غلامی كه از مولای خود نیكوتر می اندیشید
واقدی نقل كرده، گوید:" روزی عمروعاص كه پیر و ضعیف شده بود ، با غلام خود ( وردان ) به نزد معاویه آمد و مشغول گفتگو شدند و جز وردان كسی نزد آنان نبود. عمرو گفت:" ای امیرمؤمنان دیگر از چه چیز لذت می بری ؟ " گفت:" به زن رغبتی ندارم، لباس نرم وخوب هم آن قدر پوشیده ام كه پوستم به آن عادت كرده و دیگر نمی فهمم كدام نرم است. غذای خوب و نرم و گرم هم آن قدر خورده ام كه نمی دانم كدام لذیذتر است و خوبتر است. بوی خوش هم آن قدر وارد بینی من شده است كه نمی دانم كدام یك خوش بوتر است. اكنون لذتی جز این ندارم كه در روز گرمی چیز خنكی بنوشم و پسرانم و نوه هایم را ببینم كه اطرافم می گردند. ای عمرو، تو از چه چیز لذت می بری؟ گفت:" از بذری كه بكارم و از حاصل آن بهره ببرم." معاویه به ( وردان) نگریست و گفت: وردان، تو از چه چیز لذت می بری؟ گفت: از بزرگواریی كه درحق مردم بزرگ انجام دهم و عوض آن ندهند و بمیرم، و آن بزرگواری برای اعقاب من برگردن اعقاب آنها بماند. "
معاویه گفت: چه مجلس بدی داشتیم! این غلام از من و تو پیشی گرفت!
آری، خوشی ها و لذتهای مادی وظاهری ذائقه را می زند و آدمی را از همه چیز دلزده و دلسرد می كند.
بر خلاف لذتهای معنوی كه سیری ناپذیرند و همیشه آدمی از آنها لذت و خوشی احساس می كند.
عبادتهایی كه پیامبران و پیشوایان دین داشتند و شبی هزار ركعت نماز می گزاردند چقدر لذت بخش بوده است؟!
تحصیل علم و دریافتن معضلات علمی چه لذت آور است؟ گفته اند: استاد البشریا شیخ طوسی وقتی شبها مطالعه می نمود و مشكلی از مشكلات علوم را حل می كرد به وجد می آمد و می گفت: این الاكاسره! این القیاصره! كسری ها و قیصرها كجا هستند كه لذت فعلی مرا درك كنند؟!
عالمان واقعی همه چنین بوده اند.