«میوهی ممنوعه» خط قرمز نبود
یادداشت فردوس حاجیان بر سریال حسن فتحی؛ /٢/
فردوس حاجیان در ادامه مطلب خود با عنوان "«میوهی ممنوعه» خط قرمز نبود و گناه حاج یونس «نهی ارشادی» بود" كه به ایسنا ارسال كرده ، آورده است:
" در سفر آفرینش در عهد عتیق و در تورات آمده است كه خداوند همهی میوهها را بر آدم مباح كرد به جز خوردن میوهی درخت خیر و شر. سپس شیطان در هیأت مار و طاووس خوش خط و خال بر آدم ظاهر میشود و او را اغوا میكند. او از این درخت بهره میبرد و هبوط میكند. حاج یونس اغوا میشود و دل در گرو هستی خوش خط و خال كه همان طاووس است میبندد واین لغزش باعث هبوط او از كرامت انسانی و فضیلتها میشود.
هبوط آدم از بهشت به واسطهی خطای از نهی ارشادی و خروج شیطان از بهشت و رانده شدن او از میانهی ملائك به واسطهی گناه از امر «مولوی» باشد. اما برای حاج یونس برگشتن ضمیر «ها» در جملهی «فاخرج منها» و جملهی «فَاْهبط مِنها" خروج و هبوط این ذریّهی آدم از منزلت و كرامت انسانی است كه ممكن است برای هر انسان نمازخوان دیگر كه به نبوت، عالم غیب و معاد نیز ایمان دارد بیفتد. مگر نه این كه سورهی ماعون برای «ولید بن مغیره» نازل شد.
«اَراَیتَ الّذی یُكذِّبُ بالدّین ...فَوَیل لِلمُصلین» (پس وای بر نمازگزاران)
در جایی خود حاج یونس به هستی میگوید تو عمارت كهنهی شصت سالهی پر از مار و مور را خراب كردی و من به رستگاری برگشتم.او كه توبه میكند به قرآن پناه میآورد در قرآن تدبر میكند، اعتكاف میكند، بخشیده میشود. در جایی هستی میگوید: خواب بودم ولی میدیدم بالای سرم قرآن میخوندی. خواب بودم ولی میشنیدم. توی ظلمت و تاریكی گم بودم ولی صدای شما رو میشنیدم. می دونستم دارم میمیرم. ولی صدای شما امیدوارم میكرد. چشم باز میكردم شما رو نمیدیدم. چشم میبستم شما رو كنار پنجره میدیدم كه قرآن میخوانید: «و خدای شما آن كسی است كه زمین و آسمانها را در شش روز آفرید» «خدای شما آن كسی است كه سرپرست و ولی كسانی است كه ایمان آوردهاند و آنها مرا از تاریكی و ظلمت به نور خواهد برد» خطای آدم زمانی صورت گرفت كه هنوز شریعت بنا نشده بود و هنوز دین شكل نگرفته بود. بنابراین آدم برای توبه به خدا پناه میآورد و چون شریعت شكل نگرفته بود.آدم در مقام پیامبر همچنان معصوم است و این خطا یا گناه (در لفظ عام) نافی معصومیت آدم در مقام پیامبر نیست. اما خطای حاج یونس زمانی اتفاق میافتد كه شریعت و دین تجلی عینی دارد پس بدیهی است همان گونه كه آدم از بهشت شش ساعته هبوط میكند و پس از توبه به سعادت میرسد.
حاج یونس از عمارت كهنهی شصت سالهی خود كه پر از مار و مور است بیرون میآید و به واسطهی قرآن و شریعت و اعتكاف دوباره به خدا روی میآورد، زیر باران رحمت الهی شستشو میكند و به تزكیه میرود كه این همان سعادت ذریّه آدم است كه در آغاز به آن اشاره شده است.»
به گزارش سرویس تلویزیون ایسنا، فردوس حاجیان در ادامه این مطلب با ارائه این كه «صرف نظر از پایان بسیار خوش مجموعه كه قدری آزاردهنده بود و در یك سوئیچینگ شوك برانگیز ناگهان از یك فضای غم، حزن، تراژیك و اندوه قسمت 29 وارد یك فضای ناگهانی شادی، خوشحالی و كنسرتیو قسمت 30 میشویم » افزوده است: «نهایتاً قرار است كه درام و ادبیات شرق پایان و فرجام خوشی را به تصویر بكشاند كه لذت و طعم شیرین توبه و اثرات آن به نمایش گذاشته شود. شاید بتوان گفت اگر كمبود وقت و فضای مناسبتی مجموعه این فرصت را میداد كارگردان خلاق و تأثیرگذار مجموعه پایان مناسبتری رارقم میزد اگرچه مدیوم تلویزیون به دلیل این كه رسانهای جمعی و تأثیرگذار است طبیعتاً عوامل بسیار زیادی بنابر دلایل متعدد تدوین پایان یك مجموعهی موفق را رقم میزنند.»
این مدرس دانشگاه در ادامه اضافه كرده است: «قصّهای را علیرضا كاظمی طراحی میكند. او با آگاهی از قصص قرآن، اساطیر، كهن الگوها و ادبیات پربار ایران روایتی تأثیر برانگیز از قصّهی هبوط آدم را در عصر سرگشتگی، تنهایی و از خود بیگانگی انسان معاصر به تصویر میكشد. بنیاد خانواده كه اساس شكلگیری تمدن بشری است و باید به عنوان كوچكترین واحد اجتماعی یك سازمان بزرگ جهانی محكم و استوار باشد. به دلیل لغزش و دور ماندن از اصل متزلزل و ناپایدار است. مادیات، حرص، آز، طمع، فریبكاری، ظاهرسازی، نیرنگ و ... هر روز اساس و زیربنای این خانودهی دور مانده از اصل را سستتر میكند. »
حاجیان به علیرضا نادری به عنوان پدیدهی جدید دیالوگنویسی در عرصهی سیما اشاره كرده و ادامه داده است: «نادری در یك درام مینیاتوری و شاعرانه با طنّازی و خودانگیختی به دور از خودشیفتگی و با آگاهی كامل از قواعد دیالوگنویسی مسئولیت طراحی گفت و گوها را بر عهده میگیرد.
از كنج تخیل عالم صغیر ذهنش دنیای كبیر خلاقیت جمعی در تعامل با طراح و نویسندهی اولیه شكل میگیرد. او با اشراف بر ادبیات كهن، عهد عتیق و قصص قرآنی در یك گفتوگوی اعجازآمیز نمایشی تنهایی، سرگشتگی و بیهویتی انسانهای معاصر و اسیر موج سوم «الوین تافلر» كه موج الكتریسیته و جامعهی فرا صنعتی است را به نمایش میگذارد. «خانه ویران است» مسأله در این است او این حرف را در نمایش سعادت لرزان هم میزند. در اكثر نمایشها او به مسألهی خانه و خانواده توجه ویژهای دارد. وقتی یك ركن از اركان خانه كه حاج یونس است بلغزد خیمه ویران میشود. وقتی قدسی كه بادی مسئوولیت اجتماعی داشته باشد اما نه به اندازهای كه مسئوولیت خانه را تحتالشعاع قرار بدهد بلغزد خیمه ویران میشود. شكافی كه در جلال وجود دارد و این شكاف هرگز پر نمیشود و آن حرص و طمع برای رسیدن به مال بیشتر و ثروت بیشتر است تا جایی كه او هم خانه و خانواده را از دست میدهد. همهی اینها باید از طریق دیالوگ یا به تحول تیتراژ گفت و گو به مخاطب انتقال یابد تا بتواند همذاتپنداری كند. به عبارتی دیگر هر یك از آدمهای این مجموعه به نوعی به میوهای ممنوعه نزدیك میشوند و حدیث نفس و گرفتاری ذریّه آدم به نمایش گذاشته میشود.»
وی باز هم ادامه داده است: «از طرفی مومنین اهل مسجد، اقامهی نماز و غیره نگرانند كه پرداختن به زوایای پنهان زندگی حاج یونس خط قرمزی است كه نباید به آن نزدیك شد. از طرفی دیگر مدیریت راهبردی رسانه و دستاندركاران تولید معتقدند كه این گونه مسائل را برای عبرت (تأكید میكنم برای عبرت) باید به تصویر كشید. طبیعتاً حضور فردی كه نبوغ و خلاقیت شاعرانهاش بتواند این دغدغهها را فرجامی خوش ببخشد خود نیاز به جسارتی دارد كه اشراف معاونت سیما به این مقوله همراه با دانش به تجربه و مدیریت خلاق و دلسوز شبكه دو سیما (یعنی آثار مهدی فرجی) سرانجامی خوش را با انتخاب این نویسندهی معاصر و ورودش به عرصهی تولید را رقم میزند.
درام دیالوگنویسی میشود و نورافكن كارگردان فهیم و آگاه مجموعه «حسن فتحی» با سابقهی درخشان در مدیوم تلویزیون آن چنان روشنایی به عالم تخیل نویسنده متن و دیالوگنویسی اثر میبخشد كه هیچ نقطهی تاریكی در آن باقی نمیماند. بر خلاف تصور برخی كه گمان میبرند «میوهی ممنوعه»، تأثرپذیری از شیخ صنعان دارد به عنوان اثری مستقل، بدیع و جسارتآمیز در عرصهی تولید خودنمایی میكند، شاید از یك منظر شباهتهایی هم به شیخ صنعان یا شاه لیر شكسپیر هم داشته باشد. اما هیچ ارتباطی معنادار با این آثار ندارد.
شیخ صنعان زنّار میبندد، خوك میخورد، منبر میسوزاند، قرآن پاره میكند، سئوال اینجاست آیا در هیچ سرزمینی میتوان درامی به نام شیخ صنعان با این ویژگیها را به نمایش گذاشت؟! این همان خط قرمزی است كه برخی دغدغهی آن را دارند؛یعنی سرپیچی از "نهی مولوی".
فردوس حاجیان با اشاره به این كه «حال آن كه حسن فتحی، علیرضا كاظمی و علیرضا نادری تمام هدفشان این است كه خطای انسان را كه ناشی از "نهی ارشادی" است به نمایش بگذارند و از ذهن مخاطب عبور دهند تا عبرتی باشد برای آیندگان» افزوده است: همانگونه كه همهی قصص قرآن برای عبرت است طبیعتاً قصههایی كه برگرفته از قرآن است باید كاملاً شاعرانه و با جذابیت هرچه تمام تولید و ارائه شود. از همان روزهای نخست پخش مجموعه با توجه به فلاشبكی كه در قصهگری مهدی فرجی مدیریت شبكه دو داشتهام او كه در شناسنامهی مدیر فنی خود تولید آثاری چون «صاحبدلان» و «زیر تیغ» را دارد از تیتراژ این مجموعه میفهمیدم كه امسال شاهد كاری متفاوت خواهیم بود. آنگاه كه در تیتراژ مجموعه عمارت نویسندهی گفتوگوها حك شده بود. باز هم یافتم كه قرار است اتفاق تازهای بیفتد. در كلاسهای درسی اكثراً از من میپرسیدند كه نویسندهی دیالوگ یعنی چه؟ با نویسنده چه تفاوتی دارد؟
و خود این عبارت ذهن مخاطبان خاص و كنجكاو را به خود مشغول ساخت و بعدها خود به فراست یافتند كه دیالوگ یا گفت و گو چه معنایی دارد.
این مدرس تئاتر در ادامه به مبحث دیالوگنویسی در «میوه ممنوعه» اشاره كرده و آورده است: در روششناسی مردمی دیالوگ از منظر جامعه شناختی فرصتی است كه در آن فرصت گفتن و شنیدن و رسیدن به فهم مشترك با توجه به رویكرد اجتماعی و شرایط جامعهی مورد نظر كه دیالوگ در آن شكل میگیرد اتلاق میشود. "آنتونی گیدنز" مثالی را از یك جامعهشناس میآورد كه اینگونه است:
الف) من یك بچهی 14 ساله هم دارم
ب)از نظر من اشكالی ندارد
الف) من یك سگ هم دارم
ب) اوه خیلی متأسفم
بعد اشاره میكند اگر این دیالوگ بین دو نفر كه یكی صاحب خانه است و دیگری قرار است مستأجر شود اتفاق بیفتد یعنی شرایط اجتماعی دیالوگ كمك به درك درست این گفت و گو میكند و سپس مناقشه در آن شكل میگیرد. از این منظر میتوان دیالوگ را گفتن و شنیدن و رسیدن به فهم مشترك و ایجاد مناقشه تعریف كرد كه انصافاً «علیرضا نادری» به زیبایی هر چه تمام سنگ بنای این حركت جدید را در عرصهی تولید سیما هوشمندانه و شاعرانه در «میوهی ممنوعه» پایهریزی میكرد.
حاجیان با عنوان «و بازیگران خستگیناپذیر» افزوده است: آنها با استفاده از عناصر تخیّل، حس، خلاقیت در این مدت كوتاه توانستند در مقابل دوربین طنّاز و آشوبگر «حسن فتحی» اعجازی شاعرانه را خلق كنند و با حمایت مدیریت راهبردی سیما آقای دكتر میرباقری و مدیریت شجاعانه، مسوولانه و مدبرانه شبكه دو سیما، تعریف جدیدی از خط قرمز را ارائه دهند كه نهایتاً همهی اینها به نفع مردم فهیم، زحمتكش و متعهد ایران سربلند است.
این مدرس دانشگاه با ارائه این كه «من در این مجال كوتاه قصد ندارم مجموعه را از منظر كارگردانی، بازی، نویسندگی و غیره نقد كنم» اضافه كرده است: اما میتوانم بگویم طراحیای كه علیرضا كاظمیپور با مطالعه تحقیق و تجربه و آگاهی و از قصص قرآنی خلق كرده است شاعرانه و زیباست.
علیرضا نادری یك رادیولوژیست حرفهیی است وقتی شخصیتهایش را در رئالیسم انتقادی به تماشا میگذارد. آن گاه كه به جزئیات زوم میكند با نزدیكی به ناتورالیسم از بیمارش عكسبرداری حرفهای میكند.
«نادری»، درام را تبدیل به مینیاتوری كرد كه اگر نورافكن دوربینهای حسن فتحی به آن نمیتابید شاید در ماه صیام امسال ما باز هم شاهد برخی از مجموعههای تكراری و روتین همچون سالهای گذشته بودیم. این خلاقیت جمعی برخاسته از نوعی خرد جمعی است كه به نظر من باز هم به مدیریت راهبردی و انتخاب درست و اصولی گزینهها مربوط میشود و این جای بس امیدواری و آغاز تحولی جدید در عرصهی تولیدات مناسبتی است.
وی در این مطلب به گوشهای از دیالوگ مجموعه اشاره كرده است: در سكانس پایانی حاج یونس و قدسی در رنگرزخانهی فرش، تنها میگذارم تا تأملی دوباره به «گفتن، شنیدن و رسیدن به فهم مشترك و ایجاد مناقشه» كه همان دیالوگ است داشته باشید. نادری با عكسبرداری دقیق علت بیماری بیمارانش را میگوید اما هرگز دارو تجویز نمیكند.
بخوانید:
حاج یونس: حیفه جلال، حیف از جلال! چرا این جوری شد؟
قدسی: چرا این جوری شد؟ ما كه كم نداشتیم؟
قدسی: لقمهی حلال و اسم خوب مثل سینا و جلال حق بچه است بر گردن پدر و مادر؛ از صحبت كم گذاشتیم حاجی
حاج یونس: ما محبت داشتیم نداشتیم؟
قدسی: چرا بعضی وقتها دلمون براهم تنگ میشد. این كه محبت نیست؟ تربیت میوهی محبت است.
ملّتِ بیمحبت جمعیته؛ كشور بیعشق صد، صد كیلومتر آب و خاكه و گِل؛ خونهی بیمهر مسافر خونه و هتل...
به گزارش ایسنا، در پایان شعری كه حاجیان با این عنوان «پیشكش به استاد علی نصیریان نقشپرداز طنّاز»
را می آوریم:
"میروم از كوی تو، از خم ابروی تو
نقش زده بر دلم، سلسلهی موی تو
مستم از آن روی تو، قامت دلجوی تو
گرچه همی رفتم از، حلقهی بازوی تو
یار جفا كار من، هندجگرخوار من
چشم مرا تیر زد، نرگس جادوی تو
سوی فلك میروم، نزد ملك میروم
رقصكنان تا خدا، از خم گیسوی تو
سوز و گذارم ببین، راز و نیازم ببین
گوش فلك پر شد از ، نغمهی هوهوی تو
تن برود روح است، سینهی مجروح است
گرچه فنا میشود، عاشق دلجوی تو
من ز ملك برترم، در طلب گوهرم
از در معراج عشق، مینگرم سوی تو
ترك شریعت كنم، ترك طریقت كنم
وصل حقیقت شوم، در طلب روی تو
پخته شدم سوختم، عشق نیاموختم
ذرّه شدم در فلك، از دم خوشبوی تو"
منبع : ایسنا
مطالب مرتبط :
گناه حاج یونس «نهی ارشادی» بود
گفت و گو با كارگردان سریال «میوه ممنوعه»
فرجام هشدار دهنده حاج یونس در«میوه ممنوعه»
یادمان میرود حالا 73 سال دارد...
مخاطب زیاد مجموعههای مناسبتی نگرانکننده است
حساسیتها درباره شخصیت «حاج یونس فتوحی» كاذب است
سریالهای رمضان از نگاه منتقدان (1)
عواقب مغرور شدن به عبادت را میبینیم...