مرد بذل کننده
روزی حاتم طایی در صحرا عبور می کرد ، درویشی راه بر حاتم گرفت و از او ده هزار دینار کمک مالی بلاعوض خواست . حاتم گفت : ده هزار دینار بسیار خواستی ، درویش گفت : یک دینار بده. حاتم گفت : آن زیاده طلبی چه بود ؟ و این کم خواستن از چه سبب است . درویش گفت : از شخصی چون تو کمتر از ده هزار دینار نباید درخواست کرد و به چون تویی کمتر از این مبلغ نمی توان بخشید !! حاتم دستور داد: ده هزار دینار درخواستی درویش را به او پرداخت کردند.
داستان جود و سخاوت حاتم به اینجا ختم نمی شود ، او در زمان حیات که بخشنده بود هیچ ، نوشته اند که بعد از حیات نیز دست از جود و جوانمردی برنداشت . آورده اند که جمعی از بنی امیه شبی را در کنار قبر حاتم به صبح رساندند ، یکی از آن جماعت که " ابی الخیر" نام داشت ، چند بار به سر قبر حاتم رفت و گفت : ما را امشب میهمان کن که به تو وارد شده ایم!!
همراهان ، " ابی الخیر" را چند بار از این کار منع کردند ، سحر چون اراده رفتن کردند " ابی الخیر" گفت : دیشب خواب دیدم که حاتم از گور بیرون آمده و شتر مرا پی کرده است ، چون نزدیک شتر رفتند ، شتر قادر به حرکت نبود ، پس آن را کشته و خوردند. چون گذر آنها بر قبیله" طی" افتاد پسر حاتم را دیدند که شتری را گرفته ، می آورد و می گوید :" ابی الخیر" کیست؟ پسر حاتم آن شتر را به " ابی الخیر" تسلیم کرد و گفت : پدرم دیشب در خواب به من گفت: من شتر " ابی الخیر" را جهت او و همراهانش بکشتم .عوض آن بده.