تبیان، دستیار زندگی
قیصر امین‌پور حالا دیگر در میان ما نیست؛ آثارش اما برای‌مان به یادگار ‌مانده و نام و یادش همیشه زنده، شعرها و كتاب‌هایش را می‌خوانیم و گفته‌هایش را مرور می‌كنیم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

و قاف حرف آخر عشق است...

قیصر امین‌پور

نگاهی به برخی دیدگاه‌های قیصر امین‌پور در سال‌های اخیر

قیصر امین‌پور حالا دیگر در میان ما نیست؛ آثارش اما برای‌مان به یادگار ‌مانده و نام و یادش همیشه زنده، شعرها و كتاب‌هایش را می‌خوانیم و گفته‌هایش را مرور می‌كنیم.

این روزها دیدگاه‌های امین‌پور به محل چالشی میان كسانی تبدیل شده است كه هر یك تحلیل یا انتسابی را متوجه تفكرات این شاعر معاصر در چند دهه‌ی گذشته و سال‌های اخیر می‌دانند؛ اما بی‌شك آن‌چه در این میان، متقن و قابل اتكاست، تنها دیدگاه‌هایی است كه از او در كتاب‌ها یا نوشتارهای رسانه‌یی زمان حیاتش مكتوب مانده، یا آن‌چه كه در جمع‌های رسمی بیان كرده است و نه حتی در نشست‌های خصوصی و غیرعمومی.

هنرمند نباید نسبت به دردهای مردم بی‌تفاوت باشد

قیصر امین‌پور در مراسم بزرگداشت شعر و شخصیت سلمان هراتی با عنوان «دری به آسمان ستاره» كه‌ در تالار كمال دانشكده‌ی ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد، با اشاره به این‌كه بهتر است این‌گونه نشست‌ها بیش‌تر برگزار شوند، می‌گوید: معمولا ادبیات و شعر و به‌طور كلی ادبیات خلاق، بیرون از دانشگاه، تپش و نوسان بیش‌تری دارد، و این البته جای تأسف است؛‌ یعنی جوامع بیرون از دانشگاه مثل مطبوعات، گروه‌ها و انجمن‌ها،‌ اندكی جلوتر از نهادهای آكادمیك و رسمی دانشگاهی حركت می‌كنند.

او در ادامه‌ی گفته‌هایش به این نكته اشاره و تأكید می‌كند كه: اول این ‌كه باید تحریر محل نزاع كنم. برخی از دوستان و منتقدان می‌گفتند كه چرا همچنان مثلا برای هراتی كه شاعر خیلی بزرگی هم نبوده است، بزرگداشت می‌گیرند. اما به‌قول شاعر، «چون می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون»، من نه می‌خواهم بگویم كه سلمان هراتی بزرگ‌ترین شاعر بوده و نه می‌خواهم بگویم كه چون با او دوست بوده‌ام و می‌گفتند ما در جمع شاعران انقلاب بوده‌ایم، به این دلیل بخواهم او را بزرگ كنم. واقعا این‌طور نیست.

شاعر مجموعه‌ی «گل‌ها همه آفتابگردانند» با بیان این‌كه درباره‌ی سیدحسن حسینی هم، چنین بحث‌هایی مطرح بوده است، می‌افزاید: این‌گونه نیست كه من بخواهم به‌دلیل دوستی، او را نیز شاعر بزرگی بدانم. چرا بعضی‌ها این‌طور نگاه و قضاوت می‌كنند؟ چرا نمی‌گویند او شاعر بزرگی بوده است، كه من هم با او دوست بوده‌ام. به‌دلیل این‌كه من دوستان زیادی دارم، كه اگر به‌خاطر دوستی بود، بایستی آن‌ها را بزرگ‌ترین شاعران می‌دانستم.

امین‌پور سپس به توضیحی درباره‌ی سیر طی‌شده‌ی انواع نقد ادبی و رویكردهایش می‌پردازد و اظهار می‌كند: اما آن‌چه امروز می‌گویم، درباره‌ی دو نوع نقد نمونه‌وار است؛ یكی نقد رئال و دیگری نقد ایده‌آل، یا به‌ معنایی نقد واقع‌گرا و آرمان‌گرا، و شاید بشود این دو نگاه را در كنار یكدیگر،‌ یك طبقه‌بندی كلی دانست.

او به این موضوع اشاره می‌كند كه رئالیسم محض هیچ‌وقت به‌تنهایی هنر و ادبیات ایجاد نمی‌كند، همچنان كه خود آرمان‌گرایی‌ هم حاصل و مولود واقعیت است. این واقعیت است كه شرایط به ما می‌گوید كه تو به‌ عنوان هنرمند می‌توانی چه ایده‌آلی داشته باشی. چیزی فراتر از این‌ها نداریم. هنرمند چیزی نمی‌تواند باشد، مگر این‌كه در سطح خیلی بالایش در اوج قله‌ی جهان‌بینی عصر خود ایستاده‌ باشد؛ نه چیزی خارج از آن و نه در فضایی ماورایی. پس آن‌چه كه اسمش را نقد ایده‌آل می‌گذاریم، برخاسته از این واقعیت است؛ یعنی هر آرمانی یك واقعیت دارد و هر واقعیتی یك آرمان. آرمان واقع‌گرایی این است كه بتواند واقعیت را به ‌خوبی به‌ ما نشان دهد، و آرمان‌گرایی هم برخاسته از واقعیتی است.

این شاعر معاصر در بخش دیگری از صحبت‌هایش می‌گوید: اگرچه این هر دو با هم روابط متقابلی دارند،‌ اما برای دوره‌ها و شرایط خاص، نقد رئال و نقد واقع‌گرا، كارایی بهتر و درست‌تری دارد. مثلا در شرایطی مثل انقلاب اسلامی، انقلاب مشروطه و جنگ، نه به‌دلیل این‌كه انقلاب ماست و‌ دل‌مان می‌خواهد كه درباره‌اش بگوییم، یا معیارهایش آن‌طور باشد كه ما می‌گوییم، بلكه چون شرایط آن‌گونه است، چنین پیش می‌آید. اما صحبت این هم هست كه این معیارها و هدف‌ها را چه كسی مشخص می‌كند. چه كسی مشخص می‌كند كه اگر این هنر به كجا رسید، موفق است و یا اگر به كجا نرسید، ناموفق است؟!

او به‌ عنوان مثال با اشاره و مقایسه‌ای بین شعر رهی معیری و نسیم شمال، می‌گوید: اگر قرار باشد به شعر رهی و نسیم شمال نمره بدهیم، خب رهی شاعرتر است. اما آیا واقعا می‌توانید آن نقشی را كه نسیم شمال با همان شعرهای ساده‌اش در جامعه راه انداخت، نادیده بگیرید؟! یا حالا فرض كنیم كه جای این دو شاعر را عوض كنیم، نتیجه چه می‌شود؟! حتی اگر به‌جای یك نسیم شمال، در آن دوره 500 رهی معیری داشتیم، یك‌صدم تأثیر شعر نسیم شمال را نمی‌توانستند داشته باشند.

امین‌پور متذكر می‌شود: این‌گونه نیست كه بدون نگاه شعری و درنظر گرفتن شعریت شعری، بخواهیم بگوییم سلمان هراتی به‌دلیل اجتماعی شاعر بزرگی بوده است. اگر هیچ‌كس او را نشناسد، دست كم ما كه با او نشست و برخاست داشته‌ایم، بهتر می‌شناسیمش. لازم نیست كسی به من یادآوری كند كه شما مگر شعر را نمی‌فهمید كه این‌گونه از سلمان هراتی حرف می‌زنید.

شاعر «آینه‌های ناگهان» به این مسأله هم تأكید دارد كه البته در عین حال یك چیزهایی هست كه نقد ادبی هیچ‌گاه نمی‌تواند آن‌ها را ببیند. این را چندی پیش درباره‌ی شعرهای سیدحسن هم گفتم.

وی با اشاره به این بیت كه: «تلك آثارنا تدل علینا / فانظروا بعدنا الی‌الاثار»، ادامه می‌دهد: درست است كه آثار بر صاحبان آثار دلالت می‌كنند، اما واقعا چگونه می‌شود تنها با نگاه به آثار سیدحسن، آن مایه از نكته‌یابی، نكته‌دانی، تیزهوشی، حاضرجوابی و سرعت انتقال را در آثار مكتوبش دید؛ به‌جز آن‌كه در محضر او بوده باشی. مثلا من می‌دانم كه او زبان‌های فرانسه، ‌عربی و انگلیسی را در حد ترجمه، خودش یاد گرفته بود. درباره‌ی سلمان هم در مقدمه‌ی كتابش این موضوع را توضیح داده‌ام: «شاید برای دیگران داوری درباره‌ی شعر سلمان چندان دشوار نباشد، زیرا خود را با سه دفتر شعر مكتوب، روبه‌رو می‌بینند كه می‌توانند از هر دری كه می‌خواهند به باغ سبز و آسمانی شعرش درآیند و به ‌سادگی از عهده‌ی سنجش و ارزیابی آن برآیند. اما آیا به‌راستی سلمان و شعر سلمان همه همین است كه هست؟ نه، این نه داد و داوری، بلكه حتا بیدادگری است، اگر بخواهیم نهایت و سقف پرواز پرنده‌ای را تنها همان ارتفاعی بدانیم كه تازه پر باز كرده و یا اوج آواز او را همان زمزمه‌ی پیش‌درآمدی بدانیم كه آوازه‌ كرده است.»

این شاعر فقید ادامه می‌دهد: نقد ادبی چطور می‌تواند به ما این مایه از‌ شتاب شدن و سرعت شكوفایی را كه خودش اعجاب‌انگیز است، بگوید؟! و البته نقد ادبی كاملا حق دارد كه نگاه پوزیتیویستی، عینی و ابژكتیو داشته باشد. بقیه‌ی حرف‌ها برای نقد ادبی تعارف به‌نظر می‌رسند.

قیصر امین‌پور می‌گوید: اگر ما می‌گوییم در دوره‌هایی خاص، كاركردها، معیارها، نقش‌ها، تعریف‌ها، هدف‌ها، رسالت‌ها و وظیفه شعر دگرگون می‌شود، حتما چیزی مدنظرمان است. مگر می‌شود آدم شاعری در آن دوره‌ی انقلاب باشد و بی‌توجه بماند. یا به‌قول جلال آل‌ احمد، برود سی خودش و پی‌ كار خودش و كاری نداشته باشد كه جامعه و مردم چه دردی دارند. آدم فوقش می‌تواند بهترین جوان دوره‌ی خودش باشد، و سلمان بود.

او در ادامه خاطرنشان می‌كند: این‌كه وقتی مردم در خاك و خون می‌غلتند، هنرمند برود دنبال عیش و نوش خودش، چه معنا دارد؟ مسلم است در دوره‌ای كه مردم یك‌پارچه آتش‌اند، هنرمند هم از آن دسته است. برخی‌ها الآن در حالی‌كه راحت روی مبل نشسته‌اند، می‌گویند شما چرا آن موقع فریاد می‌زدید؟ اگر به‌فرض شما احمد شاملو را یكی از بزرگ‌ترین شاعران معاصر بدانید، خب حالا اگر همین شاعر بزرگ و یا مثلا الیوت را ببرید در جمعی كه دارند برای شهادت امام حسین (ع) سینه می‌زنند، بگویید لطفا شما شعری را برای این جماعت بخوانید، نتیجه چه خواهد شد؟! همچنان كه اگر یكی از نوحه‌های درست و مؤثر و زیبای دسته‌های سینه‌زنی را ببریم در انجمن شاعران آوانگارد و پست‌مدرنیسم بخوانیم، همان نتیجه را خواهیم داشت. البته هر كدام از این شعرها و نوحه‌ها در جای خود درست و زیبا و مؤثرند، اما جابه‌جایی این‌ها، این شرایط طنزآمیز را پیش می‌آورد. روشن است كه اگر ما بدون پیش‌داوری نگاه كنیم، دچار اشتباه نمی‌شویم. نمی‌گویم در بعضی دوره‌ها فقط باید به نقد رئال پرداخت، بلكه می‌گویم منتقد باید دو و شاید هم سه چشم داشته باشد؛ چشمی به واقعیت و چشمی به آرمان، تا بتواند نقد منصفانه‌تری ارایه دهد. نه این‌كه بیاید بگوید عارف و ایرج ‌میرزا بزرگ‌ترین شاعران ایران هستند و نه این‌كه آن‌ها و نقش‌شان را اصلا نادیده بگیرد.

ادامه پیدا كردن معناگرایی در شعر معاصر درست نیست

به گزارش ایسنا، قیصر امین‌پور همچنین در نخستین جلسه‌ی چهارمین نشست فصلی گروه ادبیات معاصر فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی درباره‌ی «درآمدی بر زیبایی‌شناسی هنر سنتی و نو» سخنرانی می‌كند و می‌گوید: همان‌طور كه دموكراسی سیاسی داریم، دموكراسی ادبی هم داریم، همان‌طور كه مخاطب به كتاب‌فروشی می‌رود و كتاب مورد نظرش را انتخاب می‌كند، باید به نویسنده‌ هم حق داد مخاطبش را انتخاب كند.

این استاد دانشگاه با اعتقاد بر این‌كه باید دریچه‌ی ذهن‌مان را باز بگذاریم، چراكه ممكن است دریچه‌ی دیگری هم باشد كه خوشایند هم باشد، می‌افزاید: ما اگر با متر شعر سنتی به سراغ شعر نو برویم، اولین چیزی كه می‌یابیم، این است كه این یكی یك وجب كوتاه‌تر و آن یكی بلندتر است و یا اگر با چراغ شباهت با واقعیت، گرد شهر كوبیسم بگردیم، انسانی پیدا نمی‌كنیم؛ زیرا به‌دنبال تناسب اندام میكل آنژ و رافائل كه برای ما ترسیم كرده‌اند، هستیم. در واقع ما به دنبال سؤالی رفته‌ایم كه آن سؤال نبوده است. هر دوره و مكتبی كه به وجود می‌آید، برای پاسخ به سؤالی است؛ اگر این‌طور نباشد، انگار لیوانی را برعكس گرفته‌ایم یا كسی تابلوی كوبیسم را گرفته و برعكس هم به دیوار نصب كرده است.

او متذكر می‌شود: بعضی‌ها هستند كه كتاب را عوضی دستشان می‌گیرند و وقتی می‌پرسی چرا عوضی گرفته‌ای، این كارشان را توجیه می‌كنند. این‌كه چطور باید شعر را درست در دست بگیریم و تصور و تلقی خود را تصحیح كنیم، بحث درازی می‌طلبد.

امین‌پور معتقد است: هنر چه سنتی و چه نو باشد، فرقی نمی‌كند؛ هنر، هنر است و از آسمان به زمین نیامده، ممكن است فقط قدری آسمانی‌تر یا قدری زمینی‌تر باشد.

عضو فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه‌ی همین بحث توضیح می‌دهد: ما كسانی را داریم كه از موضع سنت به مدرنیسم نگاه می‌كنند و می‌گویند حقیقت یكی است و نوآوری معنا ندارد؛ پس شعر نو هم شعر نیست.

او در بخشی از صحبت‌هایش می‌گوید: در فرهنگ اسلامی، ما كسانی چون عین‌القضاة و مولوی را داریم كه در فرهنگ ایرانی و اسلامی رشد یافته‌اند و نمی‌توان گفت آن‌ها نوآور نیستند.

امین‌پور یكی از ویژگی‌های هنر سنتی را معنامداری می‌داند و می‌افزاید: ما شعر و هنر را تا موقعی كه نگوییم یعنی چه، نمی‌پذیریم. شعرهای كتاب‌های درسی را معلمانه معنی نكنیم و در جزوه ننویسیم؛ این‌جور معنا كردن نزد منتقدان معاصر، باعث شده رویكردشان به شعر، همان رویكرد سنتی باشد. در شعر معاصر هنوز معناگرایی ادامه یافته، كه این اصلا درست نیست.

سراینده‌ی «آینه‌های ناگهان»‌ با بیان این مطلب كه سیر تحول معنا خود بایستگی دارد كه بررسی شود، ادامه می‌دهد: علم هرمنوتیك هم قدیم‌ترین و هم جدیدترین رویكرد است؛ از تفسیر عهد عتیق شروع می‌شود و تا امروز هم ادامه دارد. بعد از نظر به «مرگ مؤلف» رولان بارت، معنی و نیت اصلی هم به پرسش گرفته شد.

امین‌پور یادآور می‌شود: مثلا اگر قرار بود این شعر حافظ را كه: «دوش دیدم كه ملایك در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»، معنا كنیم و به جای شعر بگذاریمش، می‌شد شعر را حذف كرد. حتما یك ریگی به كفش شاعر بوده كه این‌گونه گفته است. به قول ژان پل سارتر، در نثر، كلمات در خدمت نویسنده هستند و ما را به هدفی راهنمایی می‌كنند، در واقع حمالان معنی هستند. ولی در شعر، شعار در خدمت كلمات است. نثر را با عبارت دیگر می‌شود بیان كرد؛ ولی شعر حافظ را جور دیگری نمی‌توان گفت. نمی‌گویم بین شعر و نثر سیم خاردار و دیوار فولادین وجود دارد؛ نه، بلكه آن‌ها درهم تنیده‌اند، چنان‌كه ‌«شاهنامه» گاهی به شعر و گاهی به نثر نزدیك می‌شود.

او با اشاره به رسانه بودن هنر در گذشته توضیح می‌دهد: نه این‌كه امروز هنر رسانه نیست؛ اما در گذشته در هنر، اخلاق، فلسفه و كلمات قصار هم می‌آمد؛ به این دلیل شعر نو مقابل شعر كهن نتوانسته بایستد. البته شعر نو هم ویژگی‌هایی دارد؛ مثلا ما در شعر نو می‌توانیم سلاح هسته‌یی یا رآكتورهای اتمی ببریم؛ ولی اگر در شعر كهن موشك ببریم، آن را منفجر خواهد كرد.

او همچنین به پیوند صورت و معنا در شعر سنتی و نو اشاره می‌كند و می‌گوید: نمی‌گویم در هنر سنتی صورت و معنا پیوندی ندارد، ولی به گونه‌ای تحلیل می‌كردند كه بیش‌تر پیوند مكانیكی در آن برقرار بود؛ ولی امروز بیش‌تر به هنر ارگانیك قایل‌اند. در قدیم بیش‌تر وزن و تركیب‌بندی در شعر وجود داشت.

امین‌پور درباره‌ی رابطه‌ی ارگانیك توضیح می‌دهد: رابطه‌ی ارگانیك یعنی گلبرك‌ها چگونه از دانه، جوانه و ساقه تبدیل شده‌اند، یعنی مضمونی از زمانی كه جوانه می‌زند و رشد می‌یابد، معنا می‌شود.

او تأكید می‌كند: ‌هنر و شعر و زیبایی در همه‌ی زمان‌ها و مكان‌ها زیباست. كسانی هستند كه همیشه فراتر می‌روند و خود را از عصری به عصر دیگر می‌كشانند. این افتراقات به این معنا نیست كه شعر نو یا هنر نو بهتر از هنر كلاسیك است و با برعكس. ما اگر زیبایی را در هر دوره، زمان و مكانی بتوانیم كشف كنیم، می‌توانیم لذت ببریم.

امین‌پور در پایان یاد‌آور می‌شود: اگر دریچه‌ی ذهن‌مان را بر روی زیبایی‌ها نبندیم، تا ابدالآباد تركیب‌های گوناگونی می‌توان ساخت؛ چرا كه زیبایی‌ها بی‌كرانه‌اند.

دارایی‌های شعر را به آن بازگردانیم

قیصر امین‌پور این اواخر در صحبتی درباره‌ی شعر می‌گوید: ضروری است دارایی‌هایی را كه از شعر گرفته‌ایم، به او بازگردانیم؛ تا شاید از این فقر بی‌مخاطبی بیرون آید.

امین‌پور با اشاره به این‌كه سیر هنرهای مختلف از هم‌گرایی به‌سمت واگرایی بوده است، یادآور می‌شود: در گذشته همه‌ی هنرهای ما در شعرمان خلاصه می‌شدند، و شعر یك‌تنه بار همه‌ی هنرها را بر دوش داشت.

این شاعر در ادامه با اشاره به داستان «لیلی و مجنون» اظهار می‌كند: این شعر خود به تنهایی یك رمان است؛ منتها یك رمان منظوم، و شاید یكی از رازهای اثرگذاری و گسترش و عمق تأثیر این آثار، استفاده از چند گونه هنر در یك هنر بوده است. ضمن این‌كه شعر در نقش یك رسانه‌ی همگانی و تبلیغی نیز بود، و كم و بیش همه‌ی حكومت‌ها به آن نیاز داشتند.

امین‌پور خاطرنشان می‌كند: در نگاهی اجمالی به سیر تاریخ هنر می‌بینیم، حركت هنر از وحدت به‌سوی كثرت است؛ البته اكنون به خوب یا بد بودن آن كاری ندارم.

این شاعر فقید در همایش «بهار ایرانی» با مقایسه‌ی بین عكاسی و نقاشی می‌گوید: ما در نقاشی به آن‌چه كه هست، می‌پردازیم؛ اما در عكاسی چیزی را كه خود از آن‌چه كه هست، درمی‌یابیم، بازتاب می‌دهیم. این درباره‌ی شعر نیز صادق است و هر آن‌چه را كه هست و می‌خواهیم بماند، از حكمت، اندیشه، اخلاق، احساس و... در قالب نظم می‌ریزیم.

قیصر امین‌پور معتقد است: شعر كاركردهای گوناگون داشته است و به تعداد همه‌ی این كاركردها می‌توانست مخاطب داشته باشد؛ اما امروزه لاغر و به‌عبارتی مستقل شده است. در واقع امروزه این هنر می‌گوید من شعرم و شعر باید چیزی باشد كه نه سینما، نه نقاشی، نه خط و نه حتا موسیقی باشد؛ از این رو این یك سیر كلی بوده است و همه‌ی هنرها به یك استقلال رسیده‌اند.

این شاعر فقید در بخش دیگری از سخنان خود می‌گوید: سینما نه تنها هنر هفتم، بلكه هر هفت هنر را در دل خود دارد و حتی بیش‌تر از آن را. این هنر در فرصتی اندك فرصت گسترش بسیاری دارد و در برابر سینما نگاهی به شعر می‌اندازیم. با توجه به این‌كه تنها ابزار و دارایی شعر، كلمه است و فقط بایستی با این ابزار جبران همه‌ی چیزهایی را كه رفته‌رفته از دست داده است، استفاده كند، و از سویی خود ما نیز اجحاف بیش‌تری در حق او می‌كنیم و با عنوان‌هایی چون: پست‌مدرنیسم، مدرنیسم، شعر آزاد و... همه‌ی دارایی شعر را از او می‌گیریم.

او در ادامه می‌افزاید: تنها ابزار شعر را به چالش می‌كشیم و می‌گوییم چه لزومی دارد كه كلمه، وزن، موسیقی، معنا، نحو، نماد و... داشته باشد و امروزه با پدیده‌هایی چون: معناگریزی، موسیقی‌گریزی، نحوشكنی و بلكه ستیزی، نه گریزی مواجهه می‌شویم.

او با اشاره به پدید آمدن نقاشی انتزاعی می‌گوید: عده‌ای پس از این جریان سعی داشتند كه این موضوع را به شعر تسری دهند و اصرار داشتند كه كلمه فقط موسیقی داشته باشد، و از وجوه دیگر چون معنا، روایت و ... خالی باشد؛ اما موفق نشدند؛ زیرا لفظ و معنی را به تیغ از یكدیگر نتوان برید.

امین‌پور با بیان این مطلب كه ضروری است با بازگرداندن عناصر از دست‌داده‌ی شعر به كمك آن بیایم، تأكید می‌كند:‌ این كلمه‌ی لاغر و تنها را برای این‌كه تقویتش كنیم و همچنین تأثیر آن را بیش‌تر، عمیق‌تر و گسترده‌تر بكنیم، ضروری است دارایی‌هایش را بازگردانیم.

رفتن به‌سوی قواعد دیگر باید به‌صورت منطقی باشد

قیصر امین‌پور همچنین در دومین برنامه‌ی «میهمان ماه» دفتر شعر جوان، درباره‌ی «سیر دگردیسی قالب‌ها و قواعد شعر فارسی از آغاز تا امروز» می‌گوید: در بررسی سیر قالب‌ها و قواعد شعر فارسی، به این نتیجه می‌رسیم كه هر چقدر قالب‌ها رو به جلو رفته‌اند، آزادی آن‌ها بیش‌تر می‌شود؛ تا جایی كه به شعر آزاد و سپید، حجم، موج ناب و موج نو می‌رسیم.

این شاعر معاصر می‌افزاید: می‌توان گفت كه نخستین، منسجم‌ترین و منظم‌ترین فرم و قالب شعر فارسی، قصیده است؛ مثنوی هم كه قالب ابتكاری ایرانیان است. هر كدام از این قالب‌ها برای خود، پیكره‌ی مشخصی دارند و می‌بینیم كه از دل هر قالب، یك قالب جدید بیرون آمده است؛ تا می‌رسیم به شعر نیمایی و بعد هم آزاد. حال آیا با این‌گونه بررسی‌ها می‌توانیم به یك گزاره، جمله و فرمول معینی برسیم كه حكمی درباره‌ی دوره‌های شعر فارسی صادر كنیم؟ آیا اصولا چنین تحقیقاتی در تاریخ ادبیات مملكتی امكان‌پذیر است؟ در صورتی پاسخ مثبت است كه ما بسیاری از استثناها، فراز و فرودها و زیگزاگ‌ها را ندیده بگیریم و درمجموع، با مشخص كردن مقاطع معین، حكم‌هایی صادر كنیم. مثلا بگوییم از رودكی تا سعدی حركت از عینیت به ذهنیت، طبیعت‌گرایی به صنعت‌گرایی است؛ یا رفتن از شكل‌های بسته به باز، مركزگرایی به مركزگریزی و از تقارن به عدم تقارن. یعنی اول خوب بیاندیشیم و مقاطع را تقسیم‌بندی ‌كنیم، بعد درباره‌ی آن‌ها حكم دهیم. البته باید اضافه كرد كه ما در این‌جا درباره‌ی قالب، فرم و صورت حرف می‌زنیم و به نظر می‌رسد اگر برای هر دوره‌ای، مطلع و مقطعی را در نظر بگیریم، می‌توانیم برخی از این احكام را صادر كنیم. مثلا می‌شود گفت قصیده از آغاز تا خاقانی از نظم ساده به نظم پیچیده رفته است. منظور از نظم هم التزام سیستم و مجموعه‌ای از اجزا، قوالب، قواعد و سنت‌ها است.

سراینده‌ی «دستور زبان عشق» یادآور می‌شود: اگر بخواهیم بگوییم تا دوره‌ی سعدی، روند چگونه خواهد بود و تبیین آن به چه صورت است، باید گزاره‌های دیگری پیش رو قرار دهیم و بگوییم سفر از نظم ساده به پیچیده و دوباره از پیچیده به ساده كه لزوما این سادگی پایانی، عین سادگی آغازین نیست و پس از عبور از پیچیدگی حاصل شده است. اگر تا دوره‌ی مشروطه و نیما و پس از او را در نظر بگیریم، شاید گزاره‌هایی از این دست را بتوانیم پیشنهاد كنیم. یعنی عبور از شكل‌های بسته و متقارن به شكل‌های باز. البته فرم ذهنی، بحث دیگری است كه در رشد شعر نو، خیلی مستحكم‌تر است و معماری منسجم‌تری نسبت به شعرهای سنتی دارد. ما می‌توانیم این سیر رسیدن به آزادی‌های بیش‌تر را در انواع هنرها همچون رمان، نمایش‌نامه و داستان‌نویسی هم ببینیم. حال پرسش دیگر این است كه آیا ما می‌توانیم از این نظم به‌سوی آزادی مطلق برویم؟ هر چند كه شاید این امر، غیرطبیعی و منطقی باشد؛ ولی چنین مباحثی در تاریخ ادبیات مطرح است. مثلا مكتب داداییسم‌ها هم كه مدعی است محدودیتی ندارد، باز از قواعدی پیروی می‌كند.

امین‌پور ادامه می‌دهد: باید دانست كه قالب‌ها و قواعد، زاییده‌ی محدودیت‌ها هستند و برای رفع محدودیت ایجاد شده‌اند؛ اما همیشه این‌گونه نیست. مثل علم پرسپكتیو در نقاشی كه برای فرار از محدودیت ایجاد شد، اما به كسی كه می‌خواهد نقاشی یاد بگیرد، اول می‌گویند كه پرسپكتیو را بیاموز. برای پاسخ دادن به این پرسش، باید دوره‌ها را بررسی، و با در نظر گرفتن قالب‌ها و قواعد آن دوره‌ها، گزاره‌هایی پیشنهاد كنیم. مثلا در كلمات نیما از این‌گونه عبارات وجود دارد كه شعر آزاد، درست است كه آزاد از یك‌سری قیدها است؛ اما قیدهای دیگری را روبه‌روی خودش قرار داده است. یا این‌كه بی‌نظمی هم باید نظمی داشته باشد؛ به این معنا كه گریز از تعدادی قواعد و رفتن به سوی قواعد دیگر هم باید به صورت منطقی باشد. این، به معنای محدودیت نیست؛ چون قواعد، قابل تغییرند و وحی منزل نیستند. شاید به همین دلیل باشد كه الیوت می‌گوید، در هنر و شعر آزادی وجود ندارد و با یك جمله، منظور این است كه آزادی در هنر تا جایی خوب است كه منجر به آزادی از هنر نشود.

سنت و نوآوری در شعر معاصر

دكتر قیصر امین‌پور با راهنمایی دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی و همكاری دكتر اسماعیل حاكمی و دكتر تقی پورنامداریان در پایان‌نامه‌ی كه در كتابی با نام «سنت و نوآوری در شعر معاصر» منتشر شده است، به بررسی «سنت و نوآوری» در شعر معاصر پرداخته است.

در این پایان‌نامه آمده است: سنت دست و پای هنرمند را نمی‌بندد، بلكه به مثابه‌ی زنجیره‌ی طلایی، ما را به اموری از گذشته پیوند می‌دهد. سنت تعاریف و معانی فراوانی دارد و انتخاب یكی از آن‌ها و ترجیح یكی بر دیگری دشوار است؛ از آن دشوارتر ارایه‌ی تعریفی جدید است كه جامع و مانع باشد و تصویری بی‌ابهام از مفهوم مورد نظر به ذهن برساند. اما سنت در مورد ادبیات عبارت است از مجموع شیوه‌های ادبی كه طی تطور ادبیات هر قومی پدید آمده و بر روی هم انباشته شده است. نخستین پایه‌ای كه ترقیات و تحولات ادبی بر روی آن صورت می‌گیرد، سنت است و آن‌چه ادوار مختلف ادبی را به هم می‌پیوندد، همین سنت‌هاست.

بدعت اصطلاحی است فراگیر كه در مقابل معانی گوناگون سنت به كار می‌رود؛ اما درست‌تر آن است كه این واژه را به همان معنی اصطلاحی خود در قلمرو مفاهیم دینی و در برابر مفهوم الهی و دینی سنت به كار بگیریم. اما در قلمرو ادبیات و هنر،‌ علاوه بر بدعت، ابداع و نوآوری، اصطلاح دیگری نیز فراوان به كار می‌رود كه بویژه در قرن اخیر، رواج بسیار گسترده‌ای یافته است.

Modernism  یا نوگرایی، واژه‌ی جامع و فراگیری است كه به جنبش‌ها و گرایش‌های بین‌المللی در تمام هنرهای خلاق از اواخر قرن نوزدهم به این سو، اطلاق می‌شود. و Modern یا نو اصطلاحی است كه به یكی از گرایش‌های اصلی نگارش در قرن حاضر اطلاق می‌شود.

این پایان نامه می‌افزاید: سنت و نوآوری در هنر و ادبیات، علی‌رغم ارتباط با سنت و بدعت دینی، یكی نیستند؛ سنت‌های هنری - ادبی ایستا و ثابت نیستند و این‌كه سنت متعلق به گذشته است، اما نوآوری مربوط به حال است.

امین‌پور همچنین نوشته است:‌ برخلاف جریان نقد ادبی ما كه غالبا در جهت تثبیت سنت‌ها و گسترش و آموزش آن‌ها و نیز بازداشتن شاعران از نوآوری سیر می‌كرد، از بررسی شعر شاعران به این نتیجه می‌رسیم كه غالب این شاعران، بویژه در دوره‌های آغازین شعر، همچنین در مقاطع خاصی از دوره‌های بعد، به حتم ویژگی ذاتی شعر و شمایل طبیعی شاعران نوآوری‌هایی داشته‌اند و جریان‌های جانبی نتوانسته است آن‌ها را از ادامه‌ی مسیر طبیعی نوآوری باز دارد.

نویسندگان آمریكای لاتین با بومی بودن جهانی می‌شوند

قیصر امین‌پور در كنگره‌ی ادبیات آمریكای لاتین هم كه بهار امسال در تهران برگزار شد، در سخنانی می‌گوید: به بیان مولانا، همدلی از همزبانی بهتر است، و اهالی شعر، كه همه اهل یك خانه‌اند، این همدلی را با هم دارند و به عبارتی همه به یك زبان، عشق‌ورزی می‌كنند.

این شاعر و استاد دانشگاه با اشاره به كتاب «وظیفه‌ی ادبیات» متذكر می‌شود: نویسندگان آمریكای لاتین برخلاف روشنفكران و اندیشمندان غربی كه از جهانی شدن حرف می‌زنند، بر مؤلفه‌های بومی سرزمین خود تأكید دارند، و با بومی بودن، جهانی شدند. آن‌ها چون وامدار فكر، اندیشه، فرهنگ و تمدن خود بودند، با آن ریشه‌های فرهنگی، هویتی بود، كه جهانی شدند.

امین‌پور در پایان تأكید می‌كند: این موضوع در زمانه‌ای كه حرف از جهانی شدن است، حركت زیبایی است.

همه‌ی شاعران متعهد به جامعه و انسان و سرنوشت آن‌ها می‌نگرند

قیصر امین‌پور همچنین هنگام آمدن آدونیس (علی احمد سعید) به ایران در سال 84، در سخنانی به بررسی دیدگاه‌هایی از آدونیس و نقد شعری از او می‌پردارد.

امین‌پور به رابطه‌ی نسبی با آدونیس به واسطه‌ی شیعی، شاعر و شرقی بودن اشاره می‌كند و همچنین رابطه‌ی سببی با او را این‌طور تعریف می‌كند كه او هم با نگاه نگران، مثل همه‌ی شاعران متعهد، به جامعه، انسان و سرنوشت انسان و جهان می‌نگرد و دغدغه‌ی ذهن و زبانش، سنت و مدرنیزم است.

این شاعر سپس به این اشاره می‌كند كه به آدونیس اتهام گسست از سنت را می‌زنند و در عین حال به گفته‌ای از خود او استناد می‌كند كه می‌گوید: باید از آن ناخویشتنی كه گذشته بر شخصیت ما تحمیل می‌كند، رها شویم و به‌راستی، خود باشیم. خواهان جدایی از میراثی هستم كه تمام شده است و دیگر نیرویی در آن نمانده است؛ خواهان جدایی از خاكسترم، نه آتش.

قیصر امین‌پور ابهام را دیگر اتهام واردشده به شعر آدونیس می‌داند و می‌گوید: كه اگر چه به نظر می‌رسد شعر او رفته‌رفته از سمت معنا به صورت می‌گراید، اما شعر او همیشه با اندیشه درگیر است و معنا هیچ‌وقت در شعر او كم یا گم نمی‌شود.

او در ادامه از آدونیس نقل قول می‌كند: هستند شیادانی كه عجز خود را در پس پرده ابهام پنهان می‌كنند و كسانی كه عجز خود را در پس پرده‌ی وضوح پنهان می كنند. من به خودی خود نه ابهام مورد توجهم است، نه وضوح. آن چه برایم اهمیت دارد، نوآوری است و بس.

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید!

قیصر امین‌پور اهل مصاحبه نبود؛ با این حال وقتی اعلام می‌شود، در جریان چهاردهمین كنگره‌ی سراسری شعر دفاع مقدس، یكی از خیابان‌های كرمانشاه، به‌ منظور تقدیر، به‌نام او نام‌گذاری خواهد شد، به خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، می‌گوید: البته می‌دانم كه دوستان حسن نیت داشته‌اند؛ ولی بدون تعارف، بنده خود را كوچك‌تر از این حرف‌ها می‌دانم.

این شاعر فقید می‌افزاید: مسلماً كرمانشاه خود بزرگانی دارد كه به‌ مراتب از این بنده‌ی كوچك برای چنین امری شایسته‌ترند. پس ضمن اظهار سپاس و عذرخواهی از پذیرش چنین امری، تأكید می‌كنم كه هیچ‌گونه اطلاعی از این شایعه ندارم و از خدای مهربان می‌خواهم كه خطاهای ما را ببخشاید! ما را به حال خود بگذارید و بگذرید!

منبع : ایسنا