تبیان، دستیار زندگی
آلن رب گرى یه یكى از خلاق ترین رمان نویسان و فیلم سازان قرن بیستم است. او به همراه ناتالى ساروت، یكى دیگر از بنیانگذاران جنبش رمان نو در حالى كه بیش از هر چیزى از نبود خلاقیت و هرگونه جریان تازه اى در هنر رمان ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه گاردین با پدر رمان نو «آلن رب گرى یه»

براى دل خودم مى نویسم

رمان

آلن رب گرى یه یكى از خلاق ترین رمان نویسان و فیلم سازان قرن بیستم است. او به همراه ناتالى ساروت، یكى دیگر از بنیانگذاران جنبش رمان نو در حالى كه بیش از هر چیزى از نبود خلاقیت و هرگونه جریان تازه اى در هنر رمان نویسى از قرن نوزدهم به بعد به تنگ آمده بودند دست به نگارش مجموعه رمان هاى پیچیده و متفاوتى زدند كه شیوه هاى سنتى رمان نویسى و روایت را به چالش برانگیختند و باحذف برخى عناصر مهم داستانى همچون پرسوناژ، پلات، فضا، دیدگاه و تناوب زمان تعریف نو و تازه اى از رمان در قرن بیستم ارائه دادند. توصیف اشیا و تكرار مكرر این توصیفات، در هم شكستن ساختار زمان در رمان، توصیفات هندسى، عینى گرایى و فقدان عاطفه مؤلفه هاى بارز ادبیات «رب گرى یه» ، سردسته نویسندگان داستان یا رمان نو بود. همزمان با او نویسندگان دیگرى همچون میشل بوتور، ناتالى ساروت و كلود سیمون قصه هایى كمابیش در همان مایه و شیوه منتشر ساختند و به طور كلى، وجه اشتراك این نویسندگان در زمینه انكار شیوه هاى سنتى است. این نویسندگان مكتبى را تشكیل نمى دهند بلكه مشتركاً مكتبى را در هم مى ریزند و قالب نو و تازه اى براى رمان در قرن بیستم ارائه مى دهند. فیلم هاى رب گرى یه نیز انعكاس بخش تمایل او براى به چالش برانگیختن عرف هاى فیلم سازى است اما او بیش از آن كه یك فیلمساز زبردست تلقى شود یك نویسنده حرفه اى محسوب مى شود.

رب گرى یه پس از آن كه با دو رمان نخستش به نام هاى پاك كن ها (۱۹۵۳) و «بیننده» (۱۹۵۵) واكنش مثبت منتقدان بسیارى را به خود جلب كرد مقالات متعددى درباره نیاز دنیاى ادبیات به یك دیدگاه نو در حوزه رمان نویسى به چاپ رساند و همین تلاش براى معرفى این دنیاى تازه در عرصه رمان نویسى او را به عنوان پدر رمان نو به شهرت رساند. رب گرى یه در این مجموعه مقاله ها یادآور مى شود كه رمان یك گونه هنرى است و توضیح مى دهد كه چرا هنر رمان نویسى باید به پیشرفتى در خور نیاز خواننده امروزى دست یابد و از این سكون و اغما خارج شود. وى همچنین هشدار داد كه چنانچه دنیاى رمان نویسى از یك تحول رادیكال استقبال نكند بزودى باید شاهد مرگ همیشگى آن باشیم.»

رمان هاى رب گرى یه همگى بدون استثناء خواننده را به چالش مى طلبند، تا خواندن، اندیشیدن و نگریستن به دنیاى پیرامون خود را از نو بررسى و آن را متحول كنند. هر یك از رمان هاى این نویسنده به كلى با یكدیگر فرق دارند. «پاك كن ها» درباره یك مأمور پلیس به نام والاس و جست وجوى او براى یافتن مردى است كه ظاهراً مرد دیگرى راكشته است اما در حقیقت كشته نشده است. داستان این رمان در شهر كوچكى در بلژیك اتفاق مى افتد؛ شهرى با شبكه اى از كانال ها، پل ها و بلوارها كه همگى شبیه به هم اند و با پیشرفت داستان تبدیل به هزار توى پیچ در پیچ مى شوند كه بر عمق حوادث مى افزایند. حال و هواى فیلم نوار این رمان در تركیب با سبك خاص رب گرى یه در رمان نویسى اثر درخشانى را به خوانندگان عرضه مى كند كه براى همیشه در ذهن آنان خواهد ماند. «پاك كن ها» به عنوان اثرى قابل فهم تر از رمان هاى بعدى رب گرى یه همچون «حسادت» و «در هزار تو» (۱۹۵۴) مصداق كامل رمان نو است چرا كه در امان نو، طرح و توطئه بهانه اى بیش نیست. كار اصلى قصه نویس پژوهشى است در زمینه هاى گوناگون. در پاك كن ها، همه اصول قصه كار آگاهانه رعایت شده است و حتى قهرمان به جاى یك بار دو بار كشته مى شود! در این رمان، قهرمان اصلى از بیرون به خواننده نشان داده مى شود اما هیچگاه به درون او راه نمى یابیم. داستان به صیغه سوم شخص روایت مى شود اما گزارشگرى نیست كه حدسیاتى در مورد قهرمان در اختیار خواننده بگذارد. در رمان نو در هم آمیخته شدن ترتیب زمانى رویدادها، سمبل هایى كه در گوشه و كنار متن به چشم مى خورند، توصیفات چرخشى از اشیاء و اجزاى داستان همگى ساختار سنتى زمان و فضا را در هم مى شكنند تا خواننده بتواند پلات را از نو بیافریند به همین خاطر گفته مى شود كه دنیاى رمان نو یك دنیاى پیچیده داستانى و علاوه بر آن تصویرى است.

در سن ۸۵ سالگى آلن رب گرى یه در زادگاهش فرانسه آنقدر مشهور و معتبر است كه یكى از نویسندگان و فیلمنامه نویسان طراز اول این كشور محسوب مى شود. اما كمى دورتر در كشور ادیب پرورى همچون بریتانیا پدر رمان نویسى نو همچنان شخصیتى مهجور و كم مخاطب در محافل مهم ادبى است. استوارت جفریز، خبرنگار نشریه گاردین در مصاحبه اى با این نویسنده سنت شكن راز این بیگانگى را از زبان خود او مى شنود.

***

«در هیچ كجاى جهان آنقدر به كار هایم بى علاقه نبوده اند كه در بریتانیا»

این را آلن رب گرى یه مى گوید؛ پدر رمان نویسى نو و كسى كه به خاطر طرد چارچوب، شخصیت، داستانسرایى و زمان از قالب سنتى رمان نیم قرن پیش از سوى منتقدان و نظریه پردازان سرشناسى همچون رولان بارت و موریس بلانشو مورد تحسین قرار گرفت و تعریف جدید و تازه اى از «رمان» در قرن بیستم ارائه داد. گلایه رب گرى یه كاملاً به حق و منصفانه است. در كشورى كه به داشتن شكسپیر وجورج الیوت مى بالد خیلى ها نمى دانند كه رب گرى یه یك فیلمساز است و مهم تر از آن این كه یك رمان نویس بزرگ است و یا آن كه در سال ۲۰۰۴ آكادمى هنر فرانسه در تجلیل از دستاوردهاى ادبى این نویسنده مهم خود او را یكى از ۴۰ چهره جاودانه این كشور برشمرده است. اگر تعداد اندكى باشند كه بدانند او یك رمان نویس است خیلى كمتر از این تعداد رمان هاى او را خوانده اند. رب گرى یه مى گوید: «چاپ كتاب هاى من در بریتانیا دشوار است و وقتى هم كه چاپ مى شوند ترجمه آنها بیش از آن كه بریتانیایى باشد خیلى آمریكایى است.» براى دلگرمى به او یادآورى مى كنم كه روایت گنگ نویسنده سرشناس بریتانیایى «مارتین آمیس» در رمان «دیگر مردم» تا حد زیادى وامدار رمان «حسادت» اوست و رب گرى یه در جواب من با لحنى پرسشى گر مى گوید: «همان پسركینگزلى آمیس؟»

در حالى كه رب گرى یه همچنان در بریتانیا نویسنده اى ناشناخته باقى مانده است چندى پیش مجموعه برنامه هایى درگرامیداشت فیلم ها و آثار ادبى او در لندن برپا شد كه تلاشى براى جبران دهه ها فراموشى او در این كشور اروپایى بود. نقطه عطف این مجموعه برنامه ها نیز نمایش جدید ترین فیلم او «گرادیوا» بود كه دومین فیلم او از زمان نخستین تجربه كارگردانى اش در سال ۱۹۶۳ با فیلم «جاودانه» محبوب مى شود. «گرادیوا» با واكنش منفى منتقدان فرانسوى روبه رو شد؛ اثرى كه منتقدان از آن به عنوان یك كار ضعیف و پوشالى یاد كردند كه براى ۱۱۸ دقیقه جز مجموعه اى از تصاویر گنگ حرفى براى گفتن نداشت. رب گرى یه در سن ۸۵ سالگى و در حالى كه با ریشى پرپشت بر كاناپه اى در منزلش در پاریس تكیه داده است با لحنى متغیر مى گوید: «منتقدان هم هنر ستیز شده اند. زمانى بود كه آنها از سینما خیلى مى دانستند اما تلویزیون احساسات آنها را هم خراب كرده است.» این نویسنده سپس با لحنى نصیحت آمیز ادامه مى دهد: « پیشنهاد مى كنم مردم فرانسه دوباره و این بار در تعداد كم به دیدن فیلم گرادیوا بروند چون این فیلم زمانى در پاریس به اكران گذاشته شد كه همزمان با آن «مرد عنكبوتى ۳» هم بر روى پرده بود و بازار سینماى فرانسه را قبضه كرده بود. البته پیشاپیش به شما بگویم كه نمى خواهم درباره مرد عنكبوتى ۳ حرف بزنم.»

اهمیت فیلم هاى رب گرى یه به خاطر انسجام عقل- ادراكى آنهاست و شاید اگر به خاطر این موضوع نبود فیلم هاى او اصلاً مهم نمى بودند. «جاودانه» همچون «گرادیوا» داستان مردى بود كه در پى رنگى شرقى (تركیه) به وقوع مى پیوست و سلسله حوادث آزار دهنده داستان لابیرنتى بود كه به وجود یك زن زیبا رو ختم مى شد. زنانى كه در رمان هاى «جاودانه» یا گرادیوا از آنها یاد مى شود تجلى هرچیزى مى توانند باشند: یك نویسنده امروزى و یا خیالى كه به واقعیت پیوسته باشد.

گرادیوا اقتباسى آزاد از یك رمان آلمانى به همین نام در سال ۱۹۰۳ از ویلهلم جنسن است و امروزه اگر این رمان را مى شناسند به خاطر این است كه یكى از نخستین كنكاش هاى فروید در روانكاوى یك متن ادبى بود. داستان جنسن درباره یك داستان شناس آلمانى است كه مجذوب یك نقش برجسته از یك زن در موزه اى در ناپل مى شود. او خواب مى بیند در آن روزى كه كوه آتشفشانى «وسویوس» فعال مى شود به پمپئى رفته است و براى لحظه اى كوتاه همان زنى را مى بیند كه پیش تر نقش برجسته او را در آن موزه دیده بود. این زن زنده است اما فوراً غیب مى شود. رب گرى یه داستان را ادامه مى دهد: «بعدها او واقعاً به پمپئى مى رود و در میان انبوهى از جهانگردان گیر مى افتد. سپس همه چیز عوض مى شود. باستان شناس زنى را در آن سوى خیابان مى بیند. او گرادیوا است. او متعلق به دنیاى دیگرى است كه وارد یك دنیاى خیالى مى شود. یك دنیاى متفاوت كه آن باستان شناس آفریده است. همه اینها در متن هست. ایده من این بود كه به همه این چیز ها جنبه واقعى ببخشم.»

رب گرى یه حال داستان خود را به مراكش مى برد. شخصیت ها را عوض مى كند اما همان حال و هواى تعقیب و گریز را در داستان خود مى آورد. جان لاك، یك مورخ تاریخى و با بازى جیمز ویلبى متوجه گم شدن تصویر زن مرموزى از روى یك كتاب طراحى مى شود و داستان با تلاش لاك براى یافتن این شبح سپید پوش بى سن و سال كه سوار بر اسبى سپید در وادى خیال مى تازد رنگ مى گیرد. منتقدى به نام پیرواواسور در نشریه Le parisien فیلم جدید رب گرى یه را به كلیپى فوق العاده براى تبلیغ پودر رختشویى تشبیه كرده بود.

اما واقعاً سؤال من اینجاست كه آیا چنین انتقاداتى از عدم درك صحیح این فیلم نشأت نمى گیرد و آیا قرار است كه همه این فیلم را بفهمند و آن را به شیوه اى منطقى درك كنند؟ رب گرى یه در پاسخ به این پرسش مى گوید: «بله اما نه با ایجاد یك روال شفاف و منطقى میان سلسله حوادث و اتفاق ها. در چنین حالتى یك جور انسجام میان رمان هایم به چشم مى خورد. روایت در رمان هایم به گونه اى تعریف شده اند كه هرگونه تلاش براى بازآفرینى یك كرونولوژى خارجى منجر به مجموعه اى از تناقض ها مى شود. منتقدان تیزبین تر كارى را كه من در رمان هایم مى كنم «هجو موقتى» نامیده اند.»

آیا رب گرى یه از عدم استقبال مردم و منتقدان از فیلمش در زادگاهش دلسرد شده است؟ «این واكنش منفى مرا به هیچ وجه متعجب زده یاغافلگیر نكرد. من براى دل خودم و تعداد اندكى فیلم مى سازم. این سینماى كسانى است كه درك متفاوتى از مقوله زیبایى شناسى دارند و این یعنى سینماى من سینماى پرتماشاگر نیست من فیلم هایى مى سازم شبیه فیلم هاى آنتونیونى یا پیتر گرین وى خود شما.»

به رب گرى یه مى گویم كه اخیراً با آلن رنه مصاحبه كردم؛ كارگردانى كه فیلم «سال گذشته در مارین باد» را ساخت و رب گرى یه هم فیلمنامه نویس آن بود. بعد تصمیم مى گیرم جوكى را براى او تعریف كنم كه رنه به من گفته بود: قاتلى از سوى پلیس به خاطر ارتكاب جنایتى دستگیر مى شود. آنها مى دانند كه او مجرم است اما قاتل اعتراض مى كند و مى گوید: «من یك دلیل خوب براى اثبات غیبت از محل وقوع جرم دارم و آن این كه وقتى این جنایت رخ داد من در سینما بودم.» بازپرس از او مى پرسد كه چه فیلمى مى دیده و او مى گوید: «سال گذشته در مارین باد.» بازپرس از او مى خواهد داستان فیلم را تعریف كند اما قاتل در اینجا كم مى آورد و طبیعتاً محكوم مى شود. رب گرى یه خیلى جدى به این لطیفه دوپهلو گوش مى دهد و من خیلى دیر مى فهمم لطیفه اى كه كنایه از نامفهوم بودن فیلم هایش دارد ممكن است چندان به مذاق او خوش نیاید. او درباره آلن رنه مى گوید: «بله، رنه تكنیك خیلى خوبى دارد اما فیلمساز هنرى نیست و فرقى نمى كند كه شما درباره او چه فكرى بكنید. فیلم جدید او را دیده اید: «واهمه هاى شخصى در اماكن عمومى؟»

از رب گرى یه مى پرسم آیا نام قهرمان فیلمش «جان لاك» را از آن فیلسوف معروف انگلیسى گرفته است و او جواب مى دهد: «نه. نام او را از جان لاك فیلم «مسافر» آنتونیونى گرفته ام. آنتونیونى یكى از معدود نوابغ سینما بود. داستان فیلم او درباره مردى است با بازى «جك نیكولسون» كه هویت یك مرد مرده را مى رباید تا شاید با این كار بخشى از مشكلاتش حل شود. غافل از آن كه این تنها مشكلى را بر مشكلاتش مى افزاید و آنهایى كه در تعقیب آن مرد مرده بودند این بار در تعقیب او خواهند بود.

وقتى به خانه بازمى گردم متوجه مى شوم كه شخصیت نیكولسون در این فیلم «دیوید لاك» نام داشت و نه «جان لاك» اما به هر حال وقتى پاى فلسفه به میان مى آید رب گرى یه بى شك از هایدگر بیش از لاك تأثیر پذیرفته است. سبك نوشتارى و فیلمسازى رب گرى یه همواره پدیدارشناسانه بوده است و این در حالى است كه در فیلم هاى او توصیف مكرر از اشیا جایگزین روان و درون شخصیت ها مى شوند. رولان بارت، نظریه پرداز معروف ادبى همان اوایل به این ویژگى بارز آثار ادبى رب گرى یه پى مى برد و درباره آن در سال ۱۹۵۴ مى نویسد: «غایت آثار این نویسنده در حقیقت اعطاى «جاستى(۱)» یك شىء به آن شىء است تا آن شىء را از «چیزى» بودن دور نگاه دارد. با استفاده از اصطلاح هایدگرى «جاستى» منظور رولان بارت این است كه خود شىء بدون در نظر گرفتن اصل وراثت و یا رابطه آن با اشیاى دیگر قائم به خویش باشد و فى النفسه مهم باشد. به همین دلیل است كه در نخستین رمان منتشرشده رب گرى یه با نام «پاك كن ها» پاراگراف هاى بسیارى وقف تكرار مكرر توصیفات و یا شرح تركیب و شكل دانه ها در یك برش گوجه فرنگى شده است. همچنین به همین دلیل است كه در شاهكار ۱۹۵۷ این نویسنده با نام «حسادت» راوى با وسواس و دقتى بسیار به توصیف چندین ردیف درخت موز و یا یك هزارپاى جزئى له شده بر روى دیوار مى كند. ما با این توصیفات مكرر است كه مى توانیم آن تجربه عاطفى «حسادت» در وجود راوى را همچون تكه هاى پازل در یكدیگر قرار دهیم و به وجود آن پى ببریم.

رب گرى یه این رمان ها را كه به اعتبار او انجامید در اوقات فراغتش مى نوشت. او كارشناس كشاورزى بود و شغل اصلى و واقعى او نیز همین بود. رب گرى یه نخستین رمانش «شاه كشى» را در سال ۱۹۴۹ و در هنگامى نوشت كه او و خواهرش آن لیز (كه همچنین یك كارشناس كشاورزى است) مشغول انجام یك آزمایش مهم روى موش هاى ماده براى یكى از شركت هاى تابع خود بودند. بعدها و پیش از آن كه رمان «حسادت» خود را در فضایى داستانى كه پر از درختان موز بود بنویسد به تحقیق و مطالعه در مورد آفت ها در موز پرداخت. آیا حمایت بارت و بلانشو از نوشته هاى رب گرى یه و تأیید آنها به رونق فعالیت ادبى اش كمك كرد؟ او در پاسخ به این پرسش مى گوید: «اجازه بدهید هم اكنون یك چیز را براى شما شفاف كنم و آن این است كه آنها در فروش حتى یكى از كتاب هایم مؤثر نبودند. رمان نویسان امروزى به نظر مى آید فقط به دنبال نوشتن كتاب هایى هستند كه خوب بفروشند تا آنها هم از این راه امرارمعاش كنند و خرج خود و خانواده شان را دربیاورند همه شرایط آنها را درك مى كنند چون آنها آموزش ندیده اند كه كار دیگرى انجام دهند. اما در مورد خودم باید بگویم كه من در وهله اول یك كارشناس كشاورزى بودم و در نتیجه اگر كتاب هایم فروش نمى رفتند همیشه مى توانستم به شغل اصلى ام برگردم. من همیشه براى دل خودم نوشته ام.»

از او مى پرسم كه آیا رمان هایش اتوبیوگرافى هاى پنهانى از زندگى خودش هستند و او مى گوید: «به نوعى. رمان «حسادت» درباره ۳ شخصیت بود كه یكى از آنها من بودم. من در خانه اى شبیه به آن خانه كه در آن رمان نوشته ام وسط یك كشتزار موز زندگى مى كردم. در رمان دیگرم به نام «بیننده» تنها اختلاف میان داستان و واقعیت این بود كه من واقعاً زنى را نكشته ام. یك بار یك روانكاوى به من گفت كه نوشتن این رمان خیلى برایم مفید بوده چون كمك كرد جنایتى مرتكب نشوم.» همین سؤال را در مورد فیلم هاى او مى پرسم و رب گرى یه در تأیید پرسشم مى گوید: «بله فیلم هاى من از رؤیاها و خیالبافى هایم نشأت مى گیرند.» رب گرى یه امروزه نویسنده معروفى است اما اعتراف مى كند كه این خیالبافى ها و شبه اتوبیوگرافى ها خیلى زود او را به مكنت و ثروت نرساندند.

«فكر كنم بیش از آن كه مدیون تعریف و تمجید بارت و بلانشو باشم باید از منتقدانم تشكر كنم كه همیشه با نقدهاى منفى خود مرا مورد حمله قرار داده اند. تازه باید بگویم كه از من در آن سوى آب ها رمان هاى بسیارى به فروش رفته. من تنها نویسنده فرانسوى هستم كه در چین بیشترین ترجمه از كتاب هایش شده و همین طور در آلمان هم خیلى محبوب هستم. حالا هم یك خانه ییلاقى در نورماندى دارم و یك آپارتمان ۱۰۰ مترى در یكى از محله هاى اعیان نشین پاریس.»

او عكسى از آن خانه ییلاقى را به من نشان مى دهد كه واقعاً زیباست و جالب اینجاست كه خودش هم مى خواهد در همین منطقه آرام به خاك سپرده شود. او زمانى مى خواست پس از مرگ سوزانده شود اما همسرش كاترین با این ایده شدیداً مخالفت كرد. امروز كاترین همسر او در این ۵۰ سال به رمان نویسى معروف براى خودش تبدیل شده است كه گاه موجب مى شود فكر كنیم رمان «حسادت» تا چه حد در زندگى واقعى آنها مصداق دارد. رب گرى یه چیز زیادى در این باره نمى گوید و تنها به گفتن این حقیقت اكتفا مى كند كه: «تا سال ها بخصوص وقتى كه بیشتر روى فیلمسازى كار مى كردم براى خودم طرفداران بسیارى داشتم و او اهمیتى نمى داد و حسادتى نمى كرد بعدها او معروف شد و نوبت او بود كه طرفدارانى داشته باشد. براى او آرزوى موفقیت مى كنم.»

رب گرى یه در پایان این مصاحبه به جدیدترین رمانى كه نوشته اشاره مى كند كه بزودى به بازار خواهد آمد.

«نامش «Castigarium» است كه دوازدهمین رمانم است و توسط بنگاه انتشاراتى فایارد به چاپ خواهد رسید. در حال حاضر نمى توانم چیز زیادى درباره آن بگویم جز این كه مردم فرانسه از خواندن آن شوكه خواهند شد!»

پى نوشت:

(۱) م. مفهومى كه توسط هایدگر با عنوان «دازاین» مطرح شد و در زبان انگلیسى «there being» ترجمه شد در زبان فارسى نیز ترجمه هاى گوناگونى به خود دید اما به نظرم پذیرفته ترین ترجمه از آن واژه را بتوان كلمه «جاستى» دانست.

منبع : روزنامه ایران