علی می دانست ...
آنچه در روایات آمده ، این است که امیر المؤمنین (ع) می دانسته که ابن ملجم مرادی او را به قتل خواهد رساند درباره اینکه منبع این علم غیب چه بوده و خود چگونه علمی است و عکس العمل آن حضرت در نتیجه آن علم و نیت فاسد ابن ملجم چه بوده است ، مسائل متعددی وجود دارد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم .
منابع این روایت ، که امیرالمؤمنین (ع) می دانسته که کشته خواهد شد و قاتل او ابن ملجم مرادی است ، فراوان می باشد . از آن جمله :
1. مرحوم محدث قمی ، رحمةالله علیه، می گوید :
« امیرالمؤمنین روزی از بالای منبر به جانب فرزندش امام حسن (ع) نظری افکند و فرمود : ای ابا محمد ، از این ماه رمضان چند روز گذشته است ؟
عرض کرد: سیزده روز.
پس به جانب امام حسین (ع) نظری افکند و فرمود : ای ابا عبدالله، از این ماه رمضان چند روز باقی مانده است ؟
عرض کرد : هفده روز.
پس حضرت دست بر محاسن شریف خود زد ، [ در آن روز لحیه آن جناب سفید بود ] و فرمود :
- سوگند به خدا ، که شقی ترین امت ، این موی سفید را با خون سر من خضاب خواهد کرد .
پس این شعر را فرمود :
- من زندگی او ( مرادی ) را می خواهم ، او کشتن مرا . عذرت را از این یار مرادی ات بیاور.»
2. مؤلف دلایل النبوة می گوید:
« عمار بن یاسر گفته است: من و علی بن ابیطالب در جنگ عشیر همراه بودیم . در منزلی فرود آمدیم و در میان نخل هایی کوچک جای گرفتیم . پس زیر آن نخلها ، در روی خاکی بی سبزی خوابیدیم و ما را از خواب بیدار نکرد ، مگر رسول خدا (صلی الله). آن حضرت به طرف علی آمد و پاهای او را کمی فشار داد ، در حالیکه آلوده به خاک شده بودند . سپس فرمود : برخیز . آیا تو را از شقی ترین مردم خبر ندهم؟ شقی ترین مردم احیمر پی کننده ناقه صالح و آن کسی که به این عضو تو می زند . [ و اشاره فرمود به پیشانی آن حضرت] و ریشت را با خون سرت تر می کند . »
عثمان بین مغیره می گوید وقتی که ماه رمضان وارد شد ، امیرالمؤمنین (ع) شبی نزد امام حسن و شبی نزد امام حسین (ع) و شبی نزد جعفر شام می خورد و از سه لقمه تجاوز نمی کرد ، و می گفت : دوست دارم امر خداوندی (مرگ) به سوی من بیاید و من گرسنه باشم و جز این نیست که یک یا دو شب مانده است و شبی نگذشت تا کشته شد . »
3. حسن بن کثیر از پدرش نقل می کند :
« علی در بامداد بیرون آمد . مرغابی ها به روی او فریاد می زدند. آن ها را کنار زدند . آن حضرت فرمود : آن ها را به حال خود رها کنید ، زیرا آنها نوحه گران اند و در همان شب ابن ملجم او را زد. »
4. حسن بن علی (ع) می گوید :
« روزی که علی (ع) شهید شد ، شب پیش از آن بیرون آمدم . پدرم در مسجد خانه اش نماز می خواند. به من فرمود : فرزندم ، من امشب خاندانم را [ برای عبادت] بیدار می کردم ، زیرا شب جمعه و بامداد بدر است ، چشمم اختیار از دست ربود ، خوابیدم و رسول الله را دیدم ، به او عرض کردم : ای پیامبر خدا ، چه انحراف و خصومت ها از امت تو دیدم . فرمود : نفرین کن بر آنان . پس گفتم : خداوندا ، بهتر از آنان به من عنایت فرما و زمامدار بدی به جای من به آنان نصیب فرما. ابن النباه آمد و اذان نماز را گفت . پدرم بیرون رفت و من هم پشت سر او بیرون رفتم . پس ابن ملجم او را به قتل رسانید ، آن حضرت هر وقت ابن ملجم را می دید ، می فرمود :« من زندگی او ( ابن ملجم ) را می خواهم ، او کشتن مرا! عذرت یار مرادی ات بیاور.»