اسم من "بی صاحب" است!
از وقتی که یادم مییاد، صاحب مشخصی نداشتم! بیصاحب هم نبودهام، ولی صاحب اصلیام را هم نمیشناسم! بالاخره باید بفهمم متعلق به کسی هستم یا نه؟به خدا خیلی عجیب است! همه ادعا میکنند ،من خیلی دوست داشتنی هستم!
همه ادعا میکنند که مرا خیلی دوست دارند! همه ادعا میکنند که همیشه به دنبال من میدوند و مرا هرگز از دست نخواهند داد، ولی برای من ثابت شده اصلاً اینطور نیست.
علاقه و مهر و محبت صاحبان من ،اصلاً پایدار نیست. مهر و محبتشان نسبت به من چند روزه است.
جالب اینجاست که صاحبان من، از کارشان هم خسته نمیشوند و هزاران بار مرا پیدا میکنند و باز رها میکنند. هیچکس هم نیست به آنها بگوید ،اگر این بدبخت را نمیخواهید، پس چرا اینقدر به دنبالش میدوید؟
اگر هم دوستش دارید، پس چرا به این سادگی رهایش میکنید. البته صاحبان من انواع و اقسام دارند: بعضیهایشان واقعاً دیوانهاند! شما نمیدانید من از دست اینها چه میکشم. میدانید چه کار میکنند؟ هزارجور حقه سوار میکنند،خیلی راحت دروغ میگویند ،حیله میزنند و بالاخره مرا به چنگ میآورند و بلافاصله مرا به زندان میفرستند، آن هم چه زندانی! هزاران نفر مثل من و امثال مرا پیدا میکنند و بدون آنکه تقصیری داشته باشیم ،روانه زندان میکنند و از خوشی عربده میکشند!
نوع دیگری از صاحبان من کسانی هستند که برای من هیچ ارزشی قائل نیستند و مرا خیلی راحت با چیزهای بیارزش عوض میکنند! از اینها هم خوشم نمیآید و نمیدانم که تکلیفم با اینها چیست؟
... اما فقط یک گروه از صاحبان من ،آدمهای با انصافی هستند که البته تعدادشان خیلی کم است. اگر چه، اینها هم مرا به خاطر خودم دوست ندارند، اما من از این گروه خیلی دلخور نیستم. چرا که میبینم کارشان درست است.
خلاصه نمیدانم باید چکار کنم و تکلیفم چیست! من که زبان ندارم. من که نمیتوانم از کسی شکایت کنم؛ من که نمیتوانم صاحبم را پیدا کنم. اما! شما میتوانید حرف دل من را به این و آن بگویید؛ شاید راه چاره بیابم. من از بس این دست و آن دست گشتهام، خستهام، آلودهام و بیچاره!
حالا اگه گفتید من کی هستم؟ یک «اسکناس»!
برگرفته از ویژه نامه دوچرخه.با اندکی تغییر