بادبادک سفیدم
بادبادک سفیدم باد که آمد،هوا رفت
سری با دم تکان داد یواش یواش بالا رفت
تو آسمان آبی شد مثل یه کبوتر
نخ رو که شل می کردم بازم می رفت بالاتر
کوچیک شد و کوچیک شد شد قد یک ستاره
یک دفعه باد نخش رو کشید و کرد پاره
انگار که یک شکارچی تیری انداخت به بالش
کبوتر کاغذی گیج خورد و بد شد حالش
چرخید و رفت با باد
..............
خدا می داند آخر کجا بیچاره افتاد