یک روز صبح
یک روز، صبح زود، ازل بود یا ابد فرقی نمیکند، سر این راه نا بلد
پا کردم عقل را و بسی راه، دور شد نزدیک بود گم کنم کفش بی خرد
یکروز، صبح زود رسیدم که: اَلسلام یک روز صبح، جای صنم گفتم: الصمد
عیسی که نیستی پدر تو امام بود این بار چندم است که گهواره حرف زد؟
ای آب نون هال که یک قطرهی شما کافیست در شکستن اندام پیر سد
تو آن ستارهای که تمام منجمان حتی نکردهاند شبی هم تو را رصد
نام تو چیست؟ کودک موسی؟ نه؟ گــُل؟ نه؟ سیب؟ جایت کجاست؟ باغچه؟ گهواره؟ یا سبد؟
دریا کنار مرقد تو موج میزند ماهی و پادشاهی تو حکم جزر و مـَدّ
از یک شروع میشوی و هفت مرتبه در جلوه میروی بشوی هشتمین عدد
هر کس که میدهد به تو از دور یک سلام وقت جواب، مضربی از هشت میشود
اینجا فقط توئی و توئی این "توئی" چه خوب! آنجا منم، منم، منم و این "منم" چه بد!
من قصد کردهام بروم مشهد الرضا من قصد کردهام بروم یا علی مدد
"رضا جعفری"
پیوند به :