تبیان، دستیار زندگی
كتاب هرمان اته، خاور شناس مشهور آلمانى درباره جلال الدین محمد بلخى (مولوى) چنین نوشته است:«به سال هجرى بود كه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مولوى از منظر جهانى

مولوى

كتاب هرمان اته، خاور شناس مشهور آلمانى درباره جلال الدین محمد بلخى (مولوى) چنین نوشته است:«به سال 609هجرى بود كه فریدالدین عطار نخستین و آخرین بار حریف آینده خود كه مى رفت در شهرت شاعرى بزرگ ترین همدوش او گردد، یعنى جلال الدین را كه آن وقت پسرى 5 ساله بود در نیشابور زیارت كرد. گذشته از این كه (اسرارنامه) را براى هدایت او به مقامات عرفانى به وى هدیه نمود با یك روح نبوت عظمت جهان گیر آینده او را پیشگویى كرد.استیو كامینسكى جوان آمریكایى است كه به تازگى با مولانا آشنا شده و زندگى و اشعارش را دنبال مى كند. استیو از طریق عكس هاى منصورنصیرى از سماع در قونیه كه در كارگاه گذاشته شده، آنقدر به وجد آمد كه همه تاریخچه مولانا را با چند شب نخوابیدن و شب زنده دارى بررسى كرد و به نكات جالبى در مورد زندگى و عشق مولانا و شمس پى برد. استیو در وبلاگش در مورد این تجربه جدید نوشته: كلمه تركیه همیشه براى من مفهوم معمارى زیباى استانبول و نوشیدنى هاى گازدارمعروف تركى را داشت و این بار براى نخستین بار مفهوم این كشور براى من تغییر یافت. قونیه ، شهر كوچكى در تركیه است كه زندگى و مرگ مرد بزرگى را در خود دیده است .استیو بعد از ارائه شرح كوتاهى از مولانا و زندگى او از دوران خردسالى تا زمانى كه شمس را دید و دگرگون شد ، مى نویسد: مولانا (رومى ) بعد از برخورد با شمس ، رویه زندگى معنوى اش تغییر مى كند. مولانا وحدت ، نزدیكى به خداوند و عشق جهانى را با ساده ترین زبان وصف مى كند. استیو با اشاره به زیبایى و رموز سماع درویشان در مسلك مولانا حس خود را از این مراسم معنوى كه هنوز بعد از سال ها باقى مانده بیان مى كند، او مى گوید به نحوه زندگى خود فكر كنید .آیا تا به حال توانسته اید تا این حد به حقیقت غایى نزدیك شوید؟ استیو سال هاى نوجوانى و حتى كودكى اش را در كتابخانه ها و میان كتاب هاى فلسفه و تاریخى گذرانده . او عاشق فرهنگ شرق وخاوردور است و سال هاى زیادى را هم در كشورهاى خاورمیانه ودور زندگى كرده تا فرهنگ ، عرفان و زندگى آنها را از نزدیك لمس كند. او تا به حال با نام مولانا برخورد نكرده بود. آنه مارى شیمل، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد، كه در دنیاى مولوى شناسى صاحب آوازه است این طور مى نویسد: در نخستین روزهاى جمادى الاخر سال 672 ه. ق ترس بر وجود ساكنان قونیه مستولى شده بود، روزها در پى هم زمین همچنان تكان مى خورد و مى لرزید و مولانا جلال الدین رومى احساس ضعف و فرسودگى مى كرد. سرانجام به سخن درآمد كه «زمین گرسنه است، دیرى نمى پاید كه یك لقمه چرب به دست خواهد آورد، آنگاه آرام خواهد گرفت.» بیماریش شدت یافت ولى یارانش را كه بر گردش بودند با این شعر تسلى داد كه:

عاشقانى كه با خبر میرند

پیش معشوق چون شكرمیرند

از آنست آب زندگى خوردند

لاجرم شیوه دگر میرند

از فرشته گذشته اند به لطف

دور ازیشان كه چون بشر مى برند

توگمان مى برى كه شیران نیز

چون سگان از برون درمیرند؟

به دور شاه جان به استقبال

چون كه عشاق در سفر میرند

همه روشن شوند چون خورشید

چونكه در پاى آن قمر میرند

عاشقانى كه جان یكدیگرند

همه در عشق همدیگر میرند

همه را آب عشق بر جگر است

همه آیند و در جگر میرند

همه هستند همچو در یتیم

نه بر مادر و پدر میرند

عاشقان جانب فلك پرند

منكران در تك سفر میرند

عاشقان چشم غیب بگشایند

باقیان جمله كور و كر میرند

و آن كه شب ها نخفته ایم ز بیم

جمله بیخوف و بیخطر میرند

و آن كه امروز آن نظر جستند

شادو خندان در آن نظر میرند

شاهشان بر كنار لطف نهد

نى چنین خوار و مختصر میرند

ترجمه آثار مولوى

گوته ترجمه آثارادبى را به 3 نوع تقسیم مى كند:

درنوع اول، مترجم مى كوشد تا ما را درمحدوده فهم و ادراك فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا كند. براى این نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثى كردن همه ویژگى هاى شاعرانه و حتى با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به سطح فهم همگانى، زمینه آشنایى اولیه با آثار ادبى فرهنگ هاى دیگر را فراهم مى آورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام مى دهد. این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملى مان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بى نظیر سرزمین هاى دیگر آشنا مى كند و در عین حال ما را چنان غافلگیر مى سازد و به شگفت وا مى دارد كه بى آنكه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى به ما دست مى دهد، بلكه از مطالعه آن سود معنوى نیز نصیبمان مى شود. این چنین تأثیرى را ترجمه آلمانى مارتین لوتر از كتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر این باور است كه اگر حماسه« نیبلونگن» نیز از همان آغاز به صورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مى شد و در دسترس همگان قرار مى گرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر مى بود و هم مى توانست معناى بى نظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 میلادى را با توانایى تمام به ما منتقل كند.

در نوع دوم، با این كه مترجم خود را در وضعیت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مى دهد تا از این طریق معناى بیگانه با فرهنگ خودى را دریابد، ولى به هنگام بازآفرینى متن، مى كوشد كه همه یافته هاى خود را در محدوده فرهنگ خودى به تصویر كشد. گوته این نوع ترجمه را سبك «تقلیدى - تعویضى» مى نامد و انجام آن را در توان انسان هاى ظریف و زیرك و باذوق مى داند. فرانسویان استادان این كارند و این نوع ترجمه را بیشتر براى برگردان آثار منظوم به خدمت مى گیرند. آنان نه تنها براى افكار و حالات درونى انسان ها و اشیاى گوناگون، معنا و معادلى مناسب مى آفرینند، بلكه براى نام هر «میوه غریبى»، چنان جایگزینى مى یابند كه گویى همیشه در سرزمینشان مى روییده است.

گوته نوع سوم را آخرین و بالاترین و كامل ترین نوع ترجمه مى داند كه در آن مترجم همه تلاش و توانایى خود را به كار مى گیرد تا متن ترجمه اش هم سان و هم ذات متن اصلى شود و در واقع اصل به بدل تغییر نكند، بلكه به جاى آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگیِ متن فرو مى رود و با آن همسانى و همزبانى ایجاد مى كند كه شاید بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّى خود را كمابیش رها مى كند و آخر كار متن سومى آفریده مى شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالایى است.

البته در اینجا شاید بى فایده نیست كه نظرات گوته درباره مولانا را نیز بازگوكنیم ، چرا كه او در یادداشت ها و رساله هایى براى درك بهتر دیوان غربى - شرقى، برداشت هاى خود را ازشخصیت و شعر 7 سراینده نامدار پارسى زبان فردوسى، انورى، نظامى، جلال الدین رومى، سعدى، حافظ و جامى نیز ارائه كرده است، اما از آنجا كه آگاهى هاى او و هم عصرانش، حداقل، از مولانا كم و ناقص بوده است، یادداشت هاى او - گذشته از یك دو نكته جالب و جدل انگیز- از حدّ اشارات تاریخى فراتر نمى رود.

حال با توجه به آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو شد ، به بررسى ترجمه آلمانى چند رباعى از مولانا جلال الدین محمد بلخى اشاره مى شود كه در كتابى با عنوان «نقش خیال دوست » منتشر شده است.

مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از یكى از رباعیات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً این رباعى:

تا نقش خیال دوست با ماست دلا

ما را همه عمر خود تماشاست دلا

و انجا كه مراد دل برآید اى دل

یك خار به از هزار خرماست دلا

یوهان كریستف بورگل، استاد دانشگاه و ایرانشناس و اسلام شناس سوئیسى، مترجم این كتاب است كه پیش تر نیز از او ترجمه هاى بسیارى از متون كلاسیك شرقى - خاصه از شاعران ایرانى - و نیز تألیف و تحقیق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جمله اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوى هفت پیكر (بهرام نامه) نظامى گنجه اى كه آن را با مهارت به نظم كشیده است. وى به خاطر ترجمه هاى خوب و رساى این آثار، در سال 1983 میلادى «جایزه فریدریش روكرت» و در سال 1993 « جایزه مترجم» شهر برن سوئیس را از آن خود كرد. « نور و سماع » و « 3 رساله درباره حافظ » از جمله تحقیقات او است . ( كتاب اخیر به زبان فارسى نیز ترجمه و منتشر شده است)

آخرین اثرى كه از بورگل منتشر شده، ترجمه گزیده غزلیات و رباعیات دیوان كبیر است كه در سال 2003 میلادى به صورتى نفیس در آلمان به چاپ رسید. بورگل دراین كتاب 75 غزل و 31 رباعى را با زیبایى وگویایى تمام به زبان آلمانى ترجمه كرده و كوشیده است تا با توضیحات، و تفاسیر و تعبیراتى عرفانى، به درك و دریافت سروده هاى مولانا یارى رساند. این اشارات، بویژه براى خوانندگان آلمانى زبان، سودمند و با ارزش است. از این رو در انتهاى ترجمه هر غزل و رباعى، بدون استثنا و هر چند كوتاه، مطلبى آمده است.

حال به بررسى ترجمه رباعیاتى كه در كتاب « نقش خیال دوست » آمده است، مى پردازیم . بورگل مبناى ترجمه خود از رباعیات مولانا را بر پایه سه اصل قرار داده است:

نخست این كه كوشیده است تا حتى المقدور به محتواى متن اصلى نزدیك شود و به آن وفادار بماند و پیش از هر چیز از دست بردن به صور خیال و تصرف در زبان تصاویر شاعر خوددارى كند. افزون بر این سعى كرده است كه ساختار صورى رباعیات را عیناً باز پس دهد و وزن و ترتیب قوافى را مراعات كند. و سرانجام آن كه در ترجمه خود، شیوه شاعرى و اصطلاحات شعرى در زبان آلمانى را به كار گرفته و از این رو ترجمه او از رباعیات مولانا چنان به گوش مى آید كه گویى به زبان آلمانى سروده شده است. البته مترجم، داورى درباره این كه او تا چه حد در انجام این كار موفق بوده را به عهده خوانندگان گذارده است و براى یارى رساندن به آنان و نیز فهم بهتر رباعیات، ترجمه تحت اللفظى هر رباعى را نیز در زیر ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراین مى بینیم كه مترجم كوشیده است تا ترجمه اى هم سنگ با آنچه گوته در« نوع سوم» و كامل ترین نوع ترجمه مى نامد، به دست دهد. همین جا بیفزایم كه با همه تلاش و كوشش هاى صادقانه و استادانه بورگل، گیرایى ترجمه هاى او و روح دمیده در آنها در مقام قیاس با ترجمه هاى منظومى كه از فریدریش روكرت شاعر و مترجم شهیر آلمانى و « پدر شرق شناسى آلمان » به جا مانده است، از ژرفاى معنوى آنچنانى برخوردار نیست. البته این انتظار و توقع را نیز نباید داشت كه ترجمه رباعیات مولانا بتواند جذبه عرفانى و كشش روحانى نهفته در متن اصلى را به خواننده منتقل كند. از این رو خود مترجم نیز به این امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانى زبان علاقه مند، با مطالعه ترجمه گزیده رباعیات مولانا به شوق و ذوق آیند و چنان برانگیخته شوند كه زبان فارسى را فراگیرند و زمانى خود قادر باشند غزلیات و رباعیات مولانا و دیگر شاعران پارسى زبان را بخوانند!

مترجم مدخلى بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگى مولانا و چگونگى آشنایى اش با شمس تبریز، آثار او را برشمرده و توضیح كوتاهى نیز درباره وزن و قافیه رباعى داده است. بورگل رباعیات كتاب را به سه دسته تقسیم كرده است:

1- دوستى و عشق ، كه شامل 49 رباعى است و مترجم در انتخاب و ترتیب آنها كوشیده است تا داستان عرفانى مولانا و شمس را در این رباعیات بازتاب دهد؛ از نخستین نگاه و نخستین دیدار و رحمت وصال و بركت همنشینى تا درد جدایى و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و امیدوارى دوباره دو رباعى از این بخش را، همراه با ترجمه آلمانى آنها، هم به صورت منظوم و هم ترجمه تحت اللفظى، در اینجا مى خوانیم :

من ذره و خورشید لقایى تو مرا

بیمار غمم عین دوایى تو مرا

بى بال و پر اندر پى تو مى پرم

من كاه شدم چو كهربایى تو مرا

آن كس كه به روى خوب، او رشك پریست

آمد سحرى و بر دل من نگریست

او گریه و من گریه، كه تا آمد صبح

پرسید كز این هر دو عجب، عاشق كیست؟

2- زیستن و آموختن: در برگیرنده رباعیاتى است پیرامون شیوه زیستن و حكمت حیات و نیز قطعاتى غزل مانند و سخته، اما اغلب اشعار این بخش را رباعیاتى با مضامین عرفانى تشكیل مى دهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پایان مى گیرد. به یك نمونه از این رباعیات اشاره مى شود:

رندى دیدم نشسته بر خنگ زمین

نه كفر و نه اسلام، نه دنیا و نه دین

نى حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین

اندر دو جهان كرا بود زهره این

3- شعر و موسیقى: در این بخش مترجم رباعیاتى را برگزیده است كه مضامینِ شعر و موسیقى را دربردارد. مضامینى كه مولاى روم به آنها دلبستگى خاص دارد و در سرودههاى او ـ به ویژه در غزلیات دیوان شمس - به تكرار از آنها سخن به میان آورده است.

عبدالرحمن جامى حكایت كوتاهى را نقل مى كند كه نشان دهنده علاقه مولانا به موسیقى است:

روزى مى فرمود كه: آواز رباب، سریر باب بهشت است كه ما مى شنویم. منكرى گفت: «ما نیز همان آواز مى شنویم. چون است كه چنان گرم نمى شویم كه مولانا؟» خدمت مولوى فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما مى شنویم آواز باز شدن آن در است و آنچه وى مى شنود آواز فراز شدن.»در رباعیات این بخش بدون استثنا از اسامى یك یا چند ساز بادى و زهى و ضربى استفاده شده است. این هم دو رباعى از این بخش:

از عشق تو گشتم ارغنون عالم

وز زخمه تو فاش شده احوالم

ماننده چنگ شد همه اشكالم

هر پرده كه مى زنى مرا مى نالم

حاجت نبود مستى ما را به شراب

یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب

بى ساقى و بى شاهد و بى مطرب و نى

شوریده و مستیم چه مستان خراب

مترجم توضیحات سودمندى نیز به آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعیات، به ویژه در شناخت پاره اى از اصطلاحات و استعارات و تمثیلات مورد استفاده مولانا، به یارى خواننده آلمانى زبان مى آید. ناگفته نگذاریم كه به هنگام مطالعه و بررسى كتاب به نكته اى برخوردیم كه اندكى مارا به شگفتى واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب، متذكر شده كه رباعیات را از نسخه اى برگزیده است كه روان شاد استاد بدیع الزمان فروزانفر در 10 جزو (9 جلد) میان سال هاى 1336تا 1346 خورشیدى به چاپ رساند. در این نسخه، فروزانفر 1983 رباعى را براساس 6 نسخه خطى تصحیح كرده و به ثبت رسانده است و به سبب اعتبار علمى مصحح، اغلب در كارهاى پژوهشى و دانشگاهى برحسب معمول از این نسخه استفاده مى شود. بنابراین بدیهى مى نمود كه بورگل نیز در ترجمه رباعیات مولانا این نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتى ترجمه آلمانى رباعیات را با متن اصلى آنها مقابله مى كردم، برخى را اصلاً در نسخه فروزانفر نیافتم و تازه آنها نیز كه در این نسخه یافت مى شوند، با تفاوت هاى اساسى به آلمانى ترجمه شده اند. لاجرم جست وجوى من براى یافتن متن اصلى رباعیات مورد استفاده بورگل بى نتیجه ماند تا این كه روزى به طور اتفاق به نسخه چاپى نسبتاً جدید كلیات شمس تبریزى برخوردم كه انتشارات امیركبیردریك جلد و براى استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به كراّت تجدید چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردین 1363) آن را در میان كتابهاى دوستى مشاهده كردم و با كمال تعجب دیدم كه تمامى 100 رباعى را بورگل عیناً از این چاپ جدید كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسیار دارد و تعداد رباعیاتش نیز بیشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانى آنها نیز واژه به واژه مطابق مفاد آن است. از این رو مطمئنم كه مأخذ وى در ترجمه رباعیات مولانا فقط این چاپ یك جلدى مى توانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ 9 جلدى كلیات شمس به عنوان مأخذ ترجمه اش نام برده، پرسشى است كه من براى آن پاسخى نیافتم!البته این نخستین بار نیست كه رباعیات مولانا به زبان آلمانى ترجمه و منتشر مى شود. دو ترجمه دیگر نیز از رباعیات مولانا صورت گرفته كه یكى پیش تر و دیگرى بعد از ترجمه بورگل به چاپ رسیده است. اولى ترجمه 99 رباعى است از بانو گیزلا ونت كه چند سال پیش از این در آمستردام هلند منتشر شد و دیگرى كتابى است شامل ترجمه 100 رباعى كه البته به سبك شعر نو ترجمه شده و پیداست كه مترجم به عمد در پى وزن و قافیه نرفته و بیشتر كوشیده است تا درونمایه رباعیات را به خواننده آلمانى زبان منتقل كند. مترجم این كتاب، شاعرى آلمانى زبانِ ایرانى است كه بیشتر عمر خود را در آلمان سپرى كرد و ده ها ترجمه و سروده به زبان آلمانى از او به جا مانده است. او قطعاتى از غزلیات و سخنان مولانا را نیز به آلمانى ترجمه كرد و در سال 1988 در دفترى با عنوان شمس تبریز به چاپ رساند. چند سال پیش از این هم مجموعه ترجمه هاى وى ازشعرهاى حافظ و مولانا و خیام ، دریك مجلد نفیس در آلمان منتشرشد.در پایان به ترجمه چند اثر دیگر از مولانا و نیز دو سه كتاب كه درباره او و آثارش در سال هاى اخیر به زبان آلمانى نوشته شده است اشاره مى كنیم: كتاب فیه مافیه را شادروان پرفسور آنه مارى شیمل به آلمانى ترجمه كرد و به صورتى نفیس و با سرفصل هایى آراسته به خط خوش فارسى در سال 1988 میلادى به چاپ رساند. دفتر اول مثنوى معنوى نیز براى نخستین بار به طور كامل در سال 1997 به زبان آلمانى ترجمه و منتشر شد. این ترجمه مستقیماً از متن فارسى مثنوى انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگلیسى آن بوده است كه زنده یاد عبدالباقى گولپینارلى، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكارى نورى ارگنكون به پایان رسانده بود. البته چند بار گزیده هایى از روى متن اصلى متنوى به آلمانى ترجمه شده است كه یكى از آن ها، گزیده اى از قصه هاى مثنوى است كه خانم شیمل انجام داده و با مصورسازى اینگرید شار در سال 1994 میلادى به چاپ رسید. دیگرى گزیده اى است قدیمى كه گئورگ روزن از متن فارسى كتاب به آلمانى ترجمه و در سال 1849 میلادى منتشر كرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخه فارسى چاپ نیكلسن، بیت هاى 1923 تا 2933 را به آلمانى ترجمه كرد كه در 1930 میلادى منتشر شد.

«من چو بادم و تو چو آتش» عنوان كتاب دیگرى است كه پرفسور شیمل درآن به بررسى و تحلیل زندگى و آثار وافكار مولانا پرداخته است. شیمل این كتاب را با همین عنوان به دو زبان آلمانى و انگلیسى منتشر كرد كه البته متن آلمانى و انگلیسى كتاب با هم تفاوت اساسى دارند. این كتاب تاكنون 7 بار در آلمان تجدید چاپ شده است. متن انگلیسى این اثر، اساس ترجمه كتابى قرار داشته كه فریدون بدره اى آن را با عنوان «من بادم و تو آتش»، به فارسى ترجمه كرده و در ایران منتشر شده است. بانو شیمل از شیفتگان مولاى روم و یكى از نخستین پژوهشگران آلمانى بود كه به تحقیق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن این عارف و عالم بزرگ ایرانى به جهانیان سهم بسزایى داشت. در میان آثار وى كتابى نیز یافت مى شود با عنوان « صور خیال در شعر جلال الدین رومى » كه نزدیك به 60 سال پیش از این انتشار یافت و در زمره نخستین كارهاى تحقیقى در این زمینه است. افزون بر این ها گزیده هایى از غزلیات مولانا را مترجمان بسیارى به زبان آلمانى ترجمه و منتشر كرده اند كه هنوز زیباترین و جذاب ترین آنها ترجمه فریدریش روكرت است كه نزدیك به 180 سال پیش انجام شد و نخستین باردر سال 1819 میلادى منتشر و تاكنون بارها تجدید چاپ شده است.

منبع : روزنامه ایران