تبیان، دستیار زندگی
على نصیریان صفت استادى را از كار خویش گرفته است و به غیر از مردم كوچه و بازار كه این روزها او را حاج آقا خطاب مى كنند اهل فرهنگ او را استادى مى شناسند كه حافظه تاریخى ۳ نسل را درگیر كرده است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت وگو با على نصیریان بازیگر سریال «میوه ممنوعه»

على نصیریان

حاج یونس رستگار شد

دیدن كسى كه همه او را دیده اند، سهل و ممتنع است و گفتن و شنیدن درباره نقشى كه در كوچه و خیابان با ما راه مى رود، زندگى مى كند و حضور دارد، سخت تر. به كدام زاویه پنهان باید اشاره كنى كه پیرمرد قصه خود فاش مى گوید «راز مگویى نیست». ما درباره نقشى حرف زدیم كه همه او را از بر كرده بودند و داستانش را در كوى و برزن ...

على نصیریان صفت استادى را از كار خویش گرفته است و به غیر از مردم كوچه و بازار كه این روزها او را حاج آقا خطاب مى كنند اهل فرهنگ او را استادى مى شناسند كه حافظه تاریخى ۳ نسل را درگیر كرده است. پدرانمان با تئاتر سنگلج و گاو...، نسل انقلاب او را با قاضى شارع و ابوالفتح و دایى غفور بوى پیرهن یوسف، و اكنون او را با حاج یونس فتوحى به خاطر سپرده اند. چند سریال در طول این چند دهه جزو حافظه تاریخى مردم شده است كه میوه ممنوعه قطعاً یكى از آنهاست. اثرى كه به دلیل اشارات و كنایات مستقیم و غیرمستقیم به شیخ صنعان و شاه لیر و گاه و بیگاه به رودررویى پدر و پسر (رستم و سهراب) به جایگاهى شایسته دست یافته است. حجم پیامك هایى كه نشان دهنده همراهى مردم بود با لبخند استاد بازیگرى ایران پاسخ یافت: «اهل موبایل نیستم ولى مى شنوم».

داستان ساده میوه ممنوعه با ورود «هستى» و با نیستى ایمان «حاج یونس» گره خورد كه اراده كارگردان بر رستگارى حاج یونس بود... مى گوییم اگر شما نبودید این نقش... حرفمان را ناتمام مى برد به استادى و مى گوید: «چینش بازیگران هنرى است كه فقط بعضى ها از آن برخوردارند» تواضع مثال زدنى پیشكسوت ۷۳ ساله بازیگرى سینماى ایران كه تا امروز ۳۲ فیلم و ده ها سریال و بیش از یكصد تئاتر تلویزیونى و صحنه را در كارنامه پربار خود دارد، نشان از گنجى دارد كه سینما و تلویزیون ایران باید به آن ببالد.

آقاى نصیریان، حسن فتحى كارگردان سریال «میوه ممنوعه» در جایى گفته است، تنها انتخابش براى نقش «حاج یونس» شما بوده اید، آیا شما هم از میان نقش هاى پیشنهادى تنها انتخابتان همین كار بود؟

بله، خودم تمایل داشتم در این نقش بازى كنم. اصولاً من منطق الطیر و بخصوص حكایت شیخ صنعان را خیلى دوست داشتم، هر وقت كه این قصه را مى خواندم احساس مى كردم حكایت جالبى است. البته قبل از درخواست حسن فتحى پیشنهاد دیگرى نداشتم، اما بعد از دعوت به این كار پیشنهاد هایى دریافت كردم كه خب، قبول نكردم. من او را از سریال ملاصدرا مى شناختم و پیشنهادش را به همین دلیل و با كمال میل پذیرفتم. مى دانستم او كارگردان بسیار خوبى است. همانطور كه مى دانید ما متن فیلمنامه را در اختیار نداشتیم بلكه خلاصه داستان به ما داده بودند و متن سریال به تدریج نوشته مى شد.

یعنى هیچ تصورى از ماجراهاى قصه و بخصوص فصل پایانى آن نداشتید؟

نه، اما مى دانستم فتحى وسواس كافى دارد. او اهل قلم است و من یقین داشتم كه فیلمنامه دقیق و كاملى در اختیار خواهد داشت. به هر حال با دقت نظر او، وسواس هایى كه خودم روى زبان و ساختار دارم و همچنین نویسنده هاى خوبى كه سریال دارد فكر مى كردم كار خوبى باشد. ولى متأسفانه این امكان كه یك متن شسته و رفته كه بتوانیم روى آن تمركز كنیم وجود نداشت.

نقش «حاج یونس فتوحى» حائز چه ویژگى هایى بود كه شما را در انتخابتان متقاعد مى كرد؟

این نقش خیلى به یك شخصیت دراماتیكى نزدیك بود. براى این كه در یك شخصیت دراماتیكى كشمكش هاى درونى، تحول و تغییر داریم و در این شخصیت این ویژگى ها را مى دیدم، به عبارت دیگر حاج یونس یك شخصیت دقیقاً نمایشى بود. با گذشت داستان ما مى بینیم كه پیچیدگى و كشمكش در درون او به وجود مى آید بر سر ایمان و اعتقاد با عشقى كه بر او حاكم مى شود و در درونش شكل مى گیرد. بنابراین حالت تراژیك شخصیت مورد نظر، درگیرى با خودش و تلاش و كنش او برایم خیلى جذاب بود.

به نظر مى رسد نقش حاج یونس، مجموعه اى از برخى از بازى هاى شما در كارهاى قبلى تان است، شما در «آقاى هالو» و «مهر گیاه» نقش عاشق دلباخته، در «بوى پیراهن یوسف» پیرزاهد و حتى در «دیوانه از قفس پرید» نقش شیخ صنعان را بازى كرده بودید، اما اینجا در یك قالب مشخص به این پیكره جان مى دهید.

نكاتى كه اشاره كردید كاملاً درست است، اما اینها در جاى خود متفاوت از نقش حاج یونس هستند. این فیلم ها هر كدام شخصیت هاى خاصى دارند كه با یكدیگر فرق دارند، مثلاً در «دیوانه از قفس پرید» درست است كه به یك زن جوان علاقه مند مى شوم اما آن شخصیت ابعاد دیگرى دارد. هر كدام از این نقش ها همین وضعیت را دارند. این كه مى گویید حاج یونس كامل ترین شخصیت را دارد، درست اشاره مى كنید، براى این كه او كامل ترین شخصیت را در این حیطه دارد. در نتیجه من تمام سعى ام را به خرج دادم تا این كار را با دقت تا انتها انجام بدهم.

از این جهت فیلم هاى یاد شده را مثال زدم چون بخش هایى از بازى شما در میوه ممنوعه نوعى بازى نزدیك به این شخصیت هاست. به طور مثال صحنه گلایه كردن از خدا پشت پنجره برج عاج در میوه ممنوعه مشابه صحنه دعوا كردن دایى غفور با خدا سر قبر یوسف در «بوى پیراهن یوسف» است، یا حركت شما براى نخستین دیدار با هستى در بیمارستان و فرم راه رفتن و تلوتلو خوردنتان مشابه پیاده شدن از اتوبوس براى دیدن یوسف در بوى پیراهن یوسف است. نگاه كردن به هستى پس از دعوا و سیلى خوردن فرزاد هم عین نگاهى است كه در «دیوانه از قفس پرید» دارید و ....

بله درست است.

آقاى نصیریان تعداد آثارى كه شما درحوزه سینما بازى كرده اید بسیار بیش از كارهاى تلویزیونى است، اما نقش هاى به یاد ماندنى شما بیشتر در آثار تلویزیونى بوده اند. قاضى شارع در «سربداران»، ابوالفتح در «هزاردستان»، «حبیب در گرگ ها» و حاج یونس در «میوه ممنوعه» ، در این باره چه نظرى دارید؟

من تلویزیون را واقعاً دوست دارم، به دلیل این كه گسترده است و همه مردم در گوشه و كنار كشور ارتباط برقرار مى كنند. البته نقش هایى هم كه در سینما بازى كرده ام برایم مطلوب بوده، بخشى از فیلم هاى قبل از انقلاب اسلامى و بعضى از كارهاى پس از انقلاب برایم به یاد ماندنى است.

اساساً كار در تلویزیون چقدر با كار در سینما تفاوت دارد؟

از نظر نفس عمل یك نوع است و تنها دوربین ها فرق مى كند. به هر حال تقسیم بندى هاى سینمایى و تصویرى و نور و حركت و ... تفاوتى ندارد اما ماندگارى در تلویزیون شاید به دلیل نفوذى است كه در میان مردم دارد، شاید هم به دلیل طول داستان سریال باشد، شما به هر حال در فیلم سینمایى با محدودیت زمانى مواجه هستید در حالى كه در تلویزیون چند قسمت و چند ساعت فرصت در اختیار دارید. بد نیست در این باره مثالى بزنم امروز صبح یك مرد مسن را دیدم كه ابراز لطف مى كرد و مى گفت: «چرا سریال اینقدر زود تمام شد؟»، درواقع طول این ۳۱ قسمت باعث شده بود این بیننده با آن احساس نزدیكى داشته باشد.

آیا موافقید كه قطع سینما به دلیل چند برابر بودن- بزرگ تر بودن- تصویر واقعى روى تماشاگر تأثیر بیشترى دارد تا قطع تلویزیون كه چندبرابر كوچك تر از اندازه واقعى است؟ همین موضوع هم كار بازیگر را سخت تر مى كند.

ولى در كارهاى سینمایى هم اشارات زیادى از سوى تماشاگران داشتم، مثلاً هنوز «بوى پیراهن یوسف» را مردم به خاطر دارند، ممكن است من خیلى به «كفش هاى میرزا نوروز» اعتنا نكنم اما این نقش براى بسیارى مورد توجه بوده است و هنوز یادآورى مى كنند.

البته، شما نقش هاى خوبى مثلاً در گاو، سرایدار، آقاى هالو، جاده هاى سرد، ناخدا خورشید، شیرسنگى و... را دارید، اما جالب است عمده یادآورى ها از نقش هاى تلویزیونى شما مى آید.

خب، همانطور كه گفتم تلویزیون به لحاظ تبلیغاتى روى خیلى از مسائل تأثیرمى گذارد. همین موضوع گستردگى آن به عنوان رسانه تأثیرى دارد كه بیش از یك كار سینمایى است، یعنى خود تلویزیون براى آثار خود یك نوع تبلیغ دارد، در حالى كه سینما این ویژگى را ندارد.

فكر مى كنم شیوه بازى در تلویزیون هم به دلیل نزدیكى اش به قالب تئاتر، خود دلیلى براى بهتر دیده شدن بازى هنرپیشگانى است كه از صحنه مى آیند.

شاید این هم مؤثر باشد.

به هرحال عمده بازیگرانى كه كار تئاترى ندارند در تلویزیون موفق به نظر نمى رسند.

بله. درست است.

تا آنجا كه مى دانیم شما براى نخستین بار در یك سریال مناسبتى ظاهر شده اید، این نوع كارها متفاوت از مجموعه هایى است كه در فرصت مناسب و باصرف وقت كافى تولید مى شوند. احتمالاً فرصت كافى براى تمرین و تمركز روى نقش ها وجود نداشته است.

فرصت تمرین داشتیم اما به صورت خیلى محدود، مثلاً درست قبل از تصویربردارى این كار صورت مى گرفت. معمولاً در هنگام گریم و آماده شدن دور خوانى مى كردیم، مقدارى تمرین با میزانسن داشتیم و بعد هم ضبط شروع مى شد و پس از چند برداشت كار براى مونتاژ مى رفت. به هرحال زمان خیلى محدود بود.

اصلاً ویژگى كار مناسبتى كردن چیست و چقدر با سایر كارهایتان براى شما تفاوت داشت؟

حقیقتاً كار مناسبتى كردن مشكل اصلى اش در فشارى است كه گروه را ناچار مى كند زودتر كار را به سرانجام برسانند، یعنى این فشار مقدارى آدم را اذیت مى كند كه با سرعت كار كنیم، ضمن این كه چون متن فیلمنامه حاضر نیست، بازیگر فرصت تمرین كردن و تعدیل كردن آن را ندارد. گرچه در این كار به وفور اتفاق افتاد كه متن تغییركرد و جاى تشكر دارد كه نویسندگان صبورانه مشكلات را تحمل و به درخواست من و سایر بازیگران دیالوگ ها را عوض مى كردند. حتى گاهى تا سه بار متن را عوض مى كردند. ببینید بازیگر باید جسماً و روحاً آمادگى براى كار داشته باشد، نمى تواند با فشار و زور كار را انجام بدهد، به هرحال گاهى این فشار لطمه زننده و اذیت كننده است، اما چون تعهدى براى انجام كار از سوى جمع وجود داشت خب، انجام دادیم. راستش سعى مى كنم كار مناسبتى به این شكل قبول نكنم. چون خیلى به من سخت مى گذرد و با سن و سال من مناسب نیست، شاید براى جوان ها خیلى مسأله نباشد. هرچند باید بگویم برایم مطلوب بود چون مى دیدم كار خوب انجام مى شود.

در واقع دقت و كیفیت داشت فداى سرعت مى شد؟

بله، اگر این سرعت نبود شاید مى توانستیم پخته تر جلو برویم و عمیق تر نگاه كنیم. البته این یك بعد قضیه است، بخش دیگر این است كه در كار مناسبتى دخالت كردن، جرح و تعدیل و مسائلى ازاین دست پیش مى آید كه مطلوب یك كار هنرى نیست. من معتقدم وقتى یك قصه اى را تصویب مى كنند و قرار مى شود آن را بسازند، مگر در موارد خیلى بارز كه نباید باشد و به اصطلاح خط قرمز به شمار مى آید، نباید جرح و تعدیل شود. بالاخره لازم است جزئیات قصه روایت شود و روابط شخصیت هاى داستان با یكدیگر به تصویر كشیده شود تا معناى لازم به دست بیاید. مثلاً اگر عشق و رابطه حاج یونس و هستى را كمرنگ كنید، خب كشمكش و درگیرى این آدم لطمه مى خورد و شخصیت قصه دچار نقص مى شود.

شما به بازنویسى دیالوگ ها اشاره كردید، بفرمائید كه بازیگران تا چه حد اجازه داشتند گفت و گو را تغییر بدهند. به هرحال در این سریال از نویسنده گفت و گو استفاده شده و او هم تلاش كرده بود این كار به خوبى انجام شود؟

خیلى تغییر نمى دادیم، البته نظراتمان را مى دادیم، اما بعضى از جمله ها بود كه تكرار مى شد ، مثلاً دیالوگ «اتفاقى نیفتاده، نه خانى آمده نه خانى رفته» این جمله در چندجا و از زبان چند شخصیت تكرار مى شد. به نظر من نویسندگان فیلمنامه و به خصوص نویسنده دیالوگ ها علیرضا نادرى از زبان خوبى استفاده كرده بود و در برخى جاها حالت شیرین و زیبایى پیدا مى كرد كه گاه حالت سجع زیبا داشت. ما درمجموع خیلى تغییر نمى دادیم و گاهى كلماتى را با مشورت كارگردان عوض مى كردیم.

على نصیریان

آقاى نصیریان، لحظات بسیار ناب و زیبایى را در ایفاى نقش «حاج یونس» شما مى توان سراغ گرفت، نگاهى كه پس از دعوا در كارخانه و سیلى خوردن فرزاد به هستى دارید، صحنه خنده و گریه در فصل روبه رو شدن با هستى در مقابل منزلش، وداع با پیشكارتان در دفتركار، فصل ملاقات با جلال و گریه كردنتان، نقش بازى كردن در مقابل كارآگاه پلیس در فصل اعتراف، دنبال هستى گشتن در بیمارستان، همذات پندارى با فرزاد در بیمارستان و ... از جمله این لحظات است. به نظر خودتان خلق این لحظات به یاد ماندنى به واسطه تجربه طولانى در بازیگرى است یا نزدیكى سن و سالتان به حاج یونس؟درست است كه بازیگرى یك سرى قوانین و قواعدى دارد. اما هر بازیگرى روش ها و تجارب خاص خود را براى بازى كردن دارد. این مجموعه تجربه ها به طور ناخودآگاه آدم را به سمت و سوى تمركز روى آن اتفاق سوق مى دهد. من فقط تمام تلاشم را مى كردم كه خودم را در مقابل این ارتباط رها كنم. به قول استانیسلاوسكى «سیستم بازیگرى را رها كنید، آنچه مهم است این طبیعت خلاقه است» خب البته طبیعت خلاقه هم تربیت و تجربه نیاز دارد. به قول شما سن و گذشته آدم كمك كننده است ولى باید به این مرحله برسیم كه اجازه بدهیم این تجربه ها و حس ها همان گونه كه در درون مى جوشد بیرون بریزد.

من هم سعى خودم را مى كردم كه به این مرحله برسم. حتى ممكن است در تمرین اول یا برداشت اول با برداشت هاى بعدى فرق كند و در اثر تكرار تازگى اش را از دست بدهد. این كه مى گویید «تجربه» بله خیلى مهم است اما من خیلى راحت آن را پشت سر گذاشته بودم، یعنى تجربه خود به خود به كمكم مى آمد نه آن كه خودم چنین بخواهم. البته رابطه ام با نقش یك رابطه دراماتیك و حساس بود، سن و سال هم كمك مى كرد.

جایى شنیدم كه یكى از بازیگران سریال گفته است بازى شما آنقدر قوى و تأثیرگذار بوده كه روى بازى آنها سایه انداخته و به شوخى گفته بود ما دست و پایمان را گم مى كردیم.

ببینید، من اصلاً دنبال این كه بازیگر مقابلم چه مى كند، چه كرده یا چه كسى هست؟ نبوده ام. واقعاً نمى خواهم از خودم تعریف كنم یا اصطلاحاً جانماز آب بكشم، این یك واقعیت است كه من به این چیزها فكر نمى كنم. من كار و اتفاقى كه باید براى نقش خودم بیفتد دنبال مى كنم و كارى به این مسائل ندارم. حتى گاهى اوقات به بازیگر مقابلم مى گفتم كه اگر این طور باشد بهتر مى شود اما راستش من علاقه زیادى به كار كارگردانى یا توضیح دادن درباره نقش مقابلم ندارم. گاهى پیش مى آمد كه بازیگر مقابلم مى پرسید «بازى من چطور بود؟» من در پاسخ مى گفتم من داشتم كار خودم را مى كردم و اگر شما را مى دیدم به عنوان یك همبازى بود. براى این كه اگر بخواهم بازى شما را ببینم باید بازى خودم را رها كنم در صورتى كه این وظیفه من نیست. این كار كارگردان و چشمى است كه هر دوى ما را نگاه مى كند. اوست كه باید این رابطه را متعادل و معقول كند.

به هر حال بازیگرى ۲ نفره نوعى رفت و آمد پینگ پونگ وار است و در صورتى بازیگر مى تواند موفق باشد كه طرف مقابلش بازیگر توانایى باشد و یا عكس این موضوع هم مى تواند صادق باشد.

بله كاملاً همین طور است. همبازى كاملاً در كار یك بازیگر مهم است، براى همین است كه مى گویند كار تیمى مهم است. شما اگر نمایش هاى سنتى قدیم را مثل آثار تخت حوضى مى دیدید، این موضوع وجود داشت. یعنى اگر ذبیح الله ماهرى یا مهدى مصرى یا سیدحسین یوسفى بازى مى كردند مقابلشان باید حسین حوله اى و حاج محمد قرار مى گرفت تا بتوانند ارتباط لازم را به وجود بیاورند. موضوعى كه شما مى گویید درست است اما در مجموع بازیگرانى كه من با آنها كار كردم كسانى نبودند كه نتوانم كارم را انجام بدهم. این موضوع را هم من نمى توانم قضاوت كنم و باید منتقدان ارزیابى كنند.

كار با حسن فتحى چطور بود؟

برایم خیلى مطلوب بود.

پیش از «میوه ممنوعه» با ایشان یك بار همكارى كرده بودید؟

بله در سریال «ملاصدرا» نقش بسیار محدودى داشتم كه هم تاریخى بود و هم شكل كار فرق مى كرد. آنجا هم رابطه بسیار خوبى داشتیم، اما اینجا كار حجم سنگین ترى داشت و رابطه بیشترى داشتیم، بحث و گفت وگو بیشتر بود. من اوایل مقدارى احساس مى كردم كه راه مناسبى براى گفت وگوى بهتر پیدا كنم اما پس از مدت كمى هر دو به شناخت كافى از هم رسیدیم. ایشان كارگردان خیلى خوبى است و كارش را به خوبى بلد است.

نظرات شما آیا با استقبال ایشان مواجه مى شد یا این كه مقاومت مى كرد؟

من نظراتم را مطرح مى كردم، ایشان خیلى باز كار مى كرد و سماجتى در نظرات خود نداشت. درواقع طرح كلى خودش را مى داد و با همدیگر مشورت مى كردیم و به یك نظر واحد مى رسیدیم. ایشان خیلى منعطف بود و ما را آزاد مى گذاشت تا بتوانیم مانور بدهیم.

فیلمسازان بزرگى در سینما و تلویزیون شانس همكارى با شما را داشته اند از داریوش مهرجویى و مرحوم على حاتمى گرفته تا ابراهیم حاتمى كیا و ناصر تقوایى و دیگران. اگر امكان دارد بفرمایید حسن فتحى با دیگر كارگردانانى كه با آنها كار كرده بودید چه تفاوتى داشت؟

نه در مورد كارگردانان، بلكه در مورد هر هنرمندى و هر بازیگرى شما نمى توانید آنها را با یكدیگر مقایسه كنید. همانطور كه هر بازیگرى حس و حال و شیوه خودش را دارد، كارگردانان هم همین طور هستند. من فكر مى كنم حاتمى، مهرجویى، فتحى و دیگران هر كدام یك نفر هستند كه با دیگران متفاوتند. آنها هر كدام ویژگى هاى خاصى دارند همان گونه كه هر یك از آدم هاى جهان ویژگى هاى خاص خود را دارند، گرچه ممكن است شباهت هایى هم در عین حال با یكدیگر داشته باشند.

ویژگى خاص فتحى در حوزه كار با بازیگران چه بود؟

فتحى، همین طور داود میرباقرى كارهاى دراماتیك را به خوبى مى شناسند. فتحى كارگردانى است كه در تئاتر كار كرده بنابراین درام و شخصیت را خیلى خوب مى شناسد و خیلى خوب مى تواند شخصیت هاى بازى را تجزیه و تحلیل كند.

منظورم همین نوع تفاوت ها بود. به هر حال شیوه كار مهرجویى، حاتمى، حاتمى كیا و فتحى با یكدیگر متفاوت است.

بله، مثلاً على حاتمى تا این حد به كار تجزیه و تحلیل نقش بازیگر وارد نمى شد، او تنها مى گفت كه من این شخصیت را چه مى بینم. من داشتم در سربداران كار مى كردم، آمد و به من گفت: نقشى دارم كه نامش ابوالفتح است. توضیح داد كه او تودار است، یه مقدار مریض است و فلان ویژگى را دارد. بعد دیگر ما را آزاد مى گذاشت تا خودمان آن را پیدا كنیم و تنها گاهى مى آمد روى ریتم و كلام دو تا نكته مى گفت، اما فتحى با وسواس و شور خیلى زیاد كار را تجزیه و تحلیل مى كند.

خب، تمایزش با بقیه كارگردان ها چه بود؟

ایشان خیلى هوشیارانه و با وسواس كار مى كرد و این وسواس خیلى خوب بود، هرگز ندیدم با این همه فشار و سرعت، حتى در موقعیت هاى بسیار سخت از كادر یا حركت دوربینى كه در نظر گرفته بگذرد و بگوید حالا دیر شده یا سخت شده و... از این خصوصیت او خیلى خوشم آمد و به این نتیجه رسیدم آدم علاقه مندى است. تحلیل هاى او خیلى خوب بود.

فكر مى كنم حسن فتحى در میان كارگردان هایى كه شما با آنها كار كرده اید نزدیك ترین شباهت را در نوع آثارش به مرحوم على حاتمى دارد.

بله، در «مدار صفر درجه» این موضوع را مى شود دید. بخصوص در فضاسازى تاریخى به دقت این كار را كرده و این دقت در صحنه و لباس و گریم و... وجود دارد .

به نظر مى رسد لحظات زیباى هر دو سریال «میوه ممنوعه» و «مدار صفر درجه» خاص آدم هایى است كه به نسل خودش نزدیك ترند و او در نمایش لحظات نوستالژیك جوان ها و روابط آنها تا این حد موفق نبوده، مثلاً عشق سرگرد فتاحى را با زینت الملوك خیلى بهتر خلق كرده تا عشق حبیب پارسا با سارا آستروس را، یا در میوه ممنوعه لحظات موفق و زیباى سریال ، مربوط به رابطه شما با آدم هاى پیرامون تان است تا لحظاتى كه فرزاد، جلال یا دختران حاج یونس حضور دارند.

نمى دانم، قضاوتى ندارم.

آقاى نصیریان، بد نیست درباره جرح و تعدیل هایى كه در سریال به وجود آمد حرف بزنیم. به هر حال حذف برخى از صحنه هاى سریال ممكن است روى كار بازیگران هم تأثیر بگذارد و آن پیكره كلى را مخدوش كند.

موضوعى كه در این داستان خیلى مهم بود رنگ گرفتن عشق حاج یونس و هستى است. به نظرم در دو سه مورد حذف و اصلاحات این رابطه را كمرنگ كرد و این به قصه اصلى لطمه مى زد، واقعاً نمى دانم چرا؟ اما اگر قرارمان این است كه چنین سریالى با این داستان ساخته شود و شخصیت ها و حوادث آن هم در طرح كلى مشخص است، چرا باید حذف شود، به هر حال وقتى بخشى از رفتارها و لحظات داستان را كمرنگ مى كنند، خب این موضوع به كنتراست كل این شخصیت، ایمان، اعتقاد و درگیرى درونى اش ضعیف مى شود و باورش براى تماشاگر سخت مى شود. این رابطه باید دربیاید، مطرح شود و حس این آدم بیشتر نمایش داده شود تا درگیرى او با خودش و ایمانش منطقى به نظر برسد.

شاید دلیل جرح و تعدیل ها این باشد كه براى نخستین بار است با چنین قصه و چنین شخصیتى در آثار تلویزیونى مواجه مى شویم.

من نمى خواهم ایراد بگیرم و انتقاد كنم. اما همان طور كه قبلاً در یك برنامه تلویزیونى گفته ام ما باید واقعاً به عمق مطلب فكر كنیم و نگوییم داستان یك آقایى است كه مى خواهد زن دیگرى بگیرد بلكه موضوع این است كه پشت این اتفاق حرف و مطلبى وجود دارد كه باظاهر آن متفاوت است. بله من مى دانم كه تلویزیون هم با مشكلاتى مواجه است و بخشى از مسائل به دلیل آن است كه براى نخستین بار اتفاق مى افتد و باید طورى رفتار كرد كه افراد جامعه رنجیده خاطر نشوند و شائبه اى پیش نیاید. اما بحث این است كه پیكره اثر، تاحد ممكن و در چارچوب هاى موجود باید كامل باشد و با یك اثر هنرى مثل ماجراى شیر بى یال و دم و اشكم برخورد نكنیم. امیدواریم این نوع مسائل كمتر شود و دست و بال سازندگان آثار خوب بازتر باشد. به این هم معتقدم كه هر جامعه و نظامى شرایط و اقتضائاتى دارد كه باید رعایت كرد.

شما در این سال ها فعالیت تئاترى تان كم رنگ تر بوده است، اما به هر حال گاهى روى صحنه هم مى توان شما را دید. جالب است نخستین كار تئاترى شما كه افعى طلایى نام داشته و در سال ۱۳۳۵ روى صحنه رفته، كارى با مضمون عاشقانه بوده است. در میان آثار تئاتر صحنه اى یا تلویزیونى تان نقشى شبیه به حاج یونس را بازى نكرده بودید؟

نه، چیزى یادم نمى آید.

دلتان براى تئاتر تنگ نشده؟

چرا، تنگ شده است.

منبع : روزنامه ایران