آمیخته آب و خاک
مردی به نزدیک ایاس قاضی آمد، گفت: ای امام ملسمانان، اگر خرما خورم، دین مرا هیچ زیان دارد؟
گفت: نی.
مرد گفت: اگر قدری شونیز( سیاه دانه) با آن بخورم، چه باشد؟
گفت: باکی نباشد.
مرد گفت: اگر آب خوردم چه شود؟
گفت: روا باشد.
آن مرد گفت: پس شراب خرما همین سه اخلاط بیش نباشد( جز آمیخته این سه چیز نیست)، او را چرا حرام می گویی؟
قاضی گفت: ای مرد اگر قدری خاک بر تو اندازم، تو را هیچ انکار کند؟
مرد گفت: نی.
قاضی گفت: اگر مشتی آب بر تو ریزم، هیچ ترا درد کند؟
گفت: نی.
قاضی گفت: اگر این آب و خاک با هم بیامیزم و از آن خشتی کنم و بر سرت زنم چون باشد؟
مرد گفت: سرم بشکند.
قاضی گفت: همچنان که اینجا سرت بشکند، آنجا عهد دینت هم بشکند.
مرد هیچ جواب نیافت، خجل شد و بازگشت.
منبع :جوامع الحکایات