تبیان، دستیار زندگی
روزی حضرت عیسی علیه السلام ازصحرایی می گذشت. در راه ، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد.دراین هنگام، جوانی که ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوان شرمسار

جوان شرمسار

روزی حضرت عیسی علیه السلام ازصحرایی می گذشت. در راه ، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد.دراین هنگام، جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا می گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی علیه السلام و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:

" خدایا! من از کردار زشت خویش شرمنده ام، اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر!"

چشم عابد که بر جوان افتاد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت:" خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن!"

دراین هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود که:" به این عابد بگو ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با آن جوان محشور نمی کنیم. چه، او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو، به علت غرور و خودبینی، اهل دوزخ!"

منبع:خزینة الجواهر/647