او عاشق خدا است و معشوقش هر چیز و در هر جا جلوه فكن است حتّی كه نغمه‏های موسیقی پرندگان زیبا گلهای نرگس و لاله و سنبل از تجلیات انوار حق پر هستند.

از سنبل و نرگس جهان باشد به مانند جنان

و زسوسن و نسرین زمین چون روضؤ خلد برین

از قمری و كبك و هزار آید ندای ارغنون

وز سیره و كوكوو سار آواز چنگ راستین

یك عارف حقیقی همیشه دور از رسومات و غوغای مردم در خلوت زندگی بسر می‏برد. امام عید و شادی‌های دنیا را برای اهل دنیا وقف می‏كند و خود در موقع شادیها و خوشی ها خلوت را تلاش كرده در یاد خدا غرق می‏شود:

صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند

جام می‏گیر زمطرب كه روی سوی صفا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند

من سرمست زمیخانه كنم روبه خدا30

او منزل عشق را به سر و جان طی می‏كند:

گر مرا ره به در پیر خرابات دهی

به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا31

او بعد از تلاش بسیار به دلدار خود رسیده بود آماده نیست كه دوباره این خطا بكند:

سالها در صف ارباب عمائم بودم

تا به دلدار رسیدم نكنم باز خطا32

به نزدیك امام بزرگ تجلّی خدا دو نوع است یكی تجلی ذات و دوّم تجلّی صفات الهی در شعر امام انوار هر دو تجلّیّات درخشان هستند مثلاً:

جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود

در غم او است كه در گفت و مگوئیم همه33

جز سر كوی تو ای دوست ندارم جائی

در سرم نیست بجز خاك درت سودائی34

امواج حسن دوست چو دریای بی كران

این مست تشنه كام غمش در كرانه است35

حاصل كون و مكان جمله زعكس رخ تست

پس همین بس كه همه كون و مكان حاصل ما36

او تجلّی الوهیت كه محمد(ص) را بود در شعر می‏سراید:

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست

نازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نما37

به عقیده عرفان اسلامی نیز در قرآن مجید در سوره 33 آیه 72 آمده است كه خدا امانت (عشق) خودش را به آسمان و زمین و كوه عرضه كرد هیچ كدام نپذیرفتند ولی این مشت خاكی این عشق را پذیرفت. شعرای زبان و ادبیات فارسی و اردو زبان نیز عرفا و صوفیان این عشق خداوند را با بار امانت یاد می‏كنند و شعر می‏سرایند. باید اضافه كرد كه دل آدمی از هفت آسمان و زمین كوه عرش و كرسی و لوح فراخت تر بوده كه این امانت را بر سرخود گذاشته است. حافظ همین نكته را می‏سراید:

آسمان بار امانت نتوانست كشید

قرعه فال بنام من دیوانه زدند

میر تقی میر شاعر اردو زبان می‏سراید:

سب په جس بار گرانی كی

است كو یه ناتوان اتهالیا

امام بزرگ غزل به عنوان"بار امانت" ساخته است:

كشم بار امانت بادلی زار

امانت دار اسرارم تو باشی

در این غزل او بجانب نكات عرفانی اشاره می‏كند در مقابل محبت و مودت وجود عارف این دنیا را هیچ ارزش نمی‏دهد.

به اندیشه امام محترم بمقابله عشق خدا، جهان برابر یك جو ارزش ندارد:

جهان را یك جوی ارزش نباشد

اگر یارم اگر یارم تو باشی38

و به سبب عشق خدا آدمی خاكی به معراج عشق رسیده است:

رسد جانم به فوق قاب قوسین

كه خورشید شب تارم تو باشی39

امام بزرگ(ره) اگر وصال دوست به او حاصل می‏شود: با نهایت خوشحالی و شادمانی مرگ را به آغوش می‏گیرد:

ببوسم چوبه دارم به شادی

اگر درپای آن دارم تو باشی

عرفا و صوفیا در شراب وحدت غرق‏اند و ایشان در حالت سرمستی تجلّیّات خدا را مشاهده می‏كند. امام(ره) می‏سراید:

هشیاری من بگیر و مستم بنما

سرمست ز باده الستم بنما

بر نیستی ام فزون كن از راه كرم

در دیده خود هر آنچه هستم بنما40

در این رباعی اشاره است بطرف آیه قرآن "الست بربكم" امام بزرگ مانند یك صوفی با كمال استغنا كه بی نیازی حق است در حالت مستی قربت خدا را می‏جوید. نیز این هستی را برای رسیدن به مطلوب خود یك نیاز لازم فكر می‏كند:

بی نیازی است درین مستی و بیهوشی عشق

در هستی زدن از روی نیاز است هنوز41

و در نسیم سحر بوی الست تا هنوز به مشمامش می‏رسد:

ای نسیم سحری اگر سركویش گذری

عطر برگیر كه او غالیه ساز است هنوز 42

به عقیده عرفان اسلامی آدم را بر فرشتگان به سبب علم فضیلت بزرگی حاصل است. چون هرچه كه آدم می‏داند فرشتگان از دانستن آنها عاجزند. امام رهبر به این مطلب اشاره می‏كند:

قدسیان را نرسد تا كه به ما فخر كنند

قصؤ عَلّم الاسمأ به زبان است هنوز43

صوفیان بردن نعرؤ "انا الحق" وحدت وجود را قایل‏اند و ایشان به این منزل بعد از پیمودن راه دراز می‏رسند. ولی امام محترم در مشاهدؤ حسن دوست خاموشی را ترجیح می‏دهد و زدن نعره‏ها را لاف عارف می‏داند و به این مقابله خودی موسی را دوست می‏دارد:

تا منصوری لاف انا الحق بزنی

نادیده جمال دوست غوغا فكنی

دك كن جبل خودی خود چون موسی

تا جلوه كند جمال او بی‏ارنی44

به عقیده صاحب نظران و عارفان و نیز در قرآن مجید آمده است كه ابلیس آدم را فریب داد. او دانه گندم را خورد. در این نافرمانی آدم و حوا را از بهشت بیرون راندند. در روایات وجه تخلیق كائنات را در "كنت كنزاً مخفیاً" "ولولاك لما خلقت الافلاك" بیان كرده‏اند. امام(ره) از این نتیجه‏گیری می‏كند كه اگرچه فریب دادن شیطان به آدم از روی سوء نیّت بود ولی در حقیقت این احسانش بود چون ازین سبب عشق پیدا گشت و آدم از مُلك مَلك رخت بربست.

خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود

از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود45

یا:

خواست از فردوس بیرونم كند خوارم كند

عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلك پران نمود

پرتو حسنت بجان افتاد و آن را نیست كرد

عشق آمد دردها را هرچه بُد درمان نمود46

غالب به زبان اردو می‏گوید:

عشق كه طبعیت نه زیست كا مزا پایا

درد كی دوا پایی درد لا دوا پایا

امام از لحاظ عقاید خود ازاهل تشیّع بود چنانچه با نهایت اخلاص در قصیده بهاریه انتظاریه در حق شیعیان دعاگو هست:

ای صاحب حضرت زمان ای پادشاه انس و جان

لطفی نما بر شیعیان تایید كن دین مبین

تاریخ شاهد است كه همیشه عارفان حقیقی و صوفیان با كمال در معاشره و اجتماع خود كارهای اصلاحی انجام داده‏اند. امام محترم نیز با اندیشه‏های عرفان اسلامی و با روش و طریق صاحب نظری ایران و ایرانیان را از چنگال استبداد آمریكا رهائی بخشید. او ایران را از انقلاب سفید بیرون آورده به راه انقلاب اسلامی رهنمائی كرد و كشور ایران را از خودكامگی شاه رها كرده و به جمهوری اسلامی ایران مبدل كرد و گفت كه:

جمهوری ما نشانگر اسلام است

افكار پلید فتنه جویان خام است

ملت به ره خویش جلو می‏تازد

صدّام بدست خویش در صد دام است46

یا:

جمهوری اسلامی ما جاوید است

دشمن زحیات خویشتن نومید است

آن روز كه عالم زستمگر خالی ست

ما را و همه ستمكشان را عید است47

او ملّت اسلام را با اخلاق اسلام آراسته كرد. او خود مردی ساده زیست بود و این خصوصیّت خود را به ملّت ایران بخشید تا این درجه كه سر ما به پیش سادگی ایران و ایرانیان با نهایت عزت و احترام خم می‏شود:

او مردی مسلمان و پابند صوم و صلوة بود و در یاد خدا غرق می‏ماند. چنانچه همه ما بوسیله تلی وژن دیدیم كه در آخرین لحظات در حالت بیماری در بیمارستان بستری بود نماز را با تمام اراكین یعنی با قیام و ركوع و سجود ادا كرد و آرزویش به پایه تكمیل رسید:

به بیماری دهم جان و سر خود

اگر یار پرستارم تو باشی48

شوم ای دوست پرچمدار هستی

در آن روزی كه سردارم تو باشی49

پاورقیها:

18. ص139.

15. ص196.

16. ص115.

1. ص49.

10. ص67.

12. ص97.

14. ص209.

13. ص54.

17. ص232.

19. ص80.

11. ص97.

2. ص45.

25. ص226.

22. ص103.

28. ص112.

21. ص103.

23. ص44.

20. ص150.

24. ص43.

27. ص52.

26.ص215.

29. ص52.

39. ص181.

33. ص179.

35. ص61.

32. ص39.

30. ص39.

31. ص39.

3. ص49.

36. ص45.

37. ص39.

38. ص181.

34. ص186.

40. ص 192.

44. ص246.

45. ص115.

43. ص127.

47. ص193.

49. ص181.

41. ص126.

46. ص195.

48. ص181.

4.ص39.

42. ص126.

5. ص206.

6. ص247.

7. ص227.

8. ص246.

9. ص217.