تبیان، دستیار زندگی
از وقتی که یادم می‌یاد، صاحب مشخصی نداشتم! بی‌صاحب هم نبوده‌ام، ولی صاحب اصلی‌ام را هم نمی‌شناسم! بالاخره باید بفهمم متعلق به کسی هستم یا نه؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسم من "بی‌ صاحب" است!

اسم من بی صاحب است

از وقتی که یادم می‌یاد، صاحب مشخصی نداشتم! بی‌صاحب هم نبوده‌ام، ولی صاحب اصلی‌ام را هم نمی‌شناسم! بالاخره باید بفهمم متعلق به کسی هستم یا نه؟

به خدا خیلی عجیب است! همه ادعا می‌کنند ،من خیلی دوست داشتنی هستم!

همه ادعا می‌کنند که مرا خیلی دوست دارند! همه ادعا می‌کنند که همیشه به دنبال من می‌دوند و مرا هرگز از دست نخواهند داد، ولی برای من ثابت شده اصلاً این‌طور نیست.

علاقه و مهر و محبت صاحبان من ،اصلاً پایدار نیست. مهر و محبتشان نسبت به من چند روزه است.

شما نمی‌دانید صاحبان من چه آدم‌های عجیب و غریبی هستند. آنها برای به دست آوردن من، خیلی زحمت‌ می‌کشند و کلی فعالیت می‌کنند و به این در و آن در می زنند و غصه‌ها می‌خورند و بالاخره وقتی دستشان به من می‌رسد ،فقط چند روزی شادمان هستند و ناگهان عوض می‌شوند و به این فکر می‌افتند که چطور باید مرا به این و آن بدهند.
اسم من بی صاحب است

جالب اینجاست که صاحبان من، از کارشان هم خسته نمی‌شوند و هزاران بار مرا پیدا می‌کنند و باز رها می‌کنند. هیچ‌کس هم نیست به آنها بگوید ،اگر این بدبخت را نمی‌خواهید، پس چرا این‌قدر به دنبالش می‌دوید؟

اگر هم دوستش دارید، پس چرا به این سادگی رهایش می‌کنید. البته صاحبان من انواع و اقسام دارند:  بعضی‌هایشان واقعاً دیوانه‌اند! شما نمی‌دانید من از دست اینها چه می‌کشم. می‌دانید چه کار می‌کنند؟ هزارجور حقه سوار می‌کنند،خیلی راحت دروغ می‌گویند ،حیله می‌زنند و بالاخره مرا به چنگ می‌آورند و بلافاصله مرا به زندان می‌فرستند، آن هم چه زندانی! هزاران نفر مثل من و امثال مرا پیدا می‌کنند و بدون آنکه تقصیری داشته باشیم ،روانه زندان می‌کنند و از خوشی عربده می‌کشند!

نوع دیگری از صاحبان من کسانی هستند که برای من هیچ ارزشی قائل نیستند و مرا خیلی راحت با چیزهای بی‌ارزش عوض می‌کنند! از اینها هم خوشم نمی‌آید و نمی‌دانم که تکلیفم با اینها چیست؟

... اما فقط یک گروه از صاحبان من ،آدم‌های با انصافی هستند که البته تعدادشان خیلی کم است. اگر چه، اینها هم مرا به خاطر خودم دوست ندارند، اما من از این گروه خیلی دلخور نیستم. چرا که می‌بینم کارشان درست است.

این‌ها هم دنبال من می‌آیند، ولی هدفشان زندانی کردن من نیست. بلکه می‌خواهند به وسیله من به داد بیچاره‌ها برسند و روزگار را سپری کنند. اینها مرا نعمت خدا می‌‌دانند و از زندانی کردن من، اصلاً دل خوشی ندارند. حیف که اینها صاحبان همیشگی من نیستند.

خلاصه نمی‌دانم باید چکار کنم و تکلیفم چیست! من که زبان ندارم. من که نمی‌توانم از کسی شکایت کنم؛ من که نمی‌توانم صاحبم را پیدا کنم. اما! شما می‌توانید حرف دل من را به این و آن بگویید؛ شاید راه چاره بیابم. من از بس این دست و آن دست گشته‌ام، خسته‌ام، آلوده‌ام و بیچاره‌!

اسم من بی صاحب است

حالا اگه گفتید من کی هستم؟ یک «اسکناس»!

برگرفته از ویژه نامه دوچرخه.با اندکی تغییر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.