بحث كوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(ع)
اسم آن بزرگوار على ، كنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است . عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود . (1) در یازده ذى القعده سال 148 هجرى به دنیا آمد (2) و در سال 203 هجرى (3) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهید شد.
مدت امامت آن بزرگوار، بیست سال بود (4) كه تقریبا هفده سال آن را در مدینه ، ملجأ عوام ، منجى انام ، معلم علما و مروج دین بود. سه سال آخرعمرا را اجبارا درطوس گذراند و سرانجام درآنجا به دست مأمون شهید شد.
مقام علمى حضرت رضا(ع)
از منابع اسلامى درباره ی امام هشتم (ع ) مى توان نتیجه گرفت كه آن حضرت عالم به ما سوى الله، واسطه فیض این عالم ، معدن كلمات پروردگار ، صندوق انوار الهى و خزینه ی علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه هاى مختلف در مجلس مأمون ، مقام علمى آن حضرت را آشكار مىكند. چنانكه بارها مأمون مىگفت:" ما اعلمُ احداً افضل من هذا الرّجل على وَجهِ الارض."" هیچ كس را در روى زمین داناتر از حضرت رضا نمى دانم. "
تواضع حضرت رضا(ع)
یاسر، خادم آن حضرت مى گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و كارگران خود غذا مى خورد و دوست داشت با آنها بنشیند و صحبت و درد دل كند. بعضى از ناآگاهان به این كار حضرت ایراد مى گرفتند و حضرت مى فرمود:" ... الجزاءُ بالاعمال." (5)... فضیلت فقط و فقط به كردار است.
ادب و اخلاق حضرت رضا(ع)
ابراهیم بن عباس كه در مسافرت از مدینه تا طوس همراه آن حضرت بوده است ، چنین مى گوید : « ندیدم به احدى ظلم كند ، هیچ وقت كلام كسى را قطع نمى كرد و هیچ حاجتى را رد نمى نمود . پاى خود را مقابل احدى دراز نمى كرد و در مقابل احدى تكیه نمى داد و با هیچ كس سخن جسارت آمیز نمى گفت.» (6)سخاوت حضرت رضا(ع)
اینک خبری را که کلینی درباره ی سخاوت آن بزرگوار نقل کرده ذکر کنیم : راوى مى گوید: « با جمعى بسیار خدمت حضرت رضا بودیم كه ابن سبیلى آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم كرده ام. نفقه ی راه به من عنایت كنید ، چون به خراسان رسیدم براى شما صدقه مىدهم ، زیرا آنجا مكنت دارم. امام از اتاق بیرون رفت و پس از چندى از بالاى در ، دویست دینار به او داد و فرمود: لازم نیست صدقه بدهى . امام پس از رفتن ِ آن مرد به درون آمد و در پاسخ به حاضران دربیان سبب کارخود فرمود : خواستم ذلت سؤال را در چهره ی او نبینم. آیا نشنیده اید كه رسول اكرم فرموده است: صدقه پنهانى ، معادل هفتاد حج است ، گناه آشكار موجب خذلان ، و گناه پنهانى را خداوند مى آمرزد. » (7)هدف مأمون از انتخاب امام به عنوان ولیعهد
مأمون با تظاهر به تشیع (8) در صدد رفع مشكلاتى بود كه از ناحیه علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه ، گام به گام حركت كرد و در نهایت « ولایتعهدى» را بر امام رضا علیه السلام تحمیل نمود .مأمون در برابر اعتراضى كه در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
« این مرد [امام رضا علیه السلام] كارهاى خود را از ما پنهان كرده و مردم را به امامت خود خود مى خواند ، ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند كه او آن چنان كه ادعا مىكند ، نیست ؛ و این امر (خلافت) شایسته ی ما است نه او! و همچنین ترسیدیم ، اگر او را به حال خود بگذاریم در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانیم آن را پر كنیم و اقدامى علیه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشیم . اكنون كه در رابطه با وى ، این شیوه را پیش گرفته ، در كار او مرتكب خطا شده و خود را با بزرگ كردن او در لبهى پرتگاه قرار داده ایم ، نباید در كار وى سهل انگارى كنیم . بدین جهت باید كم كم از شخصیت و عظمت او بكاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم كه از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد ، سپس در باره ى او چنان چاره اندیشى كنیم كه از خطراتی كه ممكن بود متوجه ما شود جلوگیرى كرده باشیم » . (9)
« ابا صلت هروى » نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مى گوید:
« ولایتعهدى را به امام واگذاشت ، تا به مردم نشان دهد كه او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب ، موقعیت معنوى خود را پیش آنها از دست بدهد » .(10)
عكس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى
اولین واكنش امام هشتم علیه السلام نسبت به پیشنهاد مأمون در خصوص ولایتعهدى ، سر باز زدن از آمدن به خراسان بود زیرا آمدن او به «مرو» یك پیروزى سیاسى براى مأمون به حساب مىآمد. (11)كلینى از « یاسر خادم » و « ریان بن صلت » نقل می کند که : وقتى كار امین پایان گرفت و حكومت مأمون استقرار یافت، نامهاى به امام علیه السلام نوشت و از او خواست تا به خراسان بیاید ، ولى امام به درخواست او جواب مساعد نمىداد . (12) مأمون در سال 200ه . ق نامه ها و پیك هاى متعددی به مدینه ، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با به خراسان دعوت كرد (13)
سرانجام " رجاء بن ابى الضحاك " را مأمور كرد كه امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور كند. (14)
وداع امام هشتم از مدینه و مكه :
شیخ صدوق رحمة الله ازسجستانى آورده است:« وقتى كه فرستاده ى مأمون براى بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد ، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خداحافظى و براى وداع ، به مسجد النبى كنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و مكرر با قبر پیامبر ( ص ) وداع مى كرد ، بیرون مى آمد ، نزد قبر باز مى گشت و با صداى بلند گریه مىكرد . من به امام نزدیك شده ، سلام كردم امام جواب سلام مرا داد ، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت گفتم. امام فرمود : به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج مىشوم ، در غربت از دنیا مى روم و در كنار قبر هارون مدفون مى شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم ، تا این كه از دنیا رفت و در كنار قبر هارون به خاك سپرده شد. (15)
« حسن بن على وشاء » مى گوید كه امام رضا علیه السلام به من فرمود :
« موقعى كه مى خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند ، خانواده ام را جمع كرده و به آنها گفتم من دیگر به سوى شما بر نمى گردم » .
سپس دست پسرش حضرت امام جواد علیه السلام را گرفت ، به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا صلى الله علیه و آله چسبانید و نگهدارى او را به بركت روح مطهر پیامبر صلى الله علیه و آله از خدا خواست.
حضرت امام جواد علیه السلام به پدرش نگاه كرده ، فرمود : به خدا سوگند به سوى خدا مى روى.
سپس امام هشتم علیه السلام به خدمتكاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد علیه السلام اطاعت كنند و با او مخالفت ننمایند و به آنها تفهیم كرد كه فرزندش امام جواد علیه السلام جانشین اوست. (16)
امام رضا در ایران:
شهر « مرو » مركز خلافت مأمون بود . به دستور مأمون ، امام هشتم شیعیان را از مدینه به بصره ، از آن جا به اهواز ، سپس از مسیر فارس به خراسان آوردند (17) . در بعضى از كتب تاریخى آمده است كه امام از طریق « قم » آورده شد. (18)امام رضا علیه السلام در نیشابور ، در جمع عده ای زیادی از مردم و به درخواست جمعی از دانشمندان ، این حدیث را از پدرانش روایت کرد ؛ فرمود :
پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین على علیه السلام و او از پیامبر صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل نقل كرد كه خداوند فرمود: كلمة ُ لا اله الا الله حِصنى فـَمن دَخلَ حِصنى اَمِنَ مِن عـَذابى. (19)
« كلمه ی توحید ، سنگر محكم من است ، پس هر كس داخل آن گردید ، از عذاب من در امان است » .
امام رضا علیه السلام بعد از اندك تأملى، به آنها فرمود: این موضوع شروطى دارد.
و انا من شروطها. (20)
« پذیرش امامت من ، از جمله ى شروط آن است » . (21)
بیست هزار و به قولى بیست و چهار هزار نفر این سخن را نوشته اند. (22)
به این ترتی ب، حضرت ثامن الائمه علیهم السلام ، شرط توحید را ، ولایت و امامت آل على علیه السلام دانست.
امام همچنین در مورد " ولایتعهدی " خود فرمود: « مأمون حقى را به ما داد كه دیگران آن را نپذیرفتند » . (23)
تا قبل از موضع گیرى شفاف امام علیه السلام در مورد امامت ، این موضوع فقط در میان خواص مطرح بود ؛ ولى پس از طرح این مطلب ، مهم در میان عامه ى مردم نیز گسترش پیدا كرد.
امام رضا علیه السلام در مرو:
حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام با همراهان وارد مرو و در خانه اى كه برایشان در نظر گرفته بودند ، مستقر شد و مورد تكریم مأمون قرار گرفت . (24)از متون تاریخى بر مى آید كه مأمون ابتدا خلافت را به امام علیه السلام پیشنهاد كرد ؛ ولى امام علیه السلام آن را به شدت رد كرد.
مأمون براى جلب رضایت امام علیه السلام تلاش كرد . این را یزنى ها در مرو بیش از دو ماه طول كشید ، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه موافقت نكرد . مأمون افراد دیگرى را نزد امام فرستاد اما آنها نیز نتوانستند امام علیه السلام را متقاعد سازند كه ولایتعهدى را بپذیرد .
وقتى دیدند به این روش كارى از پیش نمى برند ؛ امام را گاهى تلویحا و گاهى صراحتا به مرگ تهدید مى كردند. (25)
امام رضا علیه السلام متوجه خطرات این بازى سیاسى بود لذا گرچه در سال 201 قمرى ولایتعهدى را قبول كرد ولى مكررا خبر مرگ خود را قبل از مأمون گوشزد مى كرد. (26)
امام رضا علیه السلام در پاسخ ریـّان كه از حضرت پرسید: شما با آن همه زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مأمون را پذیرفتید؟ فرمود:
قد علم الله كراهتى (27) « خدا مى داند كه چقدر من از این موضوع ناخشنودم » .
علت پذیرش ولایتعهدى:
امام رضا علیه السلام ولایتعهدى را پذیرفت در حالى كه مى دانست به قیمت جانش تمام خواهد شد ، ولى اگر نمى پذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر مىافتاد. در آن روزگار كه تفكرات و فلسفه هاى الحادى و ضد دینى رواج كامل داشت ؛ اگر امام اقدامى مى كرد كه جانش را از دست مىداد ، شیعیان به انحراف كشیده مى شدند. در آن روز وجود امام علیه السلام براى سلامتى افكار شیعیان ضرورى بود. (28)علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدى عملا از بنى عباس اعتراف گرفت كه علویین حق حكومت دارند بلكه از بنى عباس هم برترند و غصب حق ِ كسى دلیل حق نداشتن او نیست.
« ابن معتز » شاعر دربارى در اشعارش به همین نكته اشاره مى كند و مى گوید:
اگر مأمون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد ، كسى فكر نكند خلافت و حكومت حق «رضا» و علویین است و مأمون را در خلافت حقى نیست ، مأمون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد تا به او و علویون بفهماند حكومتى كه شما براى آن خود را به كشتن مى دادید نزد من ارزشى ندارد ( شاعر متوجه شده بود كه واگذارى ولایتعهدى اعتراف به حقانیت امام است و با این حرفها سعى مى كرد حقیقت را واژگون جلوه دهد) . (29)
نكته دیگر این كه امام علیه السلام با قبول ولایتعهدى ، این شایعه را خنثى كرد كه ائمه تنها به امور دینى مردم مى پردازند و كار فقهى انجام مى دهند ؛ اما به خیر و شر امور مسلمین كارى ندارند از این جهت است كه امام رضا علیه السلام در پاسخ « محمد بن عرفه » كه دلیل قبول ولایتعهدى را پرسید؟ فرمود : به همان دلیل كه جدم داخل شدن در شوراى شش نفره را پذیرفت [من نیز ولایتعهدى را پذیرفتم.] .
در مجموع باید گفت: امام به قبول ولایتعهدى راضى نبود گر چه فوایدى در برداشت ولى خطرات آن بیشتر از نفع آن بود و كاملا معلوم بود كه مأمون با این کار سعی در جلوگیری از بسط و نفوذ امام خواهد داشت . (30)
پى نوشت ها:
1) اصول كافى، ج 1، ص .486
2) اصول كافى، ج 1، ص .486
3) اصول كافى، ج 1، ص .486
4) اصول كافى، ج 1، ص .492
5) كافى، ج 8، ص .230
6) اعلام الورى، ص .314
7) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 360 و .361
8) مروج الذهب، ج 3 ص 417- ابن اثیر، ج 6 ص 408.
9) عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 167- 168 به نقل از حیات فكرى سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 74، رسول جعفریان.
10) همان، ص 241.
11) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 78، سال 1371.
12) همان، ص 77.
13) سوگنامه ى آل محمد ، ص 112، محمد محمدى اشتهاردى.
14) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ص78.
15) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2 ص 217.
16) كشف الغمه، ج 3 ص 141- انوار البهیه، ص 239.
17) الخرائج و الجرائح ، ص 236 .
18) انوار البهیه ، ص 240.
19) معانى الاخبار ، ص 371، امالى صدوق، ص 142، حلیة الاولیاء ، ج 3 ص 192، عیون اخبار الرضا ج 2 ص 146.
20) التوحید ، ص 25- 26.
21) این حدیث به حدیث سلسلة الذهب معروف گردید.
22) اعیان الشیعه، ج 2 ص 18، چاپ ارشاد.
23) عیون اخبار الرضا ، ج 2 ص 145، به نقل از حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 105.
24) ارشاد مفید ، ج 2 ص 251.
25) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص 280.
26) همان.
27) بحار الانوار ، ج 49 ص 130، علل الشرایع ، ص 238، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص 244.
28) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام ، ص 290.
29) همان ، ص 308.
30) همان ، ص 309.