تبیان، دستیار زندگی
ایوان‌ دلم‌ خالی‌ بود. پرنده‌ی‌ صدایت‌ آواز نمی‌خواند. نیامده‌ بود كه‌ آواز بخواند. پرستویِ حرفت‌ در آسمان‌ نبود؛ در آسمان‌ خیالم‌!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در حضور ابر و آفتاب‌ و رنگین‌ كمان‌

در حضور ابر و آفتاب و رنگین کمان

ایوان‌ دلم‌ خالی‌ بود. پرنده‌ی‌ صدایت‌ آواز نمی‌خواند. نیامده‌ بود كه‌ آواز بخواند. پرستویِ حرفت‌ در آسمان‌ نبود؛ در آسمان‌ خیالم‌!

تو نبودی‌ و دست‌هایت‌ هم‌؛ تا نوازش‌گر تنهایی‌ام‌ باشند. آن‌ دست‌هایِ سبزِ اندیشه‌هایت‌. پس‌ كجا بودند؟

باید پنجره‌ی‌ اتاق‌ تنهایی‌ام‌ را باز می‌كردند. باید انگشت‌ بر پشت‌ شیشه‌های‌ رنگی‌ آن‌ می‌زدند و مرا به‌ خود می‌آوردند.

چند تا گلدانِ شمعدانیِ تبسم‌ داشتم‌ كه‌ گل‌های‌شان‌ بسته‌ بودند. وقتی‌ تو می‌آمدی‌، بازشان‌ می‌كردی‌. بهشان‌ آب‌ می‌دادی‌ پایِ ساقه‌های‌شان‌، عطر امید می‌ریختی‌. خاك‌شان‌ را هر بار تو تازه‌ می‌كردی‌؛ فقط‌ تو...

یادِ همسایه‌ی‌مان‌ افتادم‌. مردی‌ محتشم‌ بود با جاه‌ و مكنت‌، و ثروت‌ و عزّت‌! امّا حالا با مرگ‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ می‌كند. بیچاره‌، یك‌ پایش‌ در گور بود و پای‌ دیگرش‌ در پیِ دارایی‌هایِ دنیا... هنوز هم‌!

در حضور ابر و آفتاب و رنگین کمان
و باز یاد تو افتادم‌. از روی‌ تاقچه‌ تو را برداشتم‌ و بوسیدمت‌. وای‌... چه‌ عطر دل‌پذیری‌ داشتی‌. سلام‌ نهج‌البلاغه‌یِ مهربانم‌! مگر می‌شد از تو دل‌ كَند و جدا شد، یا فراموشت‌ كرد؟

... و آرام‌ آرام‌ صدای‌ حكمتی‌ تازه‌، در گوشم‌ ریخت‌. مثل‌ تولد برگ‌های‌ تازه‌ی‌ فروردین‌، در حضور ابر، آفتاب‌ و رنگین‌ كمان‌...

امیرمؤمنان‌(ع‌) خطاب‌ به‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌(ع‌) فرمود:  چیزی‌ از دنیای‌ حرام‌ برای‌ پس‌ از مرگت‌ باقی‌ مگذار!

زیرا آن‌ چه‌ از تو می‌ماند نصیب‌ یكی‌ از دو تن‌ خواهد شد: یا شخصی‌ است‌ كه‌ آن‌ را در طاعت‌ خدا به‌ كارگیرد، پس‌ سعادتمند می‌شود، به‌ چیزی‌ كه‌ تو را به‌ هلاكت‌ افكنده‌ است‌. یا شخصی‌ كه‌ آن‌ را در نافرمانی‌ خدا به‌ كار گیرد، پس‌ هلاك‌ می‌شود به‌ آن‌چه‌ كه‌ تو جمع‌ آوری‌ كردی‌. پس‌ تو در گناه‌، او را یاری‌ كرده‌ای‌، كه‌ هیچ‌ یك‌ از این‌ دو سزاوار آن‌ نیستند تا برخود مقدم‌ داری‌(1)...

حكمت‌ 416 نهج‌البلاغه‌، ترجمه‌ مرحوم‌ محمد دشتی(1)

گردآوری مجید ملامحمدی‌

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.